💠قسمت نهم #داستان_ظهور
🔻لشكرى كه در دل زمين فرو مى رود
امشب، شب چهاردهم «مُحرّم» است و آسمان شهر مكه مهتابى است.
🔸چهار شب از ظهور امام زمان مى گذرد و در شهر مكّه آرامش برقرار است، البته همچنان بيرون شهر سپاه سفيانى مستقر شده و شهر را در محاصره دارند. ۷۲
سپاه سفيانى هراس دارد كه وارد شهر شود و با لشكر امام بجنگد.
آنها منتظرند تا نيروى كمكى از مدينه برسد تا بتوانند به جنگ امام بروند.
امشب، سيصد هزار نفر از سربازان سفيانى از مدينه به سوى مكّه حركت مى كنند.
🔸سفيانى به آنان دستور داده تا شهر مكّه را تصرّف و كعبه را خراب كنند و امام را به قتل برسانند. اين نقشه شوم سفيانى است. ۷۳
🔰به راستى، امام زمان كه فقط سيصد و سيزده سرباز دارد، چگونه مى خواهد در مقابل لشكرى با بيش از سيصد هزار سرباز مقابله كند؟
من مى دانم كه خدا هرگز ولىّ خود را تنها نمى گذارد.
🔸سپاه سفيانى از مدينه به سمت مكّه حركت مى كند و بعد از اينكه از مدينه خارج شد در سرزمين «#بَيْدا» مستقر مى شود. ۷۴
🔰مى دانيد «بَيْدا» كجا است؟
حدود پانزده كيلومتر در جاده «مدينه» به سوى «مكّه» كه پيش بروى به سرزمين «#بَيْدا» مى رسى.
پاسى از شب مى گذرد...
🔹آن مرد كيست كه سراسيمه به اين سمت مى آيد؟
نگاه كن! ظاهرش نشان مى دهد كه اهل مكّه نيست. او از راهى دور آمده است.
آن مرد سراغ امام را مى گيرد، گويا كار مهمّى با آن حضرت دارد.
ياران امام، آن مرد را خدمت امام مى آورند.
🔸آن مرد مى گويد: «اى سرورم! من مأموريّت دارم تا به شما مژده بزرگى بدهم، يكى از فرشتگان الهى به من فرمان داد تا پيش شما بيايم». ۷۵
✅ من كه از ماجرا خبر ندارم، از شنيدن اين سخن تعجّب مى كنم. چگونه است كه اين مرد ادّعا مى كند فرشتگان را ديده است؟
امام كه به همه چيز آگاهى دارد، مى گويد: «حكايت خود و برادرت را تعريف كن ».
آن مرد رو به امام
مى كند و چنين مى گويد: «من آمدهام تا بشارت دهم كه #سپاه_سفيانى_نابود_شد. من و برادرم از سربازان سفيانى بوديم و به دستور سفيانى براى تصرّف مكّه حركت كرديم. وقتى به سرزمين #بَيْدا رسيديم، هوا تاريك شده بود، براى همين، در آن صحرا منزل كرديم. ناگهان فريادى بلند در آن بيابان پيچيد: اى صحراى #بَيْدا! اين قوم ستمگر را در خود فرو ببر! ».
🔸آن مرد سخن خود را چنين ادامه مى دهد: «سپش من با چشم خود ديدم كه زمين شكافته شد و تمام سپاه را در خود فرو برد. فقط من و برادرم باقى مانديم و هيچ اثرى از آن سپاه بزرگ باقى نماند. من وبرادرم مات و مبهوت مانده بوديم.
ناگهان فرشته اى را ديدم كه برادرم را صدا زد و گفت: اكنون به سوى سفيانى برو و به او خبر ده كه سپاهش در دل زمين فرو رفت. بعد از آن رو به من كرد و گفت: به مكّه برو و امام زمان را به نابودى دشمنانش بشارت ده و توبه كن». ۷۶
حالا ديگر خيلى چيزها براى من روشن شده است.
آرى خداوند به وعده خود وفا نمود و دشمنان #امام_زمان را نابود كرد.
آن مرد كه از كرده خود پشيمان است، وقتى مهربانى امام را مى بيند توبه مى كند و توبه اش قبول مى شود.
🔰آيا مى دانى آن فرشته اى كه با اين مرد سخن گفت كه بود؟
آن فريادى كه درصحراى «بَيْدا» بلند شد چه بود؟
🔸او #جبرئيل بود كه به امر خدا به يارى لشكر حق آمده بود تا سپاه طاغوت را نابود كند. ۷۷
🔸سپاه سفيانى كه مى خواست كعبه را خراب كرده و با امام زمان بجنگد به عذاب خدا گرفتار شده و در دل زمين فرو رفته است. ۷۸
✅خبر نابودى سپاه سفيانى به سرعت در همه جا پخش مى شود. گروهى از آنها كه از ماهها قبل، مكّه را محاصره كرده بودند، با شنيدن اين خبر فرار مى كنند.
#سفيانى كه در شهر #كوفه است با شنيدن اين خبر، ترس تمام وجودش را فرا مى گيرد و فكر حمله به مكّه را از سر خود بيرون مى كند.
💠قسمت سیزدهم #داستان_ظهور
🔻آنانى كه بار ديگر زنده شده اند
✅همه منتظرند تا فرمان حركت صادر شود، لشكر به گروه هايى منظّم تقسيم شده است.
در اين ميان متوجّه يك گروه هفت نفرى مى شوم. جلو مى روم و از يكى از آنها مى خواهم كه درباره خودش سخن بگويد.
🔸او خودش را «#تلميخا» معرّفى مى كند. ۱۱۷
نمى دانم او را مى شناسى يا نه؟
🔹«تلميخا»، نام يكى از #اصحاب_كهف است، اصحاب كهف همان هفت نفرى هستند كه در قرآن قصّه آنها آمده است.
آيا سوره كهف را خوانده اى؟
آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غارى پناه بردند و بيش از سيصد سال در آن غار خواب بودند.
🔅شايد بگويى: آقاى نويسنده، عجب حرف هايى مى زنى؟ حواست كجاست؟ نكند خيالاتى شده اى؟ اصحاب كهف هزاران سال است از دنيا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشكر امام زمان، مى بينى؟
من در اينجا فقط يك جمله مى گويم:
🔸مگر سخن #امام_صادق (ع) را نشنيده اى كه فرمود: «هرگاه #قائم ما قيام كند خداوند اصحاب كهف را زنده مى كند». ۱۱۸
آرى، در لشكر #قائم_آل_محمّد (ع) افراد زيادى هستند كه بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را يارى كنند.
يكى ديگر از آنها «#مقداد» است.
🔸او يكى از بهترين ياران پيامبر و حضرت على (ع) بود كه اكنون به امر خدا به دنيا بازگشته است. ۱۱۹
ديگرى «#جابر_بن_عبد_اللّه_انصارى» است. او از ياران نزديك پيامبر بود و تا زمان #امام_باقر (ع)، زنده ماند.
🔸همان كسى كه روز «#اربعين» به كربلا آمد و در آب فرات غسل كرد و قبر شهيد كربلا را زيارت كرد؛ اكنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسين (ع) را بگيرد. ۱۲۰
🔸من عدّه زيادى را مى بينم كه مى گويند ما در عالم برزخ بوديم و چون #امام_زمان ظهور كرد، فرشته اى نزد ما آمد و به ما خبر داد كه روزگار ظهور فرا رسيده است، برخيزيد و به يارى آن حضرت بشتابيد. ۱۲۱
〰〰〰〰〰
🔻شعار لشكر امام زمان چيست؟
✅ #امام_زمان برنامه لشكر خود را معيّن نموده است، اوّلين هدف اين لشكر، رهايى شهر #مدينه از دست طاغوت است.
درست است كه سيصد هزار نفر از سپاه سفيانى در بيابان «#بَيْدا» به زمين فرو رفتند؛ امّا هنوز گروهى از طرفداران سفيانى در مدينه باقى مانده اند و اين شهر را در تصرّف خود دارند.
👌گوش كن! آيا اين صدا را مى شنوى؟
🔸هيچ كس همراه خود آب و غذا برندارد. ۱۲۲
اين دستور امام است كه به لشكر ابلاغ مى شود.
🔹اين تنها لشكر دنياست كه به «واحد تداركات» نياز ندارد!
🔰آخر مگر مى شود لشكرى با بيش از ده هزار سرباز در اين گرماى عربستان هيچ آب و غذايى همراه نداشته باشد.
امام براى رفع تشنگى لشكر خود چه برنامه اى دارد؟
چه مى شد اگر هر كسى مقدارى آب و غذا با خود برمى داشت؟
دوست خوب من! آيا موافقى همراه اين لشكر برويم؟
تو خود مى دانى كه ما هم بايد اين دستور را عمل كنيم و آب و غذا با خود برنداريم.
ظاهرا موافقى كه به سفر خود ادامه بدهيم باشد؛ امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهى!
لشكر بزرگ حق، آماده حركت است...
🔹هر لشكر و سپاهى براى خود، يك شعارى را انتخاب مى كند به نظر شما شعار اين لشكر چيست؟
🔸گوش كن! همه لشكر يك صدا فرياد مى زنند: #يا_لَثاراتِ_الحُسَيْنِ؛ اى خون خواهان حسين (ع)! ۱۲۳
امام مى داند كه صدها سال است شيعه براى #امام_حسين (ع) اشك ريخته است. آرى، اين نام #حسين (ع) است كه دلها را منقلب مى كند.
🔹من در اين ميان به فكر فرو مى روم كه اين لشكر چگونه شعار خود را خون خواهى #امام-حسين (ع) قرار مى دهد در حالى كه بيش از هزار سال است كه يزيد و سپاهيان او مرده اند؟
🔸اين يك قانون الهى است كه اگر خون مظلومى در شرق دنيا ريخته شود و كسى در غرب زمين به اين كار راضى باشد، او هم شريك جرم محسوب مى شود. ۱۲۴
اگر چه يزيد و يزيديان مرده اند؛ امّا امروز گروه هاى بسيارى هستند كه به كار يزيد افتخار مى كنند!
🔸سفيانى و سپاهيان او، ادامه دهنده راه يزيد هستند، اگر يزيد، #امام_حسين (ع) را شهيد كرد، امروز سفيانى كه در شهر #كوفه است، هر كس را كه نامش حسين است، شهيد مى كند. ۱۲۵
💠قسمت هفدهم #داستان_ظهور
🔻سفيانى توبه مى كند ‼️
🔸در اين مدتى كه امام در كوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشكر او پيوسته اند. ۱۴۸
هدف اصلى امام برقرارى عدالت و امنيت است و براى همين امام تصميم مى گيرد تا به جنگ سفيانى برود. اين خبر به سفيانى مى رسد.
سفيانى به فكر فرو مى رود. او به ياد سيصد هزار نفرى مى افتد كه در سرزمين «#بَيْدا» به دل زمين فرو رفتند. او مى ترسد كه خودش هم به چنين سرنوشتى دچار شود.
🔹اكنون، سفيانى تصميم مى گيرد #توبه كند و جان خويش را نجات دهد.
✅به راستى آيا امام توبه او را مى پذيرد؟
نگاه كن❗️
🔸اين سفيانى است كه از لشكر خود جدا شده و تنهاىِ تنها به سوى امام مى آيد. چون او تنها آمده و سلاحى همراه خود ندارد، ياران به او اجازه مى دهند تا نزديك شود. ۱۴۹
سفيانى نزد امام مى رود و با او گفتگو مى كند.
من بى صبرانه منتظر مى مانم ببينم نتيجه چه مى شود، آيا امام او را مى پذيرد.
هيچ كس فراموش نمى كند كه سفيانى جنايت هاى زيادى كرده است و هزاران نفر از شيعيان را به شهادت رسانده است.
آيا درست مى بينم؟
اين سفيانى است كه با امام #بيعت مى كند❗️امام توبه سفيانى را پذيرفته است.
جان به فداى تو اى امامِ مهربانى ها❗️
تو آن قدر مهربانى كه سفيانى را كه قاتلِ هزاران نفر است را نيز مى بخشى❗️
🔹پس چرا عدّه اى به دروغ مرا از شمشير تو ترسانده اند؟ براى چه من اين سخنان دروغ را باور كرده ام؟ چرا؟
✅اكنون سفيانى كه با امام بيعت كرده است به سوى لشكر خود باز مى گردد.
وقتى سفيانى به لشكر خود مى رسد، سربازانش به او مى گويند:
جناب فرمانده! سرانجام كار شما چه شد؟
🔸من تسليم شدم و با امام بيعت كردم. ۱۵۰
چه كار اشتباهى كرديد و ذلّت را براى خود خريديد.
منظور شما چيست؟
🔸شما فرمانده لشكرى بزرگ بوديد و ما همه گوش به فرمان تو بوديم؛ امّا اكنون سربازى بيش نيستى كه بايد از فرمانده خود اطاعت كنى! ۱۵۱
آرى سربازان سفيانى از نقطه ضعف او باخبرند و مى دانند كه او تشنه قدرت است. آنها اين گونه با احساسات او بازى مى كنند.
سفيانى ساعتى به فكر فرو مى رود و متأسفانه، سخنان آنان كار خودش را مى كند و سرانجام سفيانى را از تصميم خود پشيمان مى كند.
🔸او اكنون بيعت خود را با امام مى شكند و تصميم مى گيرد تا به شهر كوفه يورش ببرد و با امام بجنگد. ۱۵۲