#جهاد_فرهنگی
#آتش_به_اختیار
#بوسنی
بیست و پنج سال پیش چهار #طلبه از #مدرسه_علمیه_حقانی عزم شان را جزم کردند تا در کنار #پاسداران انقلاب اسلامی در حمایت و #جهاد_فرهنگی در کشور #بوسنی فعالیت کنند . در این میان یکی از طلاب به #شهادت رسید و نامش برای همیشه در دلها ماند . شهید حجت الاسلام #سید_محمدحسین_نواب علمدار این کاروان دغدغه مند بود که به شهادت رسید . دو نفر بعد از چند سال خدمت فرهنگی به کشور برگشتند و #شیخ_جعفر برای دغدغه اش ماند .
#راهبرد خود را #مدرسه تعریف کرد و بدون داشتن حمایت مالی و تشکیلاتی ثابت ، کاری کرد که اکنون آرزوی ماست .
شیخ جعفر به تنهایی مجتمعی آموزشی را پله پله کامل کرد و حتی برای درآمد مدرسه ، #کشاورزی را در برنامه ی خود قرار داد.
شیخ جعفر اکنون ۴۵۰ دانش آموز دارد و چهارده گروه فارغ التحصیل داشته است.
شیخ و استاد ما هنوز #تنهاست. هنوز بوی اخلاصش دل ما را میبرد . هنوز چهره اش #شاد و پر #همت است. طلبه ای که #هجرت را تکلیف خود دانست و در قم نماند تا چشمه های معارف الهی در جهان جوشان باشد .
اکنون نیز باید به تجربه بوسنی برگردیم و کاری که یک مخلص در آنجا کرد، ده ها مخلص دیگر در سوریه و کشورهای دیگر تکرار کنند .
چشم به راه #آتش_به_اختیار های عرصه بین الملل هستیم.
@hamedtaghdiri
همه اش تقصیر معلم سوم راهنمایی ام بود. وقتی یادمان داد که عاشق شویم. وقتی درگوشمان گفت : باید برای عشقت کارهای یواشکی کنی حتی پدر و مادرت هم نفهمند. آن شب کلی سعی کردم خوابم نبرد و آخر سر ، شمع را از زیر بالشت در آوردم و پای سجاده ، عشقم را شروع کردم. آن شب به معشوق گفتم آتش دلم را سرد نکن.
.
این عکس تصویر ذهنی من بوده و هست. طلبه ای با دو کیف به دست به سوی مردم عزیز که عیال خدا هستند، می رود. طلبه ای که هجرت کرده تا جهاد کند. طلبه ای پر از #امید، پر از #نشاط ، پر از #دغدغه و #همت.
.
یادمه وقتی فعالیت تبلیغی را شروع کردیم هیچی نداشتیم. برای خریدن جایزه بچه ها هم مشکل داشتیم. هزینه سفرهایمان را قرض میکردیم و عاشقانه کارمان را دنبال می کردیم. همیشه حرف مان این بود پیامبر اسلام چقدر بودجه داشت؟ چقدر حکم و امکانات داشت؟ خدا هم به حرکت هایمان برکت می داد.
.
کار اگر همه چیزش آماده باشد، بودجه خوب داشته باشد، امکانات فراهم باشد که ما هنری نکردیم. وقتی هیچ چیزی نبود و توانستیم کاری کنیم هنر است. راستش را بخواهید در میان این همه نوشته های خوب و امید بخش ما از فعالیت مان ، سختی های بسیاری پنهان بود. از بی بودجه ای تا مشکلات عجیب و غریب اجرایی و فعالیتی. اما از اول ممنون حاج آقای قمی بودم و هستم که اجازه دادند در مسیر عشقم حرکت کنم. اجازه دادند وارد خیمه عشاق شویم و همین ما را بس است.
.
در تاریکی نشسته ام و دلم میخواهد یک سال به عقب برگردم. برگردم و یکبار دیگه سردار استوار و احمد خسروی را به آغوش بکشم. به عقب برگردم و یک دل سیر نگاه شان کنم. هر وقت خسته میشدم دیدن این دو نفر منو پر از امید میکرد و چقدر دلم میخواست من هم مثل اون ها وجودم پر از امید باشد. این روزها خیلی خودم را به مرگ نزدیک می بینم و باز کوله ام را باز کرده ام که هیچ در آن ندارم..
.
در شروع ماه مهمانی به معشوق هستی عرضه می داریم : معبودا ، ما را بخر بعد ببر. آنطور که دوست داری بخر .
معشوق من ما به کجا شکایت بریم از درد هجرانت ، از آتش شعله ور وجودمان ...
.
#الرحیل_وشیک