هدایت شده از کانال تکاوران جنگ نرم
رمضان رفت الهی برکاتش نرود. فرصت خوب دعاو صلواتش نرود. ماه پرفیض خدا میل به رفتن دارد. ای خداکاش زدستم حسناتش نرود.
الهی 🍃💕
در انتظار رحمتت نشسته ام
بدهی
🌙 کریمی ،
ندهی💦
حکیمی
بخوانی💕
شاکرم ،
برانی 🍃
صابرم
💕💦الهی
💦🌙💕
احوالم چنانست
که می دانی؟
و اعمالم چنین است
💖🍃که می بینی.؟
🌙🍃نه پای گریز دارم
و نه زبان ستیز،
یا ارحم الراحمین
بحق کبریایی خود💖
🌙💦
بحق رسالت
💞محمد "ص"
بحق ولایت
علی "ع"🌙💕
💦
بحق طهارت
💕 زهرا ."س"
بحق مظلومیت
حسین "ع"🍃
🍃💕
بحق حقانیت
💞 حسن مجتبی "ع"
بحق غربت
رضا "ع"💦🌙
و بحق جمع
💞🌙 اولیاء و اوصیاء "ع"
🍃💦💕
،بهترینها
را در این
روز های پایانی ماه مبارک رمضان
برای همه نزدیکانم و دوستانم مقدرفرما.🍃💦
آمین یا رب🌙💕 العالمین...🍃🌙💕
. پیشاپیش عیدسعیدفطر برتمامی عزیزان مبارکباد💖
💚💙💔❣💕💛❤️💝💗💓
http://eitaa.com/joinchat/3064397842C28a6c43f49
هدایت شده از کانال تکاوران جنگ نرم
بسم الله الرحمن الرحیم
خمینی عزیز ،
و ای مقتدای مستضعفان جهان ، هرگز فراموشت نخواهیم کرد .
و ای خمینی عزیز پرچمی که شما برافراشتی هرگز برزمین نخواهیم نهاد . و تفسیر اندیشه های نابت را در گفتمان خامنه ای عزیز جستجو میکنیم و هرگز از این مرد الهی غافل نخواهیم شد و با اجرای دستورات و اوامرش ، انقلاب پر شکوهت را پاس می داریم و با عوامل جاسوس ونفوذی و خیانتکاران به اهداف بلندت تا اخرین نفس می جنگیم و سوگند میخوریم که لحظه ای انها را ارام نخواهیم گذاشت و قطعا و حتما هم می دانیم که پیروز و سربلند خواهیم شد . امیدواریم در محضر یاران شهیدمان و شما ای امام شهیدان ، روسفید باشیم . امسال هم همانند سی سال گذشته یادتان راگرامی می داریم و با اطاعت از فرزند خلف و شایسته ات امام خامنه ای عزیز راه پر فروغت را با قدرت و صلابت ادامه خواهیم داد . ۹۸/۳/۱۳
🌹رفاقت_شهدایی🌹
#خانواده_را_فراموش_نکرد
یک روز گرم تابستان، با مهدی و چندتا از بچه های محل سه تا تیم شده بودیم و فوتبال بازی می کردیم. تیم مهدی یک گل عقب بود. بچه ها به مهدی پاس دادند، او هم فرصت خوبی برای خودش فراهم کرد.
تو همین لحظه حساس، به یکباره مادر مهدی آمد روی تراس خانه شان و گفت:
- مهدی، آقا مهدی، برا ناهار نون نداریم برو از سر کوچه نون بگیر مادر!
مهدی که توپ را نگه داشته بود دیگر ادامه نداد. توپ را به هم تیمی اش پاس داد و دوید سمت نانوایی!
#رفاقت_نباید_مارا_از_توجه_به_خانواده_بازدارد
#شهید_مهدی_زین_الدین
✅رسم رفاقت
#یک_مناجات
✨ خدایــا، مرا بســوزان.
استخوان هایـــم را خــرد کن،
خاکســترم را به باد بـسـپار،
ولے لحظه اے مرا از خــود وا مسپار...
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
🍃🌸🍃
🌷شادی روح شهدا #صلوات
🍃يكي از عمليات های مهم غرب كشور به پايان رسيد.
🌸پس از هماهنگي، بيشتر رزمندگان به زيارت حضرت امام خمینی رفتند.
🌺با وجودي كه ابراهيم در آن عمليات حضور داشت ولي به تهران نيامد!
🌸رفتم و از او پرسيدم : چرا شما نرفتيد!؟
🌸گفت: نمي شه همه بچه ها جبهه را خالي كنند، بايد چند نفري بمانند.
🌺گفتم: واقعاً به اين دليل نرفتي!؟
مكثي كرد وگفت :
🔵"ما رهبر را براي ديدن و مشاهده كردن نمي خواهيم، ما رهبر را براي اطاعت مي خواهيم"
🌺بعد ادامه داد : من اگه نتوانستم رهبرم را ببينم مهم نيست.
🔴👈"بلكه مهم اين است كه مطيع فرمانش باشم و او از من راضي باشد."
📚برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
همسرش در حال جمع کردن لباس ها بود.
حمید متوجه شد. پرسید: این لباسها مال توست؟
کدوم لباسها رو میگفت؟
این چند دست لباس که سالها همراهش بوده و فقط چند تای اونها رو تازه خریده بود❗️
آره، همه اش برای منه. چطور؟
تو که از همه اینها استفاده نمیکنی؟
نه! خب هر لباس جای خودش به درد میخوره، همیشه که نمیشه یه جور لباس پوشید، تنوع هم لازمه.
به نظر من یکی دو دست کافیه. خودتو با اینها مشغول نکن. اونها رو بده به زلزله زده ها. من میخوام یک همفکر، یک دوست، یک مبارز همراه من باشه، نه خدای نکرده یک عروسک❗️
#شهید_حمید_باکری
#درس_اخلاق
#شهادت را به بامرام ها میدهند.
به مهربان ها!
به آن فعال های همیشه آماده ی کار!
به بخشنده ها!
به دلسوزها!
به پرکارهای کم استراحت!
به متواضع های همیشه امیدوار!
به هیئتی و مسجدی بی ریا!
غرور و شهادت
خودخواهی و شهادت
عیب جویی و شهادت
خودپسندی و شهادت
قیافه گرفتن و شهادت...
چشمدیدن این و آن را نداشتن و شهادت...
توهم کسی بودن
شهوت دیده شدن
تنبلی و وقت گذرانی
از زیر کار در رفتن
یکسره غر زدن
و
شهادت...
هیهات...شهادت را به بی خیال های کم کار، به همیشه خسته های پر ادعا، به تماشاچی های عافیت طلب نمیدهند... که نمیدهند...
◼️
بچهها! شهدا خوب تمرین کردند ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب آسید روحالله خمینی...
ما هم باید تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب حضرت آقا...❤️
📝#حاج_حسین_یکتا
#خاطرات_شـهدا
🌷خاطرات سفر مشهد 🕌خیلی بیاد موندنی بود..خوب یادمه...
یه روز که از سر #کار برگشته بود خونه🏡..بچه ها دویدن سمتش و بغلش کردن..محمد هم شروع کرد به بالا رفتن از سر و کول باباش😍سفره ناهارو که انداختم...
دست کرد جیبش و یه دستمال سفید درآور با نگرونی نگاش کردم و گفتم :"سرماخوردی…؟"
🌷خندید و گفت😄 :"نه خانومم...یه چیزی واستون آوردم..."مات و #مبهوت نگاش میکردم که دستمالو باز کرد دیدم سه تا دونه برنج پیچیده لای دستمال😳...!یه دونه شو داد به من...یه دونه شو به پسر بزرگمون...یه دونه شم داد دست محمد پسر کوچیکمون...#ذوق زده بود و با شعف گفت:"بخورید که آقا خیلی دوستتون داشته❣"تازه فهمیدم که قضیه چیه...برنج #نذری گرفته بود...
🌷با تعجب پرسیدم..."حالا چرا سه تا دونه…؟!"با #لبخند قشنگی گفت..."تبرّكی میدادن تو حرم...منم ۴ تا دونه گرفتم...😇
یکیشو خودم خوردم...سه تاشم آوردم واسه شما...پیش خودم گفتم...#بیشتر نگیرم که برسه به کسایی که مثه ما دنبال نذری بودن‼️"گفتم:"حالا چرا اینقد کم...؟!"خندید و گفت:"ای بابا…مهم #نیّته خانوم ...کم و زیادش فرقی نداره...نذری گرفتن یعنی همین...نه اینکه اونقد بخوری که سیر شی..."☺️
راوی: همسر شهید
#شهید_مهدی_خراسانی🌷
#سیره_شهدا 🕊
🍃وقتی می اومد خونه دیگه نمی ذاشت من کار کنم. زهرا رو می ذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون غذا می داد. می گفتم: «یکی از بچه ها رو بده به من» با مهربونی می گفت: «نه، شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی».
مهمون هم که می اومد پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می گفتند: «مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» می گفت: «من که از حضرت علی ع بالاتر نیستم. مگه به حضرت زهرا س کمک نمی کردند؟»
🌹مهندس شهید حسن آقاسی زاده
📚شهاب، صفحه74
🌷یادش با ذکر #صلوات