#امام_جوادعلیهالسلام
حالا که مجالِ سفر نیست...
راهِ #حرم دور است...
و دلِمان تنگِ زیار است...
بارِ سفر میبندیم... چشمانمان را هم!
کبوتر دلمان را...
پرواز میدهیم تا #کاظمین!
از ورودیِ بابالمراد...
وارد میشویم...
و سلامی از رویِ #عشق میدهیم!
این سلامِ ساده را...
از ما بپذیر!
ندهد فرصت گفتار... به متاج... کریم!
گوش این طایفه... آوازِ گدا نشنیدهست
#امام_جوادعلیهالسلام
میخواستم تو را خورشید بنامم؛
از روشنایی منتشرت!
دیدم که خورشید...
سکه صدقهای است که تو...
هر صبح از جیب شرقیات در میآوری...
دورسر عالم میچرخانی
و در صندوق مغرب میاندازی
و بدینسان...
استواری جهان را تضمین میکنی.
میخواستم نام تو را ابر بگذارم؛
از شدت کرامتت...
دیدم که نسیم...
فقط بازدم توست که
در فضای قدسی فرشتگان تنفس میکنی!
به اینجا رسیدم که:
زیباترین و زیبندهترین نام...
همان است که خدا برای تو برگزیده است؛
ای کریمترین بخشندهی روی زمین...
ای جواد!
#ابن_الرضا را میشنوید