مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
🕯 🥀 🕯 🥀 🕯 🥀 🥀 🕯 🥀 🕯 🥀 🕯 🥀 🕯 🥀 🥀 🕯 🥀 🕯 🥀 🥀 #نکات_همسرداری #خانمها_لطفا_بخونید #قسمت_شانزدهم 🎀سیاس
#شماره۱۷
#همسرانه
#ایده_متن
❤️عطرِ آغوش تو
زیباترین انقلابیست
که هر روز در میانِ جانم
عاشقانه کودتا میکند ...
#نکات_همسرداری
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#شماره۱۷ #همسرانه #ایده_متن ❤️عطرِ آغوش تو زیباترین انقلابیست که هر روز در میانِ جانم عاشقانه
.
#شماره_۱۸
#همسرانه
به دست آوردن کسی که
دوستش داری تازه اول ماجراست،
دوست داشتن نگهداری میخواد!♥️
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
#تقویم_همسران
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
✴️ دوشنبه
1 اردیبهشت 1399
26 شعبان 1441
20 آوریل 2020
🕌 مناسبت های اسلامی
🌙 احکام اسلامی و دینی
📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
📛ازدواج خیر ندارد.
✅صدقه در این روز بسیار نافع است.
👶مناسب زایمان و نوزاد عمری طولانی دارد. انشاءالله.
🤒بیمار امروز آزارش زیاد است.
🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد.
👩❤️👩 حکم مباشرت امشب.
مباشرت شب سه شنبه مستحب و فرزند آن، دهانی خوشبو دارد، نرم دل و پاک زبان است. انشاءلله. و برای سلامتی نیز مفید است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓انجام اموری از قبیل:
✳️ملاقات با بزرگان.
✳️زراعت و کشاورزی و بذر افشانی.
✳️دادن سفارشات تجاری.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
🔲این مطالب یک سوم مطالب کتاب سررسید همسران است برای استفاده از اختیارات بیشتر به تقویم همسران مراجعه گردد.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب و موجب رهایی از بلا است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،خوب و باعث خلاصی از مرض است.ان شاءالله.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا_لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام. سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴 تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند، تعبیرش از ایه 27 سوره مبارکه نحل است.
قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین...
و از معنای ان استفاده می شود که کسی خبری برای خواب بیننده بیاورد و او تفحص کند و معلوم گردد خبرش درست باشد. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما
تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🌸🍃══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🍃🌸═╝
رمان 🌺#سجاده_صبر
🌺#قسمت_نود_شش
فاطمه نگاهی به رفتن سهیل کرد، بعد هم به ریحانه، شاید سهیل راست میگفت، توی این مدت اصلا به فکر سهیل و
ریحانه نبود، نه وظیفه مادریش رو در قبال ریحانه انجام داده بود و نه حتی وظیفه همسریش رو در قبال سهیل ... اما
چطور میتونست علی رو فراموش کنه ... چطور میتونست بی خیال به زندگی عادیش برگرده .... چطور میتونه طوری
رفتار کنه که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده ...
قرآن رو برداشت و نیت کرد، بازش کرد ... خدای من ... چی میدید؟! دوباره
همون آیه ...
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا ...
یاد حرفهای پدرش افتاد، به صبری که ازش خواسته بود. آروم گفت:
+ بابا صبری که ازم خواستی اینجا دیگه
غیرممکنه ... غیر ممکنه ... نمی تونم بابا ... اگه بازم ازم انتظار داری، خودت بهم آرامش بده ... خودت آرومم کن ...
دوباره به ریحانه نگاه کرد و مهربون گفت:
+ ریحانه مامان، میای اینجا، دلم میخواد بغلت کنم...
ریحانه خوشحال از جاش بلند شد و در آغوش گرم مادرش قرار گرفت، فاطمه آروم نوازشش کرد و مشغول خوندن
لالایی شد:
لا لایی گل پونه..
بخواب ای ناز یک دونه ...
کم کم چشمهای ریحانه بسته شد، انگار بعد از مدتها تازه آروم شده بود و فاطمه می تونست اینو از صورتش و لبخند
محوی که روش بود بفهمه، نوازشش کرد و بوسیدش ... توی دلش گفت +ببخشید ... اما ... نمیتونم .... قول میدم سعی ام رو بکنم ....
نمی تونست تنهایی ریحانه رو بلند کنه، چند بار سهیل رو صدا زد تا بالاخره سهیل از اتاق اومد بیرون، از صورتش
میتونست بفهمه که ناراحته، نگاهی به ریحانه کرد، فهمید چرا فاطمه صداش کرده، بدون هیچ حرفی ریحانه رو از
دستهای فاطمه گرفت و برد روی تخت کوچیکش قرار داد و بعدم به سمت اتاقش میرفت که فاطمه گفت:
+صبر کن
سهیل برگشت، به فاطمه نگاه کرد، فاطمه گفت:
+ میشه منم ببری؟
سهیل متعجب نگاهش کرد و گفت:
+ تو که دیگه میتونی راه بری
فاطمه تمام سعیش رو کرد که بر احساسات بد وجودش غلبه کنه، میدونست سهیل الان بهش نیاز داره و باید
وظیفش رو انجام میداد، گفت:
+میخوام تو منو ببری
سهیل بدون هیچ حرف دیگه ای به سمتش رفت، یک دستش رو زیر زانوهای فاطمه گذاشت و دست دیگش رو
پشتش و به آسونی بلندش کرد و بردتش توی اتاق و ...
***
وقتی به شهر خودشون رسیدند اول ریحانه رو خونه آقا کمال پیاده کردند و خودشون رفتند سر قبر علی، فاطمه و
سهیل کنار قبر نشسته بودند.... چند ساعت گذشت خدا میدونه ... اما فاطمه از سر قبر علی بلند نمیشد، سهیل
احساس میکرد الانه که از گریه نفسش بند بیاد، هر چقدر سعی کرد با حرف زدن آرومش کنه فایده ای نداشت ...
دیگه نمیتونست بیشتر از این صبر کنه ... با تمام توانش فاطمه رو بلند کرد و به سمت ماشین بردتش، فاطمه داد
میزد:
+ بذار منم اینجا بمونم و بمیرم ... ای خدا ...
سهیل عصبی و کالفه گفت:
-آروم باش فاطمه
فاطمه بدون این که دیگه حرفی بزنه بلند بلند گریه میکرد، مدتها بود که دوست نداشت حرف بزنه و فقط گریه کنه
سهیل که نگران قلبش بود، فورا فاطمه رو توی ماشین گذاشت و ماشین رو روشن کرد
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
رمان🌺#سجاده_صبر
🌺#قسمت_نود_هفت
فاطمه توی ماشین نشست، اما اشکهاش قطع شدنی نبود، احساس خیلی بدی داشت، صدای گریش سهیل رو کلافه و
عصبی کرده بود، نگران بود ... با خودش میگفت کاش نمیاوردمش، بالاخره طاقت نیاورد و وقتی دید فاطمه به در
خواستهاش و التماساش اهمیتی نمیده داد زد:
-بس کن دیگه.
فاطمه لحظه ای سعی کرد صداشو کم کنه، اما دیگه نمی تونست خودش رو کنترل کنه و تمام عقده هاش سر باز
کرده بود، برای اولین بار توی عمرش جلوی سهیل از ته ته دلش شروع کرد به گریه کردن. اونقدر بلند زار میزد که
خودش هم یادش نمی اومد هیچ وقت توی زندگی اینجوری گریه کرده باشه
سهیل که کلافه شده بود به جای خونه پدرش سر ماشین رو چرخوند به سمت کوه، همون صخره همیشگی.
به بالای کوه که رسیدند، سهیل از ماشین پیاده شد و در رو بست. بعد از مدتها اومده بودند اینجا، این بالا که لحظات
عشق بازیشون رو میگذروندند.... اما این بار خیلی فرق داشت ...
فاطمه که حالا کمی آروم شده بود، چند لحظه ای توی ماشین نشست و به کوه و سهیل نگاه کرد ... بی اراده از ماشین
پیاده شد. بغضش سبک نشده بود، بدون توجه به سهیل رفت لبه پرتگاه و تا جایی که جون داشت جیغ زد، اون قدر
جیغ زد، اون قدر جیغ زد که احساس کرد توی دهنش مزه خون احساس میکنه، گلوش پاره شده بود و همچنان از
جیغ کشیدن دست بر نمیداشت، سهیل هم یک گوشه ایستاده بود و چیزی نمیگفت و فقط به شهر نگاه میکرد. اصلا
فاطمه رو آورده بود اینجا که سبک بشه، پس اجازه داد هرچقدر که دوست داره فریاد بکشه.
چند دقیقه ای به همین منوال گذشت تا اینکه فاطمه کمی آروم شد و بی جون روی زمین نشست. پاهاشو توی
شکمش جمع کرد، سرش رو روی پاهاش گذاشت و شروع کرد آروم آروم گریه کردن، دیگه انرژی ای براش
نمونده بود. هیچ انرژی ای.
سهیل که مطمئن شد فاطمه آروم شده به سمتش رفت کنارش روی صخره نشست و خیلی آروم دستش رو گذاشت
روی سر فاطمه و گفت:
-تموم شد؟
فاطمه چیزی نمیگفت و فقط گوش میداد، سهیل که سکوت فاطمه رو دید گفت:
-میخوام باهات حرف بزنم، خوب؟
فاطمه سرش رو بالا آورد دست سهیل رو از سرش پس زد و گریه کنان به سمت ماشین حرکت کرد، دلش
نمیخواست صدای سهیل رو بشنوه، دلش نمیخواست منطقی بشنوه که خودش هم میدونست درسته، دلش
نمیخواست سهیل دلداریش بده ... دلش هیچ کس رو نمیخواست، هیچ صدایی نمیخواست ... دلش فقط علی رو
میخواست ...
به سمت ماشین میرفت که دستی قدرتمند بازوشو گرفت. انقدر قدرت اون دست زیاد بود که تقلاش بی نتیجه مونده
بود، برگشت به سمت سهیل که داشت با جدیت نگاش میکرد و گفت:
+ولم کن
اما سهیل با خشونت کشیدتش و به سمت صخره همیشگی حرکت کرد، تلاش فاطمه بی نتیجه بود، نمی تونست از
دستش فرار کنه، برای همین بی میل به سمتش کشیده میشد.
به صخره که رسیدند سهیل فاطمه رو به سمت شهر چرخوند و خودش هم پشتش و به همون سمت ایستاد و محکم
کتفهای فاطمه رو نگه داشت، اونقدر دستش قوی بود که فاطمه هیچ اراده ای نداشت، جفتشون به سمت شهر بودند و
نگاهشون به اون همه رنگ و دغدغه و زندگی، بعدم خیلی محکم گفت:
- خوب نگاه کن فاطمه. چی میبینی؟
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
#تقویم_همسران
✴️ سه شنبه
2 اردیبهشت 1399
27 شعبان 1441
21 آوریل 2020
🕌مناسبت های دینی و اسلامی.
❇️روز بسیار مبارکی است برای:
✅خواندن عقد ازدواج عروسی.
✅بنایی و شروع خشت بنا نهادن.
✅و مطالبه و حق خواهی خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد خوشرو و حشر و نشر خوبی با مردم دارد.
🤕بیمار امروز خوب می شود انشاءالله.
✈️ مسافرت بسیار خوب است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
✳️خرید لوازم خانه و مایحتاج.
✳️آغاز درمان و معالجات و جراحی.
✳️و دیدارهای سیاسی نیک است.
🔲این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در ان کتاب مطالعه فرمایید.
👩❤️👨مباشرت و مجامعت.
امشب شب چهارشنبه مباشرت و عروسی مکروه است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) خوب نیست پشیمانی دارد.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز خوب و موجب ایمنی از ترس است.
✂️ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه:
از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 28 سوره مبارکه قصص است...
قال ذالک بینی و بینک ایما الاجلین قضیت فلا عدوان علی...
و مفهوم ان این است که شخص مهمی نزد خواب بیننده بیاید و خیر باشد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🌸🍃══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🍃🌸═╝
#ایده_صبح_بخیر
🌸گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح
🍃گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است
🌸گفتی که با صفاتر از این نوبهار چیست؟
🍃گفتم جمال دوست، بسی با صفاتر است
🌸سلام صبحت بخیر عزیزم ،دلت شـاد
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
. #شماره_۱۸ #همسرانه به دست آوردن کسی که دوستش داری تازه اول ماجراست، دوست داشتن نگهداری میخواد!♥
#شماره۱۹
#همسرانه
#یه_تمرین
🚫 این همه میگن دعوا نکنید خدا دوست نداره و ...
بابا به خاطر خدا نه!
یه تمرینی کنید چند روز توی خونه دعوا نکنید.
ببینید وضعیت تون بهتر میشه یا نه؟!
حله؟
✔️امتحانش ضرری نداره. تا همسرت خواست باهات دعوا کنه بگو شرمنده من یک هفته به استادم قول دادم دعوا نکنم!☺️
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#شماره۱۹ #همسرانه #یه_تمرین 🚫 این همه میگن دعوا نکنید خدا دوست نداره و ... بابا به خاطر خدا نه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شماره۲۱
#همسرانه
#ایده_سلامتی
احساس تنش و اضطراب داری الاکلنگ رو انجام بده
هر چند بار که دلت میخواد
هم برای رفع گودی کمر خوبه هم بسیار آرامبخش است
قبل از خواب انجام دهید
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#شماره۲۱ #همسرانه #ایده_سلامتی احساس تنش و اضطراب داری الاکلنگ رو انجام بده هر چند بار که دلت میخو
#شماره۲۲
#همسرانه
#ایده_متن
صبح را #ٺــــــُ زیبا مےڪنی
عشق را #ٺُ معنا مےڪنی...
از طلوعِ چشمِ #ٺُـــــــ
جاݩ را #ٺُ جاناݩ مےڪنی.
#ظهرت بهـــارے ☕️
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#شماره۲۲ #همسرانه #ایده_متن صبح را #ٺــــــُ زیبا مےڪنی عشق را #ٺُ معنا مےڪنی... از طلوعِ چشمِ #
#شماره۲۳
#همسرانه
#ایده_متن
.✨
نصفه شب بویِ #تُ میپیچد
از آن سویِ خیال
تا دمِ صبح اگر زنده بمانم
خوب است ...💜🌙
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
رمان 🌺#سجاده_صبر
🌺#قسمت_نود_هشت
فاطمه چیزی نگفت، سهیل داد زد:
-سکوت بسه، جواب بده، چی میبینی؟
فاطمه که از داد سهیل ترسیده بود، با صدایی که از ته چاه می اومد گفت: +هیچی
فشار دست سهیل هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد و فاطمه از درد به خودش میپیچید، گفت:
+دستام داره میشکنه سهیل
- اگه میخوای نشکنه جواب بده، از سکوتت خسته شدم، حرف بزن، فقط حرف بزن، چی میبینی؟
+.. آخ ... سهیل ... شهر رو میبینم
-اما من دارم توی این شهر زندگی رو میبینم، تو نمیبینی؟ ... فاطمه به جون ریحانه قسم اگر بخوای اینجام سکوت
کنی جفت دستاتو خودم میشکنم... پس حرف بزن ...
فاطمه که از درد گریش گرفته بود، گفت: +چی میگی سهیل؟ ...
-وقتی حرف نمیزنی یعنی داری خودتو میکشی، وقتی درد و دل نمیکنی یعنی خطر، یعنی داری همش رو میریزی
روی اون قلب بیمارت ... وقتی حرف نمیزنی دیوونم میکنی، حرف بزن ... اینجا و این شهر همش داره به من زندگی
رو نشون میده، زندگی ای که با علی یا بی علی داره راه خودش رو میره ... اینا همون حرفهاییه که خودت هم با
ورش داری ... پس چته فاطمه؟
فاطمه زار زد:
+ دیگه خسته شدم سهیل، خسته شدم ... دیگه خسته شدم ...
صدای گریش بلند شد ... سهیل محکم گفت:
-از چی؟ از من؟ از زندگی؟ یا از خدایی که اینقدر بدبخت آفریدتت؟
+از هیچ کدوم...
سهیل فریاد زد:
-پس از چی؟
+از امتحان ...
بعدم شروع کرد به فریاد زدن:
+از امتحان، امتحان، امتحان ...
سهیل دستهای فاطمه رو ول کرد و بعد هم از همون پشت در آغوشش گرفت و سرش رو گذاشت روی سر فاطمه و
گفت:
- خیالم راحت شد. پس تو هنوز فاطمه منی... خدایا شکرت ...
اون روز بالای کوه فاطمه و سهیل تا دم غروب نشستند و گریه کردند و حرف زدند ... و به غروب آفتاب نگاه کردند
انگار حرف زدن خیلی چیزها رو حل کرده بود، گرچه هنوز هم برای فاطمه کنار اومدن با مرگ پسرش سخت بود
اما سهیل که یک روزی معلمی مثل فاطمه داشت خوب میدونست چی باید بگه، از خدا بگه، از صبر، از مصیبتهای
خیلی بدتر از مرگ علی، از امتحان و ...
حرفهایی که یک روزهایی فاطمه گویندش بود و سهیل شنونده، اما این بار
برعکس بود ... بازی روزگاره ... شاید اون روزها خودشون هم نمیدونستند یک روز سهیل همون حرفها رو به خود
فاطمه میزنه .... فاطمه آروم شده بود ... به خاطر جیغ زدنهاش ... به خاطر اطمینان از اینکه سهیل همیشه کنارش
هست یا از همه اینها مهمتر به خاطر اینکه اون بالا و با توجه به حرفهای سهیل، دوباره یادش اومده بود با وجود
خدایی به اون بزرگی همه چیز حل شدنی و کوچیک به نظر می اومد ... از سهیل زمان خواست و بهش اطمینان داد
تمام تلاشش رو میکنه...
***
سر میز غذا نشسته بودند، سها و کامران سعی میکردند با حرف زدن فضا رو عوض کنند، تن ناز خانم و آقا کمال هم
توی بحثهاشون شرکت میکردند، تنها کسی که حرفی نمیزد فاطمه بود که بی سر و صدا مشغول غذا دادن به ریحانه
بود...
سها با ناراحتی گفت:
+سهیل میدونستی سهند و مژگان دارن از هم جدا میشن؟
سهیل با تعجب به سها نگاه کرد و گفت:
- چی؟ چرا؟
+چند شب پیش سهند از آلمان زنگ زد، حالش خراب بود، میگفت دیگه طاقت نیاورده و می خوان از هم جدا بشن،
ماه دیگه هم بر میگرده ایران...
تن ناز خانم با ناراحتی آهی کشید و گفت:
+این دختر آخر پسر منو بدبخت کرد ... از اولشم میدونستم
سهیل خندید و گفت:
-شما که طرفدار پرو پا قرص مژگان بودی که!
تن ناز خانم سری تکون داد و گفت:
+ چه میدونستم این چه مارمولکیه ...
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade