حماسه هیأتها
اگه اهل کتابخوندن باشیم، احتمالا نام سید مهدی شجاعی برای خیلی از ما بیگانه نیست. ایشون توی هر کدوم از کتابهاشون با محوریت قرار دادن یکی از بزرگان کربلا، حماسهای تازه رو به تصویر کشیدن. در این پست با چند نمونه از آثار عاشورایی این نویسنده پرکار آشنا میشیم.
#معرفی_کتاب
#حماسه_هیأت
#حماسه_هیأتها
🌐HamaseHeyat.org
🔰instagram.com/hamaseheyat
حماسه هیأتها
ماکیاولیست ها جمله معروفی دارند:« هدف وسیله را توجیه می کند.» به گمانم برخی مداحان این روزها ماکیاولیست شده اند. چون تصمیم دارند اشک بگیرند حالا به هر قیمتی. حتی اگر از مردم بپرسی فلانی مداح خوبی است یا نه؟ ملاکشان چیست؟ آره خوب اشک میگیرد. نه روضه پرسوز بلد نیست. حتما شما هم این مدل مداح را دیده اید. بعضی هایشان با التماس، برخی با تشر و یه عده هم به ضرب هر مدل روضه و داستانی می خواهند از آدم گریه بگیرند. انگار اگر اشک آدم درنیاید نه عزاداری مقبول است و نه آن ها کارشان را درست انجام داده اند. خب بعضی وقت ها اشک نمی آید دیگر. چرا آدم زور بزند که یک ذره خیسی بشیند گوشه چشمش و بعد اگر آن یک قطره هم نیامد وسط مجلس شروع کند به شمردن گناهان و غلط هایش که حتما من خیلی شقی و بیچاره هستم که مثل کناری نمی توانم های های گریه کنم. اصلا از کی خود اشک هدف شد؟ آیا اهل بیت از عزای اباعبدالله گریه شما را می خواهند یا آن روحیه حق طلبی که از این عزا سرچشمه می گیرد؟ تا وقتی مداح خوب در باورمان یعنی مداح اشک درآر راه را برای انحراف و دروغ ها باز گذاشته ایم. اینطوری هر سال یکی همچون شهید مطهری باید بالای منبر برود و حماسه حسینی را از قصه و افسانه هایی که به آن چسبانده اند پاک کند. اگر مقصودمان رسیدن به کاروان کربلا است یک قطره اشک عارفانه انسان را حر می کند وگرنه چه بسیار یزیدیان که در مصیبت اباعبدالله صورت از اشک شستند و همچنان یزیدی ماندند.
📷 رضا فلاحی مطلق
#نباید_های_هیأت
#حماسه_هیأتها
#حماسه_هیأت
🌐HamaseHeyat.org
🔰instagram.com/hamaseheyat
#حماسه_هیأت
قصهی هیأتهایی رو تعریف میکنه که توی همهی این سالها مثل یه قلب تپندهبودن؛ قلبهای تپندهای که همیشه امید و همدلی رو در رگهای شهر جاری کردن
قصه عشق ؛ تبادل عشق ، بین ما و مادرمون حضرت زهرا (س)...
#هیأت
#مادرم_زهراست
#حماسه_هیأت
🆔 @HamaseHeyat
🌐HamaseHeyat.org
🔰instagram.com/hamaseheyat
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حماسه_هیأت
🏴هيأت علی ابن ابی طالب(ع) و هیأت انصار المهدی (عج) شهربن دوتا از هیأتهایی هستند که تمام ویژگی های یک هیأت تمام و کمال رو دارن ....
از برپایی مراسم آیینی و غرفههای فرهنگی گرفته تا داشتن مهد کودک که برای خانوادههایی که فرزند کوچیک دارن یک دغدغه محسوب میشه ...
ودر آخر هم استقبال از چند شهید گمنام که عطر و حس و حال خاصی به این مراسم میده ...
📍شهربن استان چهارمحال بختیاری
#قصه_یک_هیأت
#هیأت
#یافاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_مادر
#همدلی
#خانه_مادری
#مراسم_عزاداری_شهادت_حضرت_زهرا
#مراسم_عزاداری_بختیاری
🆔 @HamaseHeyat
🌐HamaseHeyat.org
🔰instagram.com/hamaseheyat
#حماسه_هیأت
میدونین که ارزش مجلس روضه به تعدادنفرات و فلان مداح مشهور روضه خوان و اینا نیست ...
روضه های خونگی با تعداد کم و یه چای و خرما سادهاس که صفا داره ... 🖤
▪️استاد عالی یه داستانی رو بازگو میکنن در مورد اهمیت روضه خونگی :
مرحوم میرزا حبیب الله کاشانی توی زندگی نامش نوشته که روضه خوانی چند مراسم رو قبول کرده بودن و میرفتن، یک روز یک پیرزنی اومدن و گفتن که در منزلشون روضه دارن و از میرزا حبیب الله خواستن که بیاد و اونجا روضه بخونه!
میرزا حبیب الله به این پیرزن گفتن که من مراسمات بزرگ دیگه دارم و نمیتونم بیام ، پیرزن گفت روضه منم روضه اهل بیت دیگه چه فرقی داره...
میرزا حبیب الله برای اینکه ایشون خودش بگه نمیخواد بیای ساعتی رو میگه که این پیرزن بگه نه مثلا میگه ساعت ۲ ! اما پیرزن قبول میکنه...
میرزا حبیب الله هم حرف زده و باید میرفته.
هر روز میره برای چند خانوم روضه خوانی میکنه!
روز آخر همه مراسمات رو انداخته بود صبح تا بتونه ظهر استراحت کنه و تا شب احیا بگیره و عزاداری کنه ! اما یادش میره به این پیرزن بگه ! میخوابه
در خواب حضرت زهرا (س) را میبینه و خانوم بهش میگه :میرزا حبیب الله یادت رفته به پیرزن بگی، منتظره!
میرزا حبیب الله از خواب میپره و سراسریمه به منزل این پیرزن میره ! از دور میبینه که هی پیرزن میاد بیرون هی میره تو و چشم انتظاره !
وقتی میرسه پیرزن بهش میگه : میرزا حبیب الله چرا دیر اومدی خانوم "فاطمه الزهرا(س)" توی مجلس نشسته و منتظره ...
#روضه_خانگی
#یافاطمه_الزهرا
#یازهرا
🆔 @HamaseHeyat
🌐HamaseHeyat.org
🔰instagram.com/hamaseheyat
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حماسه_هیأت
صداش رو میشنوم:
«اعظم خانوم گفت لباس مشکیه رو آستین هاش رو ۵ سانت تو بزارم درسته ؟ کاش میومدی تن میزدی یه وقت اشتباه نشه شرمندت بشم»
صورتمو از کنار چارچوب در میارم بیرون و نگاه میکنم ؛
مامان کنار چرخ نشسته و تلفن دستشه.
تصمیم میگیرم در عرض ۳ ثانیه تا حواسش نیست رد بشم ... از گوشهیدیوار جوری که معلوم نشم میرم سمت در . تا نیمه پامو میکنم توی کتونی هام!
محمد ابراهیم کجا؟ تکلیفاتو انجام دادی ؟
نفس عمیق میکشم
نقشه لو رفت ! دستگیر شدم ...
روبرمیگردونم با یه حالت ملتمسانه ای میگم :
«مامان به خدا آخر شب میام انجام میدم ، میدونی عشقه من همین کاره فقط ، همین روزاست فقط...»
به چشم هامم که تماما التماسه نگاه میکنه ، عینکش رومیزنه ونگاهش به سوزنه! داره فکر میکنه ! بچه های مسجد منتظرن ...
_برو اما یه شرط داره !
_هرشرطی باشه قبوله ...
۱۴ تا لیوانه چای میریزی به نیت من و ثوابش برای من ...
کتونی های نصفه رو از پام در میارم و میدوام میام پیشونیش رو بوس میکنم و میگم : خودت عشق مادر رو گذاشتی تو دلم ...
📽گزارش تصويری شب اول فعالیت ایستگاه صلواتی بچه های مسجد امامسجاد مشهد
#قصه_یک_هیأت
#فاطمیه
#به_عشق_مادرم
#سایه_چادر_تو_از_سرمان_کم_نشود
🆔 @HamaseHeyat
🌐HamaseHeyat.org
🔰instagram.com/hamaseheyat