#شب_جمعه
#گودال
دور جسمی که صدای بزنید ست فقط
خواهش خواهرِ مظلومِ دوعالم نزن ست
بی کفن بود ولی با تنِ پاشیده شده
از کفن روضه نخوانیم که او بی بدن ست
هر قدر آب ندادند به جایش اما
خاکِ گودال فقط سهم لب و این دهن ست
برد از پیکرِ او پیرهن گفت به خویش
زیر این نور ، بدن مستعدِ سوختن ست
سرخیِ سنگ یمن را تو ز گودال بپرس
خون انگشت به رخسارِ عقیق یمن ست
زینبیه وطن اوست بجا باشد اگر
روضه خوان ها همه گویند که دور از وطن
#حامد_آقایی
#گودال
سوی مقتل به زور سرنیزه
شاه را بی حبیب می بردند
تطمئن القلوب را آن روز
با غضب با نهیب می بردند
تا که دفنش کنند در گودال
تشنه را سمت شیب می بردند
سنگ انداختند جای لحد
از کفن بی نصیب می بردند
ماند عریان به خاک و خنجرها
جسم را از غریب می بردند
بدنی هم نماند پس با خود
نعلها بوی سیب می بردند
#حامد_آقایی
از صاحب روضه معذرت میخواهم
#گودال
افتاد چو جسم ارجمند آن لحظه
شد جسم حسین بند بند آن لحظه
با قدرت آن دوازده ضربه دگر
سر را نبرید شمر ، کَند آن لحظه
#حامد_آقایی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#گودال
از عشق مالامال بودی با برادر
تو روز و ماه و سال بودی با برادر
بر مشکلات شیعیان و غیر شیعه
بی بی شما حلّال بودی با بردار
هر جا به عالم از تو تصویری به جا ماند
در قاب یک تمثال بودی با برادر
تو خواهری یا بهترین یار حسینی؟
در صلح و در جنجال بودی با بردار
افتاد در مقتل تو هم در تل نشستی
آندم تو هم بی حال بودی با برادر
با زور یک کعب نی آن خلوت به هم خورد
وقتی که در گودال بودی با برادر
#حامد_آقایی
#گودال
بس که یاد علی و هیزم بود
آتش تشنگی در آن گم بود
خطبه فرمود و هلهله کردند
خطبه های که بار چندم بود
اشک وقتی برای اکبر ریخت
لشکر آن لحظه در تبسم بود
کشتنِ این امام بر بعضی
جایزه چند کاسه گندم بود
تیزیِ نعل و وزن مرکب ، آه
سینه اش جای گودی سم بود
بهر نان می زدند اما او
بیشتر فکر نان مردم بود
#حامد_آقایی