💠#داستان
👈رب العالمین
در روزگاران قدیم مردی ثروتمند و غنی وجود داشت که با وجود بی نیازی اش از مال و منال دنیا همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود هیچ گاه شاد و خوشحال دیده نمی شد.
او خدمتکار جوانی داشت که ایمان درونش موج می زد. و همیشه تنها کسی که به او امید به زندگی می داد همین خدمتکار جوان و مومن بود.
روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما این جهان را اداره می کرد؟
او پاسخ داد: بله همین گونه بوده که می گویی…
خدمتکار جوان دوباره پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟
ارباب ثروتمند پاسخ داد: بله همینطور خواهد بود…
خدمتکار با لبخندی زیبا بر روی لبانش گفت: پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا اداره کند؟
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥این همه زیبایی فقط در یک دقیقه😃
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
💠#داستان
👈"نان ومیوه دل"
دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند.
اسماعیل همیشه زمینش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد.
ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند.
ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصولش همان شد.
زمان گندم پاشی زمین ، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید.
در راز این کار حیرت ماند.
اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما، برای پرندگان گرسنه ای که چیزی نیست بخورند، هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند ولی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود.
دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود.
پس بدان؛ انسان ها "نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را."
برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند.
@shakoori1402
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیار دیدنی و قابل توجه
خطرات جدی #هوش_مصنوعی
#دیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
توی اردوگاه تکریت، مسئول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم.
یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی ها و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت!
کاظم آقای #ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!
✅تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. او واجباتش را انجام می داد و به روحانیون و سادات احترام می گذاشت. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی.
✅یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت بیا اینجا کارت دارم... از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.
وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم، گفت: کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود، اما ...
دیشب خواب #حضرت_زینب سلام الله علیها رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.
صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه سیدی را اذیت می کنی؟ از دست تو راضی نیستم.
کاظم رفتارش کاملا با ما تغییر کرد. زمانی که رژیم صدام از بین رفت، کاظم راهی ایران شد، از ستاد امور آزادگان آدرس اسرای اردوگاه خودش را گرفت و تک تک سراغ آنها رفت و از آنها حلالیت طلبید.
💐کاظم عبدالامیر مذحج، چند سال بعد در راه دفاع از حرم حضرت زینب در زینبیه دمشق به قافله شهدا پیوست.
📙برگرفته از کتاب تا شهادت. اثر گروه شهید هادی.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختره دو ساعت آرایش می کنه که یه بار نگاهش کنند
من بدون آرایش همه جا نگاهم می کنند.
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
🌸اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 🌸
وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
ﻭ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻟﻴﺎﺱ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ .
ایه شریفه ۱۲۳ از سوره مبارکه صافات
💠پیام ها و نکته ها:
▪️آین آیه و آیات بعد به سرگذشت الياس پيامبر،اشاره دارد .
▫️چهارمین سرگذشتی که از انبیای پیشین در این سوره آمده سرگذشت الياس است .الياس به گفته قرآن پيامبري شایسته بود "
وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ
ﻭ ﺯﻛﺮﻳﺎ ﻭ ﻳﺤﻴﻲ ﻭ ﻋﻴﺴﻲ ﻭ ﺍﻟﻴﺎﺱ ﺭﺍ [ ﻧﻴﺰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺍﻭﻳﻨﺪ ، ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ]ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ .(انعام٨٥)
1️⃣نام و ياد پيامبران و زحماتشان را فراموش نكنيم و از تاريخ زندگى و شيوهى برخورد آنان با مخالفان و موافقانشان درس بگيريم. «إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ»
2️⃣بعثت پيامبران يك سنّت الهى است. «لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ»
امام باقر علیه السلام
🔷هر كس از خرج كردن مالى در راه خداپسندانه بخل ورزد، چند برابر آن را در راه غيرخداپسندانه هزينه خواهد كرد.
بحارالأنوار، ج 78، ص 173
💠#داستان
👈جناب استاد . . . !
خریدار برای خریدِ طوطی به پرنده فروشی رفت و قیمت طوطی را سؤال کرد.
فروشنده گفت: ۵ میلیون تومان!
خریدار گفت چه خبر است! چقدر گران! مگر این طوطی چه میکند؟
جواب شنید که او دیوان حافظ را از حفظ دارد!
خریدار گفت: خوب آن طوطی دیگر چقدر میارزد؟
پاسخ شنید آن هم ده میلیون قیمت دارد، چون دیوان مولوی را حفظ کرده!
خریدار که دیگر مأیوس شده بود از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و پاسخ شنید ۲۰ میلیون تومان!
سؤال کرد این یکی، دیگر چه هنری دارد؟
پاسخ شنید: این طوطی هیچ هنری ندارد! فقط دو طوطی دیگر به او میگویند استاد!
حکایت بعضی افراد در روزگار ما...
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕
✍️ شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و از فقر خود شکایت کرد.
🖋 حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی
1️⃣ #سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد
2️⃣ بر من #صلوات بفرست.
3️⃣ سپس سوره #قل_هو_الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود.
📕 اسرار الصلاه ، ص 262
@Parvaanehaayevesaal❄️