⏳ #زمان_رضاشاه
💠 خاطرات ممنوعیت روضه و عزاداری در دوران پهلوی اول:
1⃣ جلسه روضه گرفته بودیم که اَمنیهها ریختند داخل. حرمت مسجد را که نگه نداشتند هیچ، سماورها و قوریها را پرت کردند و تمام استکانها را شکستند. چیزی را سالم نگذاشتند. به دروغ گفتیم از فامیلمان کسی فوت کرده و مجلس عزا برایش گرفتهایم تا شاید رهایمان کنند، اما فایدهای نداشت. هر کس به دستشان میرسید، میزدند. دماغ و دهان خیلیها خونی شد و سر چند نفر هم شکست.
2⃣ برای نان شب شان مانده بودند. روزگار سختی بود. با همه این سختی و بیچیزی، شله زرد جزء واجبات روضهشان بود. قند هم گران بود. یک قندان پُر قند میشد یک تومان. پول دو متر زمین. اما قندانهای روضهخوانی همیشه پر از قند بود.
3⃣ شب بود. روضهخوانی داشتند. مأمورها بو برده بودند و آمدند در خانهشان. صاحبخانه تا فهمید، چراغ و سماور و استکان و هر چه مربوط به جلسه روضه بود را سریع ریخت داخل حوض. جمعیت را هم از در دیگر فراری داد. مأمورها داخل خانه را گشتند اما چیزی پیدا نکردند. همه چیز داشت به خیر و خوشی تمام میشد که زغالهای درون سماور یکی یکی آمدند روی آب! ... مأمورها بو بردند و صاحبخانه را برای استنطاق بردند نزد سرآژان.
4⃣ خانهشان بزرگ بود. زیر زمینِ چاهی داشتند به اسم نخود بریز. همیشه پُر بود از نخود. برای اینکه نم بکشند و آماده شوند برای تفت دادن. دوشنبهها اما داستان فرق میکرد. نخودها را داخل کیسه میریختند و میچیدند اطراف دیوار. کفِ زیر زمینِ چاه را فرش میکردند و میایستادند تا مهمانها یکی یکی سر برسند. نصف راه را از پلههای چاه میآمدند پایین و بقیه آن را با نردبان. 20، 30 نفری میشدند. سیدعلیاکبر روضهخوان که میرسید، عبا و عمامهاش را از داخل پارچه در میآورد و جلسه روضه شروع میشد. خیال همه راحت بود که هر چه هم صداشان به گریه برای امام حسین(ع) بالا برود، آژانهای حکومت متوجه نمیشوند. جای دنجی داشتند. خیلیها حسرت مخفیگاه آنها را میخوردند!
┄──┄┄──┄──┄┄─
برگرفته از 📚 کتاب : قندانهای همیشه پُر – نوشته: علیرضا اشرفی نسب
➖ روایت کوتاه از مقاومت مردم مقابل قانون ممنوعیت روضه و عزاداری در عصر رضاخان
༻❈❁❁❈༺
@hamandish