#حسینیه_منازل
#منبر_مجازی
#حکمت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب و احترام
خدمت همه شما دوستان عزیزم
پیشاپیش حلول ماه مبارک رمضان را خدمت قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان علیه السلام و همه شما عزیزان تبریک عرض می کنم.
ماه رمضان شاید تنها فرصتی است که مطمئنیم صدقه سری ولی نعمتمان امام زمان علیه السلام سر سفره ضیافت الهی مهمان هستیم.
اما امسال که توفیق عبادت دسته جمعی از ما گرفته شده خیلی غصه داریم و واقعا دلتنگ حرم ها و جلسات اهل بیت هستیم.
واقعا سوالی که ذهن همه ما رو درگیر کرده اینه که حکمت این فتنه و بلا چیه؟
نمی دونیم
✅ شاید فرصت مناسب خودسازی در تنهایی
✅ شاید قدردان نعماتی باشیم که قبلا متوجه آنها نبودیم مثل همین دور هم جمع شدن ها
✅ شاید همدلیهای زیبا و کمک های مومنانه
✅ و شاید اسراری باشد که ما از آنها قطعا بی خبریم.
تنها چیزی که باعث میشه در این امتحان سربلند بیرون بیاییم #اعتماد به خداوند متعال هست.
به این داستان واقعی از #حکمت خدا دقت کنید 👇
شخصی تعریف میکرد
چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم (بعنوان مسافر).
آنروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد.
صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید.
برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده مینویسم.
🔹یه مسافری بود هم سن و سال خودم، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود.
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ... هستند. (یه فحشی داد)
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.
گفتم چطور شده، مسافر گفت:
۸ بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.
من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
?این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت.
مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.
من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمیدونست.
خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!!
دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
گفتم دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنند که سوار ماشین من بشی و نمیری.
تو فکر رفت و لبخند زد.
من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.
رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود.
هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.
همیشه بدشانسی، بد شانسی نیست.
ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
⚡️اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
من هم به حکمت خدا فکر کردم.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
خدایا بحق مهمان عزیزت تو را قسم می دهیم در این ماه مبارک قدردان این ماه قرار بده و توفیق عمل صالح و ترک گناه به ما عنایت بفرما.
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade