#داستان
📝داستان طوطی و حضرت سلیمان:
✍️مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست.
اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند.
🔸روزی حضرت_سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست.
🔹طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.»
حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند.
مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
🔸حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
نتیجه:
✍️مراقب زبان مان باشیم که باعث زندانی شدن روح مان خواهد شد.
💠#داستان
👈ماجرای ظلم نادرشاه افشار به جد آیت الله مشکینی و شهادت ایشان!
آیت الله علی اکبر مشکینی، رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری در كتاب كشكول آوردهاند که جد هفتم ایشان، به نام ملا محمدتقى، در روستایی به نام آلنـی زندگى می کردند و محبوبيت فراوانى در ميان اهل روستا داشتند.
در آن زمان كه دوران حكومت نادرشاه بود، نادرشاه، از طرف تركيه با سپاه خودش می آمده، كه به اين روستا می رسد.
ايشان نقل میکنند وقتی نادرشاه به چشمه آب می رسد، زن و مرد و دختر و پسر، مشغول برداشتن آب از چشمه بودند.
نادرشاه تشنه آب بوده و دختر بچه اى كوزه آب خود را به ايشان می دهد. نادرشاه آب را كه می خورد، نگاهى به چهره اين دختر می اندازد و مجذون او می شود!
به دختر می گويد: «شما بيا با من باش».
دختر بچه می ترسد و فرار می كند و به ده می آيد و در خانه جد آيت الله مشكينی که ریش سفید بوده بست می نشيند.
نادرشاه دستور می دهد كه آخوند روستا را كه همان جد آیت الله مشکینی، ملا محمد تقى بود احضار كنند.
وقتی او را پيش نادرشاه مى آورند، نادرشاه به او دستور می دهد كه: «عقد اين دختر را براى من بخوان!».
ايشان هم طبق ضوابطى كه هست، پدر و مادر دختر را می خواهد و می گويد كه: «ايشان مىخواهد با دختر شما ازدواج كند».
آنها مىگويند كه:«مايل نيستيم و نمی خواهيم».
ايشان به نادرشاه می گويد كه: «من نمی توانم صيغه عقد را اجرا كنم، چون پدر و مادر دختر راضی نيستند».
نادرشاه می گويد: «تو كارى به اين كارها نداشته باش. كار خودت را بكن و عقد را بخوان».
ايشان هم در جواب با قاطعیت میگوید:«نمیخوانم»
و به دليل همين امتناع، نادرشاه دستور میدهد كه خميرى را به شكل عمامه آماده میکنند و به جاى عمامه روى سر ملا می گذارند و روغنی را داغ می كنند و وسط اين خمير که همان مغز سر اين عالم متقى بوده می ريزند و ايشان به خاطر دفاع از حق اين دختر و پدر و مادر، همانند حضرت یحیی علیه السلام که هزاران سال پیش مانع از ازدواج حرام یک پادشاه شده بود، به شهادت میرسد.
@Saberin_fa
💠#داستان
👈داستانی از شوخی های رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
🔸پیرزنى به حضور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسید، علاقه من بود که اهل بهشت باشد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود: پیرزن به بهشت نمى رود.
او گریان از محضر پیامبر خارج شد.
🔹بلال حبشى او را در حال گریه دید. پرسید: چرا گریه مى کنى ؟
گفت : گریه ام به خاطر این است که پیغمبر فرمود: پیرزن به بهشت نمى رود.
🔸بلال وارد محضر پیامبر شد حال پیرزن را بیان نمود.
حضرت فرمود: سیاه نیز به بهشت نمى رود.
بلال غمگین شد و هر دو نشستند و گریستند.
🔸عباس عموى پیامبر آنها را در حال گریان دید. پرسید: چرا گریه مى کنید؟
آنان فرمایش پیامبر را نقل کردند.
🔸عباس ماجرا را به پیامبر عرض کرد.
حضرت به عمویش که پیرمرد بود فرمود: پیرمرد هم به بهشت نمى رود.
عباس هم سخت پریشان و ناراحت گشت .
🔹سپس رسول اکرم هر سه نفر را به حضورش خواست ، آنها را خوشحال نمود و فرمود: خداوند اهل بهشت را در سیماى جوان نورانى در حالى که تاجى به سر دارند وارد بهشت مى کند، نه به صورت پیر و سیاه چهره و بدقیافه .
📚بحارالانوار، ج 103، ص 84.
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
شخصی می گفت :
داشتم نماز ميخوندم، مدام تصوير چهره ي عمه ام ميومد جلوي چشام!!!
خيلي ريز فهميدم خدا داره غيرمستقيم اشاره ميكنه كه اين نماز به درد عمت ميخوره!!!
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
💠#داستان
👈خدا هیچکس و ضایع نکنه!
✨خانومی گفته بود :
من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛
از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم را از پشت گرفت و مانع خروجم شد
در حالیکه من اندوهگین و ناراحت بودم گفتم؛
از من دور شو؛
بخدا نمیخام حرفاتو گوش بدم؛
سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛
من خیلی از دستت ناراحتم..
نمیخواهم حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه،
پس خواهش میکنم ولم کن
و هنگامیکه سرم را به عقب برگرداندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم در مکان خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!😂😂😂😂
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از وقتی اینو دیدم خندم تموم نمیشه 😂
چرا رم کرده برا خودش میره😂
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
🔻رنگِ خدا🔻
❤️ حکایتِ دل، حکایتِ یک دیوارِ خالی و سفیده!
👈 و بستگی به این داره که من بخوام دیوارِ دلم رو به دست کدوم نقّاشی بسپارم، تا بر روی اون نقش و نگار بزنه!
💗 بعضیها دلشون رو به دستِ هر کس و ناکسی میسپارند.
❌ هر کس میرسه روی دلشون یه نقشی میکشه و میره...
به قول معروف دلشون دل نیست، دلستره..
برای همه کف میکنه.
❤️ امّا بعضیها دلشون رو فقط دست خدا میسپارند،
فقط رنگ_خدا رو میگیرند... بهترین رنگِ عالم...😌
🕋 صبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً (بقره/۱۳۸)
💢 رنگ خدایی بپذیرید، و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟!
دلی که رنگِ خدا بگیره، از هیچکس و هیچ چیز دیگهای رنگ نمیگیره.
⚠️☝️ مراقب دلهامون باشیم...
رنگ_خدا... یعنی:
رنگ اهلبیت...
رنگ امام حسین...
رنگ امام زمان...
*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
🔸ثواب لبخندزدن
بعضى چهره اى گرفته و خشن دارند، به گونه اى كه آدمى با ديدن آنان به ياد گرفتارى هاى خويش مى افتد. بعضى نيز چهره اى تبسم آميز و روحيه اى شاد دارند كه ديگران با ديدن آنان، رنج و مصيبت خود را از ياد مى برند و دوست دارند ساعتها با آنان باشند.
افراد خنده رو به سرعت در قلب ديگران، نفوذ و محبت آنان را به خود جلب مى كنند. به گونه اى كه انسان، ناخودآگاه احساس مى كند ساليان درازى است با آنان آشنايى و صميمت دارد.
در اين ميان، پيامبر رحمت، در لبخند و
خوشرویی زبانزد خاص و عام است.
🌸آن وجود نازنين مى فرمايد:
تَبَسُّمُكَ فِى وَجْهِ اخيكَ لَكَ صَدَقَةٌ
لبخند تو بر روى برادرت،
براى تو صدقه اى است.
📚 نهج الفصاحه، ش ۱۱۱۹
پیوست؛پس همیشه لبخند برلبت باشه تا دیگران هم از نگاه کردن به تو انرژی بگیرند.
#داستان
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند.
روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند.
پس از چند روز، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند.
طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همه چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان، تنها آنها سالم مانده اند.
مرد دنیا دیده ای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند. پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.
در تمام رویدادها و حوادث زندگی صبر پيشه كن و به خدا اعتماد کن!👌