امروز تو ۳۰ دقیقه ای که یارو نشسته بود بغل دستم تو تاکسی
کف دستش میخارید
میگفت پول داره میاد...😂
گوشش میخارید
میگفت دارن پشتم حرف میزنن...😂
کف پاش میخارید
میگفت مهمون داره میاد....😂
اصلاٰ ۱%به ذهنش نمیرسید که حموم بره شاید درست شه😁😁😁
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
یارو گربه شو میزاره تو گونی میبره بیابون ولش میکنه!
عصر زنش زنگ میزنه میگه:
گربه دوباره برگشته!
یارو میگه:
بپرس از کجا اومده من گم شدم
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
ماشين ميزنه به حیف نون پاش قطع ميشه.
قاضي براش ۱۰۰ميليون دیـّه ميـبُره.
صاحب ماشين ميگه: مگه من ميلياردرم؟😢😳
حیف نون ميگه: پ . ن. په فکر کردي من هزار پام😐😂😂
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
🔻 دو مراسم ترحیم متفاوت از مسئولین دولتی
▫️تصویر اول متعلق به مراسم ترحیم مدیر کل بانک ملت است که هزینه گزافی از طرف موسسات و نهادها و شعبات مختلف هزینه شده آن هم عمدتا از بیت المال!
▫️در سویی دیگر در مراسم ترحیم استاندار آذربایجان شرقی که از رزمندگان جبهه ایران و شام بود از سوی مسئولین و خانواده آن مرحوم تدبیری اندیشیده شده که به جای اهدای گل و ... ۲۶ زندانی جرائم غیرعمدی آزاد می شود.
🔸این دو روش در اجرای مجلس ترحیم حاکی از دو نوع سبک زندگی است...
💠#داستان
🕋 اجابت دعا در کنار کعبه
آیتالله حاج سیّد جواد عَلَم الهُدی نقل کرد:
عمویم مرحوم حاج اکبر آقا نجفی رضوان الله علیه به همراه پدر به زاهدان و از آنجا به کویته [در پاکستان] و بمبئی [هند] رفته بودند و یک ماه هم معطّل شدند تا با یک کشتی، با هزار و پانصد مسافر و در مدت ده روز سفر دریایی، به جَدّه رسیدند.
ایشان میگفتند: در مکه پولم تمام شد و چون هر کسی فقط مقداری پول برای خود آورده بود و کسی نمیتوانست به دیگری کمک کند، لذا به کنار خانۀ کعبه مشرّف شدم و عرض کردم:
پولم تمام شده! یا مرا پیش خودتان نگه دارید یا اگر مصلحت است که برگردم، به من پول بدهید.
در آن زمان، طواف دهنده ، محمّدعلی غَنّام بود و ما نیز مسافر بودیم. به من گفت: اگر داخل گرم است و پشه دارد، در بیرون تخت میزنم، بخوابید.
همگی خوابیدیم. نمیدانم در حال خواب بودم یا بیداری، چراغها خاموش بود، هیچ کس هم در اطراف من نبود، کیسهای در زیر عبایم احساس کردم، ولی از آنجا که در حال بیداریِ کامل نبودم، چندان توجهی نکردم.
وقتی بیدار شدم، یازده عدد سکۀ طلای عثمانی در کیسه دیدم و مشکلم برطرف شد!
📚خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری(ره)
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
💠حضرت امیرالمومنین فرمودند:
🟢خوشا به حال آن کس که عیب خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران، باز می دارد.
📚نهج البلاغه خطبه_١٧۶
🔵از حکیمی پرسیدند: چرا هیچ از عیب مردم سخن نمیگویی ؟
🔴 حکیم گفت:هنوز از محاسبه عیب های خـودم فارغ نشدم تا به عیب های دیگران بپردازم˝
💠#داستان
👈رب العالمین
در روزگاران قدیم مردی ثروتمند و غنی وجود داشت که با وجود بی نیازی اش از مال و منال دنیا همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود هیچ گاه شاد و خوشحال دیده نمی شد.
او خدمتکار جوانی داشت که ایمان درونش موج می زد. و همیشه تنها کسی که به او امید به زندگی می داد همین خدمتکار جوان و مومن بود.
روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما این جهان را اداره می کرد؟
او پاسخ داد: بله همین گونه بوده که می گویی…
خدمتکار جوان دوباره پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟
ارباب ثروتمند پاسخ داد: بله همینطور خواهد بود…
خدمتکار با لبخندی زیبا بر روی لبانش گفت: پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا اداره کند؟
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥این همه زیبایی فقط در یک دقیقه😃
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
💠#داستان
👈"نان ومیوه دل"
دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند.
اسماعیل همیشه زمینش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد.
ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند.
ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصولش همان شد.
زمان گندم پاشی زمین ، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید.
در راز این کار حیرت ماند.
اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما، برای پرندگان گرسنه ای که چیزی نیست بخورند، هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند ولی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود.
دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود.
پس بدان؛ انسان ها "نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را."
برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند.
@shakoori1402
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیار دیدنی و قابل توجه
خطرات جدی #هوش_مصنوعی
#دیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕