#شماره۶۳
#همسرانه
#ایده_عکس_نوشته
کوتاه میگم دوستت دارم،
ولی کوتاه نمیام از دوست داشتنت . . . !♥️✨
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
#شماره۶۴
#همسرانه
#ایده_پیامک
ڂواڹڹده ڹݕود ولے عاشق صداش شدم∞🌸♥️
❤️😍😘
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #فصل_اول
🌿 #پارت_68
مادربزرگ وارد شد :
-شاید باید بپذیرم که پير شدم چون نتونستم به سرعت کارلو دنبال شما بيام .
لبخند زدم :
+ به نظر من شما خيلی هم جوونی .
پسر ایتاليایی در حالی که جعبه کمک های اوليه دستش بود و به سمت من ميومد گفت :
- ليدی ریتا از پيری حرف نزن که تنها بانوی جوان و زیبای این شهر شمایی .
مادربزرگ که حالا فهميده بودم اسمش ریتا هست جعبه رو از دست نوه اش گرفت :
+چشم آبیِ خوش زبون من .
و ب*و*سه ای روی گونه کارلو نشوند.
مادر بزرگ جلوی پای من روی زمين نشست و مچ پای راستمو در دست گرفت ، کمی محل آسيبو بررسی و آروم شروع به ماساژ دادن کرد ، همزمان باهام حرف ميزد :
+ کارلو کودکی پُر از شيطنت بود ، مدام دچار آسيب می شد و مداواش هميشه به عهده من بود ، تو چشم های آبیرنگش که اشک جمع می شد و لپ های تپلش که می لرزید تمام وجودم فرو ميریخت ، هيچ وقت طاقت دیدن ناراحتيشو نداشتم و ندارم .
و ناگهان مچ پامو چرخوند و دردی وحشتناک سرتاسر پامو فرا گرفت و آخ بلندم به هوا رفت ، پمادی از جعبه برداشت و در حالی که روی محل آسيب ماساژ می داد گفت :
+عسلم منو ببخش که بهت نگفتم ميخوام چيکار کنم اما اگر می فهميدی جز استرس چيزی نصيبت نمی شد
***
نگاهم به بيرون مات بود ، سياهی شب بی رحمانه ماه رو پنهان کرده و این بسيار برای ستارگان عاشق دلگير بود ، سکوت ماشين برای من از همه چيز آزاردهنده تر به نظر می رسيد و حوصله موسيقی هم نداشتم ، درد پام تقریبا از بين رفته بود و من اینو مدیون درمان و رسيدگی بانو ریتای مهربان بودم ، البته من درد و زخم بزرگتری در دلم داشتم ، اون رو چه کسی التيام می بخشه ؟!
آهی عميق کشيدم ، کارلو پرسيد :
- دليل این آه عميق چيه ؟
+ دلتنگی .
- جالبه
+دقيقا چه چيزی جالبه ؟
- دلتنگی تو !
+ چرا ؟
- اصلا شبيه به آدم های دلتنگ نيستی .
+ آدم های دلتنگ چه شکلی هستند ؟ حتما باید گوشه نشين و غمگين باشم تا دلتنگ به نظر برسم ؟!
- نه ، نمی دونم ، ولی شبيه به آدم های دلتنگی هم که تا به الان دیدم هم نيستی .
+ هر حسی در هر آدمی به شکلی متفاوت نمود پيدا می کنه .
- و در تو دلتنگی به چه شکل نمود پيدا کرده ؟
+ شاید به شکل اینکه من ميل بيشتری برای تلاش و کار دارم .
- آدم متفاوتی هستی
+ می دونم .
با ابرویی بالا رفته نگاهی بهم انداخت و دوباره مسيره نگاهشو به سمت روبرو هدایت کرد . ماشين روبروی خانه ایستاد و من دربو باز کردم ، کارلو روبروی من ایستاد :
- اگر باز هم کمک ميخوای بگو .
+ نه .
و پياده شدم ، هنوز قدم برداشتن مقداری برام سخت بود و کمی لنگ می زدم.
✍🏻 #فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#شماره۶۱ #همسرانه برای همسر خود یادداشتهای عاشقانه بگذارید!!! یادداشتها و نامههای محبتآمیز، ی
#شماره۶۵
#ایده_پیامک
Yᴏᴜ ᴀʀᴇ ᴍʏ ʙɪɢɢᴇsᴛ ᴀssᴇᴛ
‹‹طُ›› بزرگترین دارایی منی 🌸💍
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
#شماره۶۶
#همسرانه
#همسرانه
یک قانون ساده و شیک! اگر با هم دچار مشکل شدید و قهر کردید؛ کسی که برای آشتی پیشقدم شود باید از دیگری هدیه دریافت کند.
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
حضور بنیاد حامیان خانواده کاشان به مناسبت تبریک و گرامیداشت روز بهزیستی و شرکت در کمیته کاهش طلاق شهرستان کاشان
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
🌵مسابقه داریم😍.
🌵مسابقه داریم😍
🏅 چه کسی طراحی قشنگی میکند؟؟؟!؟!
😳 برنده تویی!!!
😱 من؟؟؟
😜 بله، #استعدادخودت را رو کن😉😉
تو میتونی☺️☺️☺️☺️
مسابقه چی؟!؟!
#طراحی_رهبرمن😍😍😍
( به مناسبت تولد رهبر انقلاب #مسابقه_طراحی داریم)
به بهترین #طراحی جوایزی اهدا می شود.
🎁 هفته ای #یک_برنده
🎁🎁🎁 #جوایـــــــزنفیــــس 🎁🎁🎁
💡زمان شروع : از الان 😃
⏰ مهلت ارسال آثار : تا جمعه این هفته
🚫شرطش: 🚫
عضو کانال #فیروزه_نشان_ها در #پیامرسان_گپ بشی🙈🙈
👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻به همین سادگی 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📬 ارسال به آیدی:
@firoozeneshan_admin
آیدی در #گپ صحیح است👆👆👆👆👆👆👆
💗روزتـون زیبـا و در پنـاه خدا 🌸🍃
╔═🍂🍁════╗
💠تنها کانال اختصاصی دختران فیروزه نشان
💙اینجا دختران میدان دار عرصه فرهنگی اند
https://gap.im/firuzeneshan
╚════🍁🍂═╝
رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #فصل_اول
🌿 #پارت_69
وارد خانه شدیم و هر کس به سمت اتاقش رفت ، دستم دستگيره اتاقو
لمس کرد صدای کارلو باعث شد که دستگيره رو پایين نکشم :
- دلتنگ چه کسی هستی ؟
بدون اینکه به عقب برگردم پاسخ دادم:
+دلتنگ یاسين .
و منتظر پاسخ نموندم و وارد اتاق شدم ، از پاسخی که دادم متعجب بودم ،
پاسخم بدون فکر و تعلل بود ،
نگفتم دلتنگ پدر و مادرم ، وطنم ، خانوادم و ... گفتم یاسين !
با همون لباس لنگان به سمت تختم حرکت کردم و دراز کشيدم ، نگاهم
خيره به سقف بود ،
یاسين الان کجایی ؟ جات راحته ؟ توام دلت برای من تنگه ؟ داداش من که خيلی دلم برات تنگه ، یعنی زیاد از حد دلتنگم ، کاش اینقدر خوب نبودی ، کاش بيش از حد در حقم مهربانی نمی کردی ، کاش هميشه حامی نبودی و ای کاش من برای تو بد نمی بودم ؛ نفهميدم کی خوابم برد و دنيای بی خبری منو فرا گرفت .
***
دست برد پشت سرم و کليپسمو کشيد ، از درد جيغ بلندی کشيدم و من دسته ای از موهامو داخل کليپس دیدم ، دوباره دستشو به سمت پشت سرم آورد و من از ترس موهامو گرفتم ولی اون بی شرف موهای بلندمو دور دستش پيچيد و کشيد که باعث شد سرم به سمت عقب کشيده بشه ،
صورتشو نزدیک صورتم آورد :
- کاری می کنم که روزی هزار بار به پاهام بيفتی و التماسم کنی که عقدت کنم ، ميبينی هيچکس اینجا نيست که کمکت کنه .
ناليدم :
&هيچ غلطی نمی تونی بکنی .
با شدت روی زمين پرتم کرد و شروع کرد به باز کردن دکمه های پيراهنش و با یک حرکت از تنش خارج کرد ، کم کم بهم نزیدک می شد و من از ته دلم فریاد زدم:
+خخخخخددددددا یییااانزار بی آبرو بشم .
کسی اسم منو صدا ميزد و من از اونجا هر لحظه دورتر می شدم ، چشمامو
که باز کردم منبع صدا رو تشخيص دادم ، یک خانم سپيد پوش که بالای سرم نشسته بود :
- خوبی عزیزم ؟
+ من کجا هستم ؟
- بيمارستان .
+ من اینجا چه کار می کنم ؟
- حالت خوب نبود عزیزم و دوستت تو رو به اینجا آورد .
+ دوستم ؟
- بله ، کارلو دلوکا .
پرستار از لبه تختم بلند شد و بعد از چک کردن سرم از اتاق خارج شد
من در بيمارستان چه کار می کردم ؟!
سعی کردم آخرین چيزی که در ذهنمه به خاطر بيارم ، وارد اتاقم شدم و روی تختم دراز کشيدم و خوابم برد ، بعد کابوس دیدم و وقتی چشم باز کردم اینجا بودم !
کاش زودتر کارلو بياد بفهم من اینجا چه می کنم ؟
خيلی زود دعام مستجاب و کارلو وارد شد ، دیدن یک چهره آشنا در غربت
واقعا آرامشو به آدم برمی گردونه خصوصا در مکانی مثل بيمارستان ،
با دیدن چشم های باز من نفسی از سر آسودگی کشيد و روی صندلی کنار
تختم نشست :
- خوبی ؟
+ خوبم فقط نميدونم اینجا چه کار می کنم ؟!
- دو شب قبل که از مزرعه برگشتيم ...
حرفشو قطع کردم :
- دو شب قبل ؟ یعنی چی ؟
- یعنی یک روز و نيم تو بی هوش بودی ، من اون شب آماده خواب شده
بودم که صدایی از اتاقت شنيدم ،
وارد اتاقت شدم و دیدم خيس عرقی و می لرزی و تب خيلی باالیی هم
داشتی ، به اورژانس زنگ زدم ، تشخيص دکتر اورژانس انتقال سریع به
بيمارستان بود ، اینجا هم تشخيص داده شد که تب و لرز داری و سریعا
اقدامات الزم انجام شد .
- اوه خدای من .
درب اتاق باز شد و اینبار مرد مسنی که روپوش سفيد به تن داشت همراه
همون خانم پرستار وارد شد
✍🏻 #فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝
سلام به همراهان گرامی
💐💐💐💐💐💐💐
راههای ارتباطی با ما و کانال های رسمی ما:
https://instagram.com/hamianekhanevade?igshid=pcbt48b9xgu
پیج اینستاگرام بنیاد حامیان خانواده کاشان
💫💫💫
کانال روابط زناشویی همسرانه ویژه بانوان در پیام رسان ایتا
eitaa.Com/hamsarane_lady
کانال روابط زناشویی همسرانه ویژه بانوان در
پیام رسان تلگرام
t.me/hamsarane_lady
💫💫💫
کانال بنیاد حامیان خانواده کاشان در پیام رسان ایتا
eitaa.Com/hamianekhanevade
کانال بنیاد حامیان خانواده کاشان در پیام رسان
تلگرام
t.me/hamianekhanevade
💫💫💫
کانال روابط زناشویی همسرانه ویژه آقایان در پیام رسان ایتا
eitaa.Com/hamsarane_mr
کانال روابط زناشویی همسرانه ویژه آقایان در
پیام رسان تلگرام
t.me/hamsarane_mr
💫💫💫
کانال دختران فیروزه نشان ها در ایتا
eitaa.Com/firoozeneshan
🏡آدرس بنیاد حامیان خانواده کاشان:
میدان امام حسین خیابان امیر کبیر روبروی اداره برق کوچه شهید صدقی سمت راست، بعد سمت چپ کوچه معرفت هفتم انتهای کوچه بنیاد حامیان خانواده کاشان
🔶شماره تلفن جهت نوبت گرفتن با مشاورین
۰۹۰۲۴۶۴۸۳۱۵
۰۹۱۳۶۴۹۳۵۹۳
🔶شماره تلفن کلاس های فرهنگی هنری
۰۹۳۳۶۱۲۳۱۰۶
🔶شماره تلفن جهت هماهنگی کارگاهها ۰۹۳۷۸۸۵۳۵۳۵
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
#کتاب_بخوانیم 📙
🎈کتـــ📓ــاب مانــــ✨ـــدگار ترین رسانه ای است که در طول تاریـ🗓ـخ بشــ👥ـــری،توانسته پیچـ🌀ـیده ترین و عمیـــ🕳ـــق ترین مطالب را در قالب نوشـ✏️ــتار انتـ♻️ـقال دهد.حجم کتاب ها و مرور پذیری محتوا کمک میکندتا مطالب پیچیده به تفصیل بیــ🗣ـان شود و مورد تأمــ🤔ـل قرار گیرند...📚
(((۱۵۰هشـــ#ـــتک🦋)))
#بهقلمدکترسیدبشیرحسینی
وحسینحقپناه✏️
#بنیادحامیان_خانواده_کاشان
↓•°•°•°•°•°•°•°•°•°•↓
@hamianekhanevade
↑°•°•°•°•°•°•°•°•°•°↑