#ولادت_با_سعادت_حضرت_صاحب_الزمان_ارواحنا_فداه
خبر آمد که گل فاطمه آمد به جهان
صاحبِ عصر و زمان، دُرّگِران، شاهِ شهان
گل نرگس، گل طاها، گل یاسین، گل یاس
نهمین سبطِ حسین آمده، سلطان جهان
جانِ عالم همه او، هستیِ خاتم همه او
قبلهی قلب فلَک، قُلقُله اندازِ زمان
چه امامی، چه مقامی، چه قیامی در اوست
همه اهدافِ امامان، رسد از او به میان
پرچمِ نَصرُ مِنَ الله، به دستِ علوی
یاعلی نیز به لبهاش، عیان در هر آن
غنچهی لعلِ لبش، بُرده دل و جانِ پدر
مادرش یکسره از شوق، شده اشک فِشان
شورِ اوصافِ وجودش، نشود وصف پذیر
که ز غیب آمده، آخر پسرِ هاشمیان
جانِ جانان، شهِ دوران، ثمرِ آل نبی است
ماه رویی که ندیدست فلَک، در دوران
زادهی احمدِ محمودِ اَبَاالقاسم را
به محمد بشناسند، همه اهلِ جنان
خُلق و خویش چو محمد، جَنَمَش همچو علی
حسنی وصف و حسینی صفت است، این جانان
اوست امّیدِ دلِ هر که، امیدش بخداست
ز پسِ پرده طلوعی، به سَراپردهی جان
سیزده نور، ز رخسارِ لطیفش پیداست
وَه، شده ماهِ شبِ چارده از پرده عیان
انبیا منتظرِ او، همه با دستِ دعا
اولیا دیده به راهش، همه او را نگران
طاقِ کسرا نشکست، از قدمِ این مولود
کاخِ ظلم از قَدمَش، تا به قیامت لرزان
□ □ □
پس از این روزِ حضور است، یقین صبحِ ظهور
آری آنروز که پایان بشود، شامِ خزان
انتظارِ همه، سرآید و او آید و باز
دورهی عدلِ علی، جلوه کند بر همگان
چشمِ عالم شود آنروز، به رویش روشن
چه قیامی بکند، منجیِ دین و قرآن
آری آنروز که پایان فساد است و عِناد
میرهد از همهی رنج و محن، هر انسان
چونکه از ظلم و ستمها، مُلِئَت اَرض شود
قائم آل محمد بکند عدل، عیان
عدل و دادش، همهجا پُر شود از سَلطنتش
مِهر و قَهرش، همه جا را بکند اَمن و اَمان
ظالمی هیچ، ز عدلش نتوان بگریزد
سِتمی هیچ، نمانَد پس از آن عدلِ گِران
با هجومی که کند، بر سرِ هر مستکبر
سنگر و حِصن و حصارش، همه گردد ویران
کید و مکرِ همهی فتنهگران، محو شوند
سرنگون هر علَم از آن، ثمرِ بت شکنان
هر سپاهی که عدو ساخته، مقهور شود
هر سلاحی، همه از کار بیافتد، یک آن
دوستانش بسویش، از همه سو میآیند
یالِثارات چو گوید، به همه صف شکنان
تکیه بر کعبه، اَنابنُ الحَسَنِینَش برسد
بر همه اهل جهان، یکسره هنگامِ اذان
پُر شود دور و بَرَش در سحرِ روز ظهور
مسجدِ کوفه و سهله ز سپاهِ ایران
یوسفِ فاطمه از بعدِ نمازی به شُکوه
میکند خطبهی زهرائیِ خود را چو بیان
همرهِ رهبر و آن سَروَر و یارانِ شهید
راهیِ قدس شود قافله، گردان گردان
□ □ □
مطلعِ شعر، مجدد کنم ای همسفران
تا شویم از رهِ عَهدَش، همگی همپیمان
هر که با دوستیاَش عهد و وفایی دارد
باید امروز کند یاریاَش، از دست و زبان
همه یارانِ رهَش، پیر اگر هم باشند
با نگاهی به جمالش، همه گردند جوان
کاش میشد بشود، خونِ سرم، فرشِ رهَش
کاش میشد به قدمهاش، بگَردم قربان
□ □ □
اهلِ بالا، به گُلِ فاطمه مشتاقترند
او به نوزادیِ خود شد، سوی معراج روان
اولین منتظرالمهدی است، نرجس خاتون
که شد از دیدهی او، نورِ دلش زود نهان
تا که بیتابیِ مادر، شد از این هجر زیاد
بر سرِ دستِ ملائک، به حرم شد خندان
آه از طفلِ رباب و گلوی پارهی او
سِپَهی خندهکنان و حرمی گریه کنان
#ولادت_با_سعادت_حضرت_صاحب_الزمان_ارواحنا_فداه
@hajmahmoodzholideh