#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام
ای صاحب پرچم امامت
وی حافظ صبر و استقامت
هم شاهد صحنهی قیامت
هم کرده به قتلگه اقامت
تو صاحب سِر نینوایی
در روضه، امیر کربلایی
در اوجِ غمِ پیمبر و آل
از قلّهی تَلّ، به خسته احوال
افتاد نگاه تو به گودال
دیدی تنِ جدِّ خویش پامال
دیدی تو ز لابلای نیزه
شد کامِ حسین، جای نیزه
بی سر شدنِ خدا تو دیدی
سرهای به نیزه را تو دیدی
تنهای جدا جدا تو دیدی
افتادنِ دست و پا تو دیدی
شد کشته حسین، تا تو باشی
افتاد حسین، تا تو پا شی
تو حمد و ثنای روضه داری
در سینه منای روضه داری
تو طرحِ بنای روضه داری
آهنگِ فنای روضه داری
با روضه اگر منا بماند
دانشگهِ دین بنا بماند
شک نیست اقامهی عزا را
رسم است تمام اولیا را
نازم شهدای کربلا را
راویِ حدیثِ نینوا را
این است قیامِ باقرِ دین
وحی است کلامِ باقرِ دین
ای معدنِ ناله بر دلِ تو
درد است چو هاله بر دلِ تو
از گلشنِ لاله بر دلِ تو
تا داغِ سهساله بر دلِ تو
هفتاد و دوتا شهید دادی
اما به دلت امید دادی
در تنگِ غروب، محشری بود
پیچیده صدای مادری بود
چشمی به کمینِ دختری بود
دستی به سراغِ معجری بود
در پیشِ تو ای امامِ باقر
فرمانِ هجوم، گشت صادر
در حملهی وحشیانه آنشب
از شعله که شد حرم لبالب
بابای ترا ز بسترِ تب
میداد نجات، عمه زینب
در تاخت و تاز وحشیانه
غم بود و فرارِ دخترانه
در آنهمه اتفاقِ جانکاه
دیدی تو در آن میانه ناگاه
فریادِ یتیم و سوزِ صد آه
تاریکیِ شب رسید از راه
ایتام به شب پناه بردند
از ترس به زیر بوته مردند
چون پای کشان کشان، کشاندی
خود را تَهِ قتلگه رساندی
تا صبح کنار عمه ماندی
با عمه نماز شکر خواندی
یک راز تو با حسین گفتی
آنگاه شهادتین گفتی
گفتی به حسین ای قرارم
با توست شهادت افتخارم
بگذار که چون تو جان سپارم
من تاقت عمه را ندارم
فرداست جسارت و حقیری
ناموسِ خدا رود اسیری
دیگر نَه عمو کنار ما هست
نَه قاسم و اکبرِ شما هست
نَه خامسِ آل مصطفا هست
نَه مَحرمی از حرم بجا هست
این جمع به شام و کوفه راهیست
ناموسِ تو همرهِ سپاهیست
در دشتِ شبِ منای زهرا
شد فاش، صدای پای زهرا
شب گریهی بی صدای زهرا
خون بود، به نالههای زهرا
میگفت کجایی، ای بُنَیَّ
لب تشنه فدایی، ای بُنَیَّ
رو سوی تو با نوا و زاری
فرمود: اگرچه بیقراری
اما پسرم، تو یادگاری
بر پرچمِ دین طلایهداری
با مادر، عزا بپا نمودی
قصد دههی منا نمودی
#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام
منکه هستم پیشوای عالمین
باقرُالعِلمم، شفیعِ نَشاتِین
یادگار کربلا، سبطُ الحسین
سیلِ اشکم، هست جاری از دو عین
کربلا را چون قیامت دیدهام
من خودم، ذِبحِ امامت دیدهام
بسکه سنگین است، غمهای دلم
سوختم چون شمع، در پای دلم
مانده از من ارث، غوغای دلم
روضهی جدم، مسیحای دلم
من وصیت کردهام تا در منا
سالهای سال شد، روضه بپا
من تمام ماجرا را دیدهام
جاریِ خونِ خدا را دیدهام
بر فرازِ سینه، پا را دیدهام
خود ذَبیحاًبِالقفا را دیدهام
دیدهام مظلوم، میزد دست و پا
سَروَرم، مغموم، میزد دست و پا
چونکه از دریای خون کردم عبور
جسمِ عریان دیدم و سمِّ ستور
دیدم آنجا، صحنهی شامِ نشور
اشکِ من جاریست، تا صبحِ ظهور
دیدهام آن دیدههای خسته را
دندههای از لگد بشکسته را
دیدهام در دستِ قاتل، ریش و مو
خطِّ خنجر را، به پهنای گلو
نیزههای در دهان، رفته فرو
ذبح میکردند، اما با وضو
عمههایم شاهدانِ ماجرا
بعدِ قتلِ صبرِ او، غارت چرا
آه از، گُلگونیِ شَیبُ الخَضیب
وای از، مظلومیِ خَدُّالتَّریب
گفت مادر: ای غریب اِبنُ الغریب
غارتِ پیراهنَت، داغی عجیب
خیمه را زین غم، خجالت دادهاند
خواهرت را هم، خجالت دادهاند
بعد از آن، بابِ اسارت باز شد
دستها هم بر جسارت باز شد
پای دژخیمان، به غارت باز شد
مَسحِ قرآن، بی طهارت باز شد
دستها، تا چادرِ عصمت رسید
چند معجر، دستِ بی غیرت رسید
بعد از آن شامِ غریبانِ غمین
کربلا، کرب و بلا شد اینچنین:
ماند آن اجسادِ عریان بر زمین
بیکفن، بیسر، همه اهلِ یقین
تا چهل منزل نهان شد، آهِ ما
راسها بر نیزهها، همراهِ ما
گریهها را گاه، پنهان دیدهام
عمههایم را، به زندان دیدهام
خنده بر اشکِ یتیمان دیدهام
درد را، در شامِ ویران دیدهام
درد ما، از تیرِ هیزی بود و بس
بدترین تهمت کنیزی بود و بس
انقلابِ اشک، اینجا شد شروع
خطبههای ناب، از ما شد شروع
راهِ ما، هر روز، هرجا شد شروع
کربلا را، کربلاها شد شروع
روضه و روشنگری، تا انتقام
همچو زینب، کارِ خوبان، والسلام
#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh