فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هفت_درس_مولانا. شبتون قشنگ و آرام 🙏🏻🌹☘️💫🌹🎄🌹🎄🌹
┅┅🌺🍃💐🍃🌺┅┅
📣📣📣📣📣
کانال پیام رسان ایتا👇
کانون خبری اعضای محترم وابسته و.د.جا.استان مازندران
@Kmazand
☎️011 33356241
---🌺🍃💐🍃🌺---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی اگر بدانم
فردا جهان متلاشی خواهد شد
من باز هم درخت سیبم را خواهم کاشت …!
(مارتین لوترکینگ)
⊱♥⊱
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه شاه کلید برای حل خیلی از مشکلات بهتون هدیه میدم جدی بگیرید 👌🏻
استاد شجاعی
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این صدا و تصویر #دکتر حبیبی، ساکن آمریکاست که فقط سالی دو بار به ایران میاد و هموطنان مون باید مدتها در نوبت باشن تا نوبت معاینه شون برسه.
✅تموم کسانیکه #کمردرد و #پادرد و دردهای مزمن دارن کلیپ رو حتما ببینن. مخصوصا کسانیکه از چهل سال و میانسالی عبور کردن!
حتما انتشاردهید👈که صدقه جاریه است
#ارتوپد
👌👌👌👌👌
🔘ماجرای ساخت مسجد با یک حبه انگور
آقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام جماعت مسجد دوست پدرم بود، گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک مَن انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاور تا دورِهم با بچه ها انگور بخوریم.
همسرش باخنده میگوید:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود!
مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید..؟!
زن لبخند دیگری میزند و میگوید: بله تمامش را
مرد ناراحت شده میگوید:
یک مَن (سه کیلو) انگور خریدم یک حبهی اون رو هم برای من نگذاشتهاید؟!
ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود، ناگهان از جا برخاسته از خانه خارج میشود...
همسرش که از رفتارش شرمنده شده و او را صدا میزند، ولی هیچ جوابی نمی شنود
مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته...
به او میگوید:
یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید:
بی زحمت همراه من بیایید؛ او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید:
میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید..
معمار هم وقتی عجله مرد را میبیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت مسجد میکند...
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید:
کجا رفتی مرد...؟! چرا بیجواب چرا بی خبر؟!
مرد در جواب همسرش میگوید:
هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک مَن مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور؟ مگر چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کملطفی کردیم معذرت میخواهم...
مرد با ناراحتی میگوید:
شما حتی با یک دانه از یک مَن انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...
جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا به یاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟!؟
و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند...
امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،
۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
✅ با #سعیدیسم :
@saeedism
✅ ۵ تا قول همین الان به خودت بده
🟨 ۱.هیچوقت فقط از روی حرف به کسی اعتماد نکنی
🟨 ۲.هیچوقت از روی خودخواهی و منافع از کسی سو استفاده نکنی
🟨 ۳.هیچوقت به کسی که بهت بارها صدمه و لطمه زده، برنگردی
🟨 ۴.هیچوقت به خاطر تنهایی و ترمیم زخم های قبلی وارد رابطه نشی
🟨 ۵.هیچوقت اجازه نده کسی با احساس تو بازی کنه و وقتت رو تلف کنه
🍀🍀
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟨🌿 بدون شرح... 👆
┏━🍃🌻🍂━┓
┗━🍂🌻🍃━┛