eitaa logo
کانال ایران دیروز، امروز و فردا
150 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
26 فایل
🌴 قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهدای_عملیات_بدر رزمنده دلاور و عارف گردان میثم #شهید_محمدرضا_پند از آخرین دستنوشته های شهید محمدرضا پند: «خدایا قلبم می تپد و چهره ای گرفته دارم چون انسانی که گناهکار باشد همیشه سر به زیر و ترسان است خدایا رحمی کن تو خدای رحیمی هستی تو کسی هستی که هر وقت از همه ناامید می شوم رو به سوی تو می نمایم این از بدبختی من است که تو را نشناخته ام... آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند والسلام ۶۳/۱۱/۱۶  محمدرضا پند»
دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان به یاد شهید محمد خانی
🌴 🍒 کمپوت گیلاس 🌿 تدارکات در دفاع مقدس برای خودش دنیایی داشت و تهیه و توزیع مواد غذایی که بخش زیادی از آن توسط کمک های مردمی به جبهه ها ارسال می شد از جمله وظایف سخت و حساس برادران تدارکات در دفاع مقدس بود . از برخی برادران رزمنده هم نمی شود گذشت، همان هایی که از جمله شلوغ های جبهه بودند و در فرصت های مناسب به انبارهای تدارکات پاتک زده و اقلام منحصر به فردی را شبانه و یا در اوقاتی که مسئولان تدارکات غفلت می کردند در جاهای مختلف مصرف می کردند. 🌻 برخی از این خاطرات حتی تا پایان ماموریت ها و برخی دیگر تا پایان دفاع مقدس به صورت رمز و راز باقی ماند و عاملان آنها به هنگام اعزام به خط مقدم جبهه به صورت سربسته از مسئول تدارکات حلالیت 🙏🏻 می طلبیدند که وجود چنین برادرانی در یگان های عملیاتی خنده و شوق 😃را بر لبان رزمندگان در لحظات سخت و حساس دفاع مقدس جاری می ساخت. ☘کمپوت ها طرفداران بسیاری داشت و به هنگام ظهر در گرمای طاقت فرسای جبهه که عرق از سر و روی رزمندگان جاری بود این نوشیدنی خنک و به قول بچه ها تگری می توانست اندکی عطش را کاهش دهد. کمپوت ها در این بین جایگاه ویژه ای داشتند و خصوصا کمپوت گیلاس 🍒 به دلیل بالا بودن درخواست همیشه با کمبود مواجه می شد و هنگام توزیع، به نفرات آخر تنها کمپوت سیب، زردآلو و یا گلابی می رسید😔 🌸 در چنین مواقع، مبادلاتی شکل می گرفت و تعویض کمپوت گیلاس در ازای چند کمپوت سیب یا گلابی، بالا می گرفت و بازار بورسی تشکیل می شد، دیدنی. 😂 گاهی نیروهای یک دسته یا یک گروهان، کمپوت های سیب و گلابی خود را روی هم می گذاشتند و با تعداد کمتری کمپوت گیلاس از همرزمان دیگر معاوضه می کردند و کمپوت های گیلاس را در ظرف های کوچکتر تقسیم کرده و بین هم توزیع می کردند. 🌼 مسئولان تدارکات برای حل این معضل تدبیری اندیشیده بودند 🤔 و آن جدا ساختن پوست کلیه کمپوت ها از بدنه آنها بود تا دیگر در هنگام توزیع آنها شاهد اختلاف نظر در توزیع کمپوت نباشند اما برخی برادران رزمنده چنان در شناسایی قوطی های کمپوت مهارت یافته بودند که از طریق نشانه های حک شده که به صورت سریال و شماره روی آنها بود می توانستند کمپوت های گیلاس را از سایر کمپوت ها تشخیص دهند و باز بازار این برادران 😎برای تشخیص و ارزش گذاری خصوصاًهنگام توزیع اقلام غذایی گرم بود. 🌗 اما در شب عملیات...... 🌙 امادر میانه نبرد و هجوم به دشمن در شب های عملیات بسته ها و کیسه های حاوی مواد غذایی و تدارکاتی که مملو از کنسرو تن ماهی، کمپوت های مختلف و خصوصاً گیلاس و انواع مغزهای خوراکی که در طول مسیر گذاشته بودند ولی رزمندگان اسلام با بی اعتنایی از مقابل آنها عبور می کردند گویی که اصلاً آنها را نمی دیدند و فقط در اوج تشنگی با سرنیزه قوطی های کمپوت را سوراخ و آب آنها را جهت رفع تشنگی می نوشیدند چرا که آنها در پیش رو لقای رب را می دیدند که جهان مادی در مقابل آن هیچ ارزشی نداشت.😔😭 —(راوی: رزمنده خطه جنوب، نجف زراعت پیشه، از گردان امام حسن مجتبی(ع)
🌺🍃 شهید رضوان نسبت به اهل خانه 🏡بسیار عاطفی و مهربان بود. تا جایی که هرگاه از عملیات بازمی‌گشت و به بیروت می‌رسید، با وجود خستگی‌های 😰زیاد، همان نیمه‌شب با پای پیاده چند ساعت راه می‌آمد تا به شعث برسد و چند ساعتی⏰ بیش‌تر کنار همسر و فرزندانش باشد. او سعی می‌کرد در کنار مشغله‌های فراوان، جای خالی خود را با محبت بیش‌تر و بازی با بچه‌ها👧 پر کند. در میان جوانانی که تازه وارد شاخه نظامی و جبهه‌ها شده بودند نیز به‌خاطر حسن خلق،آموزش دلسوزانه❣ و کمک‌هایی که بی هیچ ادعایی به آن‌ها می‌کرد بسیار محبوب بود👌 شهیدحزب الله
به یاد شهدای #عملیات_رمضان و تمامِ شهدایی که با زبان روزه و با لبانی تشنه، بال در بال ملائک گشودند ... روحشان شاد با ذکر #صلوات
هدایت شده از چلچراغ بسوی ظهور( پشتیبان)
آقاے من امام خامنه ای؛ صلابت نگاهت را دوست دارم. صلابتے که لرزه بر اندام منحوس مستکبران کودک کش جهانے مےافکند. آقاے من؛ خداوند سایه‌اٺ را بر سرمان مستدام بدارد... اللهم احفظ لنا سیدنا و امامنا و نور عیننا و قلبنا الذی بین جنبینا قائدنا الخامنه ای❤️
♡⚘♡ مشتاقم ...😍 برای یڪ تغییر🌷 به دست شما آسمانے‌ها🕊 ڪه زیر و رو شود،🍂 ناخالصے‌هاے نفسِ زمین‌گیرم...🌾 #شهید_ابراهیم_هادی♥️
📿|شهید یعنی: می توانست دل به دنیا بدهد ولی نداد...:))) 💔...
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم عاشقم عاشق روی تو، نه چیز دگری بار هجران و وصالت به دلِ شاد کشم سالها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید انتظار فرج از #نیمه‌ی_خرداد کشم "شاعر: امام خمینی ࢪه" #تسلیت😭
خـدایا بزار خسته شدیـم اینجـوری بـخوابیــــم ... ابهر ، نشاط ، گلزار شهدا   شهادت ۲۶ تیر ۶۱ عملیات رمضان  : سعید حاجی خانی 🌹
┈••✾•🌿🍂🌿•✾••┈ این آقا پسر خوشتیپ که تو عکس دارین می بینین داش علی ماست. خیلی کارش درسته. ‌ ‌ایشون شهید علی الهادی حسین، نوجوان ۱۷ ساله مدافع حرمه ‌ ‌ شادی روحش صلواتی هدیه کنید 💚💚💚 ┈••✾•🌿🍂🌿•✾••┈
💠 به نام صاحب احسان 🏴 رحلت جانسوز امام خمینی رحمت الله علیه تسلیت باد 🏴امروز سه شنبه 14/ خرداد/ 1398 29 / رمضان /1440 04 / ژوئن / 2019 🍃در این صبح زیبا هم خدا هست 💕 هم نور و هم زیبایی و هم عشق 🍃آفتاب مهربانی ارزانی پلک گشوده تان 💕شادی بخش روزتان آرام بخش خیالتان 🍀سلام دوستان🍀 پگاهتون سرشار از عشق 💖 سه شنبه تون پرازشادی وخوشبختی🍃 💠ذکر امروز " یا الرحم الراحمین» ️ اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ️ بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم ❤اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ❤بدانید که خدا هم عِقابش بسیار سخت و دشوار است و هم خدا بسیار بخشنده و مهربان است. 👈" سوره مائده آیه ۹۸ " 🌸دعای روز بیست ونهم ماه مبارک رمضان 🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین. 🌸خدایا بپوشان در آن با مهر و رحمت و روزی کن مرا در آن توفیق و خودداری و پاک کن دلم را از تیرگیها و گرفتگی های تهمت ای مهربان به بندگان با ایمان خود. 🍀 التماس دعا 🍀
هدایت شده از کانال تکاوران جنگ نرم
ماباخدای خویش عهد وپیمان می بندیم درتبعیت واطاعت محض وبی چون وچراازولایت فقیه وولی امرمسلمین تاپایدجان حمایت کنیم. تاخون دررگ ماست پشتیبان ولایت فقیه هستیم.
هدایت شده از کانال تکاوران جنگ نرم
رمضان رفت الهی برکاتش نرود. فرصت خوب دعاو صلواتش نرود. ماه پرفیض خدا میل به رفتن دارد. ای خداکاش زدستم حسناتش نرود. الهی 🍃💕 در انتظار رحمتت نشسته ام بدهی 🌙 کریمی ، ندهی💦 حکیمی بخوانی💕 شاکرم ، برانی 🍃 صابرم 💕💦الهی 💦🌙💕 احوالم چنانست که می دانی؟ و اعمالم چنین است 💖🍃که می بینی.؟ 🌙🍃نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز، یا ارحم الراحمین بحق کبریایی خود💖 🌙💦 بحق رسالت 💞محمد "ص" بحق ولایت علی "ع"🌙💕 💦 بحق طهارت 💕 زهرا ."س" بحق مظلومیت حسین "ع"🍃 🍃💕 بحق حقانیت 💞 حسن مجتبی "ع" بحق غربت رضا "ع"💦🌙 و بحق جمع 💞🌙 اولیاء و اوصیاء "ع" 🍃💦💕 ،بهترینها را در این روز های پایانی ماه مبارک رمضان برای همه نزدیکانم و دوستانم مقدرفرما.🍃💦 آمین یا رب🌙💕 العالمین...🍃🌙💕 . پیشاپیش عیدسعیدفطر برتمامی عزیزان مبارکباد💖 💚💙💔❣💕💛❤️💝💗💓 http://eitaa.com/joinchat/3064397842C28a6c43f49
هدایت شده از کانال تکاوران جنگ نرم
بسم الله الرحمن الرحیم خمینی عزیز ، و ای مقتدای مستضعفان جهان ، هرگز فراموشت نخواهیم کرد . و ای خمینی عزیز پرچمی که شما برافراشتی هرگز برزمین نخواهیم نهاد . و تفسیر اندیشه های نابت را در گفتمان خامنه ای عزیز جستجو میکنیم و هرگز از این مرد الهی غافل نخواهیم شد و با اجرای دستورات و اوامرش ، انقلاب پر شکوهت را پاس می داریم و با عوامل جاسوس ونفوذی و خیانتکاران به اهداف بلندت تا اخرین نفس می جنگیم و سوگند میخوریم که لحظه ای انها را ارام نخواهیم گذاشت و قطعا و حتما هم می دانیم که پیروز و سربلند خواهیم شد . امیدواریم در محضر یاران شهیدمان و شما ای امام شهیدان ، روسفید باشیم . امسال هم همانند سی سال گذشته یادتان راگرامی می داریم و با اطاعت از فرزند خلف و شایسته ات امام خامنه ای عزیز راه پر فروغت را با قدرت و صلابت ادامه خواهیم داد . ۹۸/۳/۱۳
🌹رفاقت_شهدایی🌹 یک روز گرم تابستان، با مهدی و چندتا از بچه های محل سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می کردیم. تیم مهدی یک گل عقب بود. بچه ها به مهدی پاس دادند، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد. تو همین لحظه حساس، به یکباره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان و گفت: - مهدی، آقا مهدی، برا ناهار نون نداریم برو از سر کوچه نون بگیر مادر! مهدی که توپ را نگه داشته بود دیگر ادامه نداد. توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید سمت نانوایی! ✅رسم رفاقت
✨ خدایــا، مرا بســوزان. استخوان هایـــم را خــرد کن، خاکســترم را به باد بـسـپار، ولے لحظه اے مرا از خــود وا مسپار... 🍃🌸🍃 🌷شادی روح شهدا
🍃يكي از عمليات های مهم غرب كشور به پايان رسيد. 🌸پس از هماهنگي، بيشتر رزمندگان به زيارت حضرت امام خمینی رفتند. 🌺با وجودي كه ابراهيم در آن عمليات حضور داشت ولي به تهران نيامد! 🌸رفتم و از او پرسيدم : چرا شما نرفتيد!؟ 🌸گفت: نمي شه همه بچه ها جبهه را خالي كنند، بايد چند نفري بمانند. 🌺گفتم: واقعاً به اين دليل نرفتي!؟ مكثي كرد وگفت : 🔵"ما رهبر را براي ديدن و مشاهده كردن نمي خواهيم، ما رهبر را براي اطاعت مي خواهيم" 🌺بعد ادامه داد : من اگه نتوانستم رهبرم را ببينم مهم نيست. 🔴👈"بلكه مهم اين است كه مطيع فرمانش باشم و او از من راضي باشد." 📚برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
همسرش در حال جمع کردن لباس ها بود. حمید متوجه شد. پرسید: این لباسها مال توست؟ کدوم لباسها رو میگفت؟ این چند دست لباس که سالها همراهش بوده و فقط چند تای اونها رو تازه خریده بود❗️ آره، همه اش برای منه. چطور؟ تو که از همه اینها استفاده نمیکنی؟ نه! خب هر لباس جای خودش به درد میخوره، همیشه که نمیشه یه جور لباس پوشید، تنوع هم لازمه. به نظر من یکی دو دست کافیه. خودتو با اینها مشغول نکن. اونها رو بده به زلزله زده ها. من میخوام یک همفکر، یک دوست، یک مبارز همراه من باشه، نه خدای نکرده یک عروسک❗️ #شهید_حمید_باکری #درس_اخلاق
شهید محمد بلباسی یکی از ۱۳ پاسداری بود که در نبرد خان‌طومان به درجه رفیع شهادت رسید؛ شهید والامقامی که هنوز فرزند کوچکش زینب را ندیده بود.
را به بامرام ها میدهند. به مهربان ها! به آن فعال های همیشه آماده ی کار! به بخشنده ها! به دلسوزها! به پرکارهای کم استراحت! به متواضع های همیشه امیدوار! به هیئتی و مسجدی بی ریا! غرور و شهادت خودخواهی و شهادت عیب جویی و شهادت خودپسندی و شهادت قیافه گرفتن و شهادت... چشم‌دیدن این و آن را نداشتن و شهادت... توهم کسی بودن شهوت دیده شدن تنبلی و وقت گذرانی از زیر کار در رفتن یکسره غر زدن و شهادت... هیهات...شهادت را به بی خیال های کم کار، به همیشه خسته های پر ادعا، به تماشاچی های عافیت طلب نمیدهند... که نمیدهند...
◼️ بچه‌ها! شهدا خوب تمرین کردند ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب آسید روح‌الله خمینی... ما هم باید تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب حضرت آقا...❤️ 📝
🌷خاطرات سفر مشهد 🕌خیلی بیاد موندنی بود..خوب یادمه... یه روز که از سر برگشته بود خونه🏡..بچه ها دویدن سمتش و بغلش کردن..محمد هم شروع کرد به بالا رفتن از سر و کول باباش😍سفره ناهارو که انداختم... دست کرد جیبش و یه دستمال سفید درآور با نگرونی نگاش کردم و گفتم :"سرماخوردی…؟" 🌷خندید و گفت😄 :"نه خانومم...یه چیزی واستون آوردم..."مات و نگاش میکردم که دستمالو باز کرد دیدم سه تا دونه برنج پیچیده لای دستمال😳...!یه دونه شو داد به من...یه دونه شو به پسر بزرگمون...یه دونه شم داد دست محمد پسر کوچیکمون... زده بود و با شعف گفت:"بخورید که آقا خیلی دوستتون داشته❣"تازه فهمیدم که قضیه چیه...برنج گرفته بود... 🌷با تعجب پرسیدم..."حالا چرا سه تا دونه…؟!"با قشنگی گفت..."تبرّكی میدادن تو حرم...منم ۴ تا دونه گرفتم...😇 یکیشو خودم خوردم...سه تاشم آوردم واسه شما...پیش خودم گفتم... نگیرم که برسه به کسایی که مثه ما دنبال نذری بودن‼️"گفتم:"حالا چرا اینقد کم...؟!"خندید و گفت:"ای بابا…مهم خانوم ...کم و زیادش فرقی نداره...نذری گرفتن یعنی همین...نه اینکه اونقد بخوری که سیر شی..."☺️ راوی: همسر شهید 🌷