[یاران شتاب کنید...! گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست...
آری گنهکاران را در آن راهی نیست...اما پشیمانان را می پذیرند...]
🔹راهیان نور صحنه برشماری فرصتها است
🔸 این حرکت بهترین فضای تربیتی برای جوانان و نوجوانان است
بسیجی خامنه ای بودن
از سرباز خمینی بودن سخت تر است
و صد البته شیرینی بیشتری هم دارد...
ما نه امام را دیدیم
نه شهدا را
با این حال
هم پای امام مانده ایم
هم میخواهیم شهید شویم
به این فکر میکنم
این شانه ها
تا به کی تحمل این بار مسئولیت را خواهند داشت؟
و این قلب تا به کی خون دل خواهد خورد؟
میدانی؟
غربت بسیجی های خامنه ای را
تنها آغوش مهدی(عج) تسکین خواهد بود .
چہ مهربانانہ
انتظارِ پرواز را
در نگاهتان میشود دید
ڪہ تفسیرِ بلندے از دوستے
را متبلور میڪند ...
#شهدا_گاهے_نگاهے
قرار ملاقات با شهید آوینی در خواب
یکی از فرماندهان میگوید روزی حاج آقای ضابط برایش تعریف میکرد که: خیلی دلم میخواست سیدمرتضی آوینی رو ببینم. یه روز به رفقایش گفتم یه موقعیتی جور کنید ما سیدمرتضی رو ببینیم، نشد. بالاخره سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت روی مین و شهید شد و من نتوانستم سید مرتضی رو ببینم.
بعد از مدتی قسمت شد با یکی از کاروانهای راهیان نور آمدم برای بازدید از مناطق جنگی. یک جایی شب ماندیم و مستقر شدیم. شب که خوابیدم دیدم شهید آوینی آمد به خوابم. در خواب به او گفتم: آقا سید! من خیلی دوست داشتم وقتی زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. شهید آوینی توی خواب به من گفت: نگران نباش! فردا صبح ساعت 8 بیا سر پل کرخه منتظرتم. صبح بیدار شدم و من بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک داشتم گفتم: آخه این چه خوابی بود! آوینی که خیلی وقت است شهید شده.
بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بود و نیم ساعت دیر رسیدم. دیدم خبری از آوینی نیست. دیگر داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال و اینجور چیزها واقعیت ندارد که یه دفعه سربازی که آن نزدیکیها پست میداد آمد پیش من و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم بله با یکی از رفقا قرار داشتم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهای جو گندمی، محاسنش اینجوری بود، عینکش... سرباز گفت: رفیقت آمد اینجا و تا ساعت 8 منتظرت شد، نیامدی. بعد که میخواست برود، به من گفت: یک کسی میآید با این اسم و این قیافه، بهش بگو مرتضی آمد. خیلی منتظرت شد، نیامدی، کار داشت رفت. کنار پل، یک چیزی برایت نوشته برو بخوان. رفتم دیدم کنار پل با انگشتش نوشته : "فلانی! آمدیم نبودید، وعده ما بهشت. سیدمرتضی آوینی".
#شهدا
📌سرلشکر قاسم سلیمانی
📕«حاج قاسم سلیمانی» که چندی است نام او با پسوند سرلشکر و به قول غربیها ژنرال، بر سر زبانها افتاده، همان بسیجی خاکی و فرمانده صمیمی و بچه مسجدی باقیمانده از هشت سال جنگ و جهاد است. «قاسم» در ۱۳۳۵ متولد شد. جوانیاش در زورخانه و با ورزش باستانی سپری شد.
📕جوانمردی و روحیه و مرام پهلوانی را که در وجودش بود، آنجا آموخت. برای فرا گرفتن حرفه بنایی کارگر سادهای شد و سپس بنا و مدتی بعد کارمند سازمان آب. برای آبرسانی به منطقه جنگی با مأموریت دو هفتهای عازم جبهه شد و از آن پس تا کنون در خاکریز مبارزه و جهاد و در لباس مقدس پاسداری از انقلاب ماند.
#شماره_21
#استکار_ستیزی
#سیره_شهدا
نزدیک ظهر بود ، از شناسایی بر می گشتیم ، از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم ، آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهایمان خیلی درد می کرد ،
حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن ، صبر کردم تا نمازش تمام شد ،
گفتم ، زمین این طرف چمن است ، بیا این جا نماز بخوان !
گفت ،
اون جا زمین کسیه ، شاید راضی نباشه.....
#شهیدحسن_باقری
📕 یادگاران ، ج4 ، ص22
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 #هر_روز_با_شهدا_١٨٠٢
#راز_پيكر_مطهرى_كه_در_كانى_مانگا_پيدا_كرديم....
🌷چند روزی می شد که در اطراف کانی مانگا در غرب کشور كار مى كرديم؛ شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال ٧١ بود. از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگرها شدیم.
🌷سریع رفتیم جلو. همانطور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهيد شده بود. خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، در كمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است....
🌷از آن جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود، ولی انگشتی که انگشتر در آن بود ،کاملاً سالم و گوشتى مانده بود. همه ی بچه ها دورش جمع شدند. خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم. اشک همه مان در آمد، روی آن نوشته شده بود: « حسین جانم »
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هدایت شده از چلچراغ بسوی ظهور( پشتیبان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از کانال ܠܢ̣ܟܿـــࡅ߭ܥツ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با نام خدا، به رسم آغاز سلام
با عشـق و تبسم و به آواز سلام
از سبزترین ترانه ها سرشارید
بر روی گل تک تکتان باز سلام
جمعه تون گلباران🌹🌸
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍀🌺🌹☘🌷🍀🌺🌹☘🌷🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌸صبح یعنی
سلام به خداوند
یعنی سلام به پاکی
یعنی سلام
به هوایی که هدیه
آسمانی ست
صبح تولد یک حضور هست
همسنگران صبحتون خدایی🌺🌸
°•|🌿🌸
√ #ڪلام_شهـید :
+شھید . . .
عزادار نمے خواهد
شھید رهرو مے خواهد
و شما هم با قلم ، قدم و زبان خود
رهرو امام و رهبرے باشید
شهید حاج #محمود_شفیعے
🌹شادی روح شهدا صلوات🌹
💢حتی کبوترها زداغت گریه کردن🕊
#خواهرانه💔
🍂در منزل 3 کبوتر داشت و آنها را بسیار دوست داشت. زمانی که به خدمت رفته بود کبوترها نیز به همراه او رفتن تا شهادتش بودن پس از دفن کردن دوباره برگشتن
همه باذتعجب دیدیم اومدن و روی تابوت او نشستن و بعد از آن برگشت به درون قفس و ما او را به مزارش بردیم و از قفس آزاد کردیم.🌴
#سالگرد_شهادت
#شهید_اسماعیل_محمودی 🌺
ساری
#سیره_شهدا
نزدیک ظهر بود ، از شناسایی بر می گشتیم ، از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم ، آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهایمان خیلی درد می کرد ،
حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن ، صبر کردم تا نمازش تمام شد ،
گفتم ، زمین این طرف چمن است ، بیا این جا نماز بخوان !
گفت ،
اون جا زمین کسیه ، شاید راضی نباشه.....
#شهیدحسن_باقری
📕 یادگاران ، ج4 ، ص22
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#مثل_چمـران_بمیـرید
چمران در این دنیـا
شرف را بیمه ڪرد ...
و در آن دنیـا هم
رحمت خـدا را بیمہ ڪرد ...
📚 صحیفه امام روح الله
ج 14، ص491
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#کلام_شهید
امروز مشق ما رو مولامون، رهبرمون،فرماندمون مشخص کرده
چه افتخاری از این بالاتر؟
من واقعا میگم اگر ما همه ی عشقمون،شورمون،علاقمون رو به آقابخواهیم یک جایی نشون بدیم خب تو این کارمون،تو این فداکاریمون.
تا سالم هستیم،تا راه میریم،تا میکشیم وقت بزاریم،بدویم،تلاش کنیم با فکر و ببریم جلو این عشقمون رو به آقا نشون دادن.
کانال ایران دیروز، امروز و فردا
هم خودشان خاکی بودند
هم لباسهایشان...
کافی بود بـاران ببارد ،
تا عطرشان در همه جا بپیچد...