eitaa logo
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
605 ویدیو
41 فایل
﷽ 🌱موسسہ‌مشاوره‌حامیان‌خانواده‌ڪاشان 🌱مدیریٺ:فھیمه‌نصیرۍ|مشاورخانواده 09024648315 بایدساخت‌زندگےزیبا،پویا،بانشاط‌ومٺعالےرا♥️ همسرانہ‌آقایان↯👨🏻 @hamsarane_mr همسرانہ‌بانوان↯🧕🏻 @hamsarane_lady سوالےداشتین‌درخدمٺم↯😊 @L_n1368
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
#شماره۶۹ #همسرانه #حرف_حساب بی محلی میکنید تا بیشتر قدرتان را بدانند؟ فاصله میگیرید که تشنه ی بود
. ۷۰ شما ازدواج نمی کنید که مدام کسی را کنترل کنید❌📛 ازدواج برای آرامش است💑 اگر مدام در امورات همسرتان سرک بکشید، به زودی نسبت به هم سرد خواهید شد♨️♨️♨️ @hamianekhanevade
رمان 🦋 🕯 🌿 کم کم انگشـت هـاي دسـتم بـاز شـد و لبـاس هـا روي زمـین افتـاد ، ناخودآگـاه دسـتانم بـالا اومـد و دور گردنش حلقه شد ، نمی دونم چطور شد که من هم همراهیش کردم ، بالاخره این من بودم که عقب کشیدم ، کارلو نفس عمیقی کشید : - گفته بودم اسممو که صدا می زنی دلم می خواد ببوسمت ! +یعنی من جرات ندارم در جمع تو رو صدا بزنم ؟! - من هر وقت بخوام تو رو می بوسم . + شاید در اینجا این کارها عادي باشه اما در ایران خلاف عرف هست . - به خاطر همین اون روز سر میز صبحانه پدر و مادرت ناراحت شدند ؟ + دقیقا همینطوره - یــامین مــا طبــق قــانون اســلام بــا هــم عقــد کــردیم ، بوســیدن زن و شــوهر هــم کــه در اســلام حلاله ! ایران هم یک کشور اسلامیه ، من نمی فهمم مشکل کجاست ؟! واقعا نمی دونستم چطور این رو براي کارلو توضیح بدم ! + یک سـري مسـائل هسـت کـه از نظـر اسـلام و دیـن مشـکلی نـداره کـه هـیچ ، بسـیار هـم بهـش سـفارش شـده مثـل محبـت بـین زن و شـوهر ، امـا از نظـر عـرف ایـن محبـت بایـد در خلـوت باشـه و در جمع جلوه ي خوبی نداره . - حالا که قرار نیست ما در ایران زندگی کنیم . +منظور من به زمانی هست که به ایران سفر می کنیم . - روش فکر می کنم . + من بـه خـاطر تـو حاضـر شـدم از کشـورم و خـانواده ام دور بشـم امـا تـو حاضـر نیسـتی اینـو بـه خاطر من قبول کنی ؟ - خیلی خب قبوله اما فقط در ایران سرمو روي شونش گذاشتم : +دوستت دارم . منو در آغوشش فشرد : - من هم دوستت دارم عزیزم . *** دسـت کوچـک آنجـلا در دسـت راسـتم و دسـت چـپم دور بـازوي کـارلو حلقـه شـده بـود ، دسـت چپ کارلو هم دست کوچک فرانکو را گرفته بود ، در جایگاه مخصوص نشستیم و آنجلا و فرانکو هم به سمتی که بچه ها بودند دویدند ، کیـک رو آوردنـد و مـا کیـک روبریـدیم ، برشـی از کیـک داخـل بشـقاب بـه دسـت مـا دادنـد و ما کمی کیک در دهان هم گذاشتیم ، گروه رقصنده که همگی مرد بودند وارد سالن شدند و شروع به هنرمایی کردند انصافا خیلی زیبا می رقصیدند و همه مهمانان خیلی از رقص آنها خوششان آمده بود ... وقتـی مــی خواسـتیم ســوار ماشــین شـویم همــه ي دختــر هـاي جــوان ایســتادند و مـن پشــت بــه آنها دسته گلم را پرت کردم ، نفهمیدم کدام یک دسته گل را گرفت و فقط صداي جیغ شنیدم ... نیم ساعتی بود کـه از سـالن راه افتـاده بـودیم و مـن هنـوز نمـی دونسـتم داریـم بـه کجـا مـی ریـم ، پرسیدم : +کجا می ریم ؟ - ماه عسل . + این ماه عسل کجاست - به زودي متوجه میشی . وقتــی بــه مقصــد رســیدیم از تعجــب دهــانم بــاز مونــده بــود ، قــرار بــود مــاه عســل مــا در کلبــه مادربزرگ بگذره ، بـا خوشـحالی از ماشـین پیـاده شـدم و کـارلو هـم پیـاده شـد ، خیلـی دوسـت داشـتم سـر فرصـت باز هم به اینجا بیام ، دفعه قبل نتونستم یک دل سیر اینجا بمونم ، از شدت هیجان بغل کارلو پریدم و گونشو بوسیدم : + عاشقتم . دستانش دورم حلقه شد : - یادم باشه مـدام بـه اینجـا بیارمـت چـون تنهـا چیـزي کـه باعـث شـد بعـد از ایـن همـه مـدت تـو منو ببوسی اینجا بود ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝
رمان 🦋 🕯 🌿 دســتامو از دور گــردنش بــاز کــردم و خواســتم از آغوشــش بیــرون بیــام کــه ناگهــان دســت بــه زیر زانوهام انداخت و بلندم کرد جیغ کوتاهی کشیدم : +چیکار می کنی ؟ - دلم می خواد مثل اولین خاطرمون در اینجا بغلت کنم . لــب گزیــدم و دوبــاره دســتانمو دور گــردنش محکــم کــردم و کــارلو بــه ســمت در وودي کلبــه حرکت کرد ... منو روي صندلی روبروي آینه نشوند : - اول باید از شر اینها خلاص بشی . و به تـور و سـاتن سـفیدي کـه دور سـرم پیچیـده و همـه موهـامو کـاملا پوشـانده بـود اشـاره کـرد علتش هم مختلط بودن عروسی بود ، تـور و سـانتی کـه بـا تعـداد زیـادي گیـره بـه سـرم وصـل شـده بـود رو بـاز کـرد ، آخـرین گیـره مربوط به موهام بود که پشت سرم جمع شده بود وقتی باز کرد لبخندي زد - حالا درست شد . و انگشتانشــو لابــلاي موهــام کشــید ، شــونه هــامو گرفــت و مــن ایســتادم ، صــندلی رو کنــار زد و از پشت یکی از دستاشو دورم حلقه کرد ، دســتمو روي دســتش گذاشــتم ، بــا اون یکــی دســتش موهــامو از روي گــردنم کنــار زد و سرشــو نزدیک به گردنم آورد و نفس عمیقی کشید : - من در برابر تو تمام مقاومتمو از دست می دم ! و بوسه اي روي گردنم نشاند ، به سمتش چرخیدم و دستام روي شونه هاش نشست ، بـدون اینکـه دسـتمو از روي شـونش بـردارم نـوازش گونـه بـه سـمت یقـه اش بـردم و کراواتشـو باز کردم و از دور گردنش درآوردم ، سرشــو جلــو آورد و جــایی نزدیــک بــه لبمــو بوســید ، دستشــو پشــت کمــرم بــرد ، روي زیــپ لباسم گذاشت و آروم پایین کشی بـا پشـت دسـت کمـر برهنمـو نـوازش کـرد و همونطـور کـه نـوازش مـی کـرد بـه سـمت شـونم آورد و سرشونه لباسمو پایین داد ، بــرعکس اکثــر دخترهــا هــیچ اســترس خاصــی نداشــتم و فکــر مــی کــردم کــه بــا کســی کــه عاشقش هستم استرس معنا نداره ، با دو دست صورتمو قاب گرفت ، سرشو کج کرد و جلو اومد و از بوسه اش گرم شدم ، هـر دو فـارغ از زمـان و مکـان همـو مـی بوسـیدیم و کـم کـم کـارلو منـو بـه سـمت تخـت هـدایت کرد ... و آن شـب مـن خواسـتم کـه بـا کـارلو کامـل بشـم ، خواسـتم کـه وارد دنیـاي جدیـد زنـانگی شـوم ، از آن شب بود که همه چیز زیباتر شد ... آن شب من با عشق کامل شدم ... *** سـرماي مـاه مـارس تـا مغـز اسـتخوان نفـوذ مـی کـرد ، هـوا رو بـه تـاریکی بـود و دریـغ از یـک تاکسی گوشــیم زنــگ خــورد ، از جیــبم درآوردم ، بــا دیــدن اســم جنــاب دلوکــا لبخنــد زدم و گوشــیو کنار گوشم گذاشتم : + سلام عزیزم . - سلام ستاره من ، کجایی ؟ +من تو راهم دارم میام . - دقیقا کجاي راهی ؟ + می خوام سوار تاکسی بشم . یک ماشین جلوي پام ترمز زد و من به سمت جلو حرکت کردم ، صداي کارلو رو شنیدم : - خب چرا سوار نمی شی ؟ + سوار می شم عزیزم ، نگران نباش ماشین با من حرکت کرد و بوقی زد ، کارلو گفت : - خب سوار شو دیگه . + تاکسی بیاد حتما سوار می شم . بـا عصـبانیت بـه ماشـین سـمجی کـه مـزاحمم شـده بـود نگـاه کـردم ، در سـمت راننـده بـاز شـد و همزمان صداي کارلو در گوشی پیچید : - یعنی ماشین من از تاکسی بدتره ؟ و من زیر نور چراغ کنار خیابان رنگ آبی محبوبم رو دیدم ، گوشیو قطع کردم و با حرص جلو رفتم : + یعنی اینقدر سخت بود از اول بگی که به دنبالم اومدي ؟ - سخت که نبود اما وقتی جا می خوري وبعدش هم حرص خیلی زیباتر به چشمم میاي ✍🏻 ... ╔═🦋🕯══════╗    @hamianekhanevade ╚══════🕯🦋═╝
ان شاءالله راه باز میشه و خدا این جریمه رو به ما می بخشه🙏 هر کس دلش برا اربعین می تپه یه ختم قرآن نذر حضرت سلام الله علیها کنه صدور روادید به دست عقیله بنی هاشم است 😭😭😭😭😭😭😭
جواب این سوال خیلی مهمه چه جوابی برای ایشون دارید؟
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
جواب این سوال خیلی مهمه چه جوابی برای ایشون دارید؟
سرکار خانم وجگانی از مشاوران خوب بنیاد: سلام عزیز به سوال خوب وقابل تاملی اشاره کردید، الف) سفارش به «خودشناسی» وبه تعبیر علم روان شناسی «خود آگاهی» برای همین موضوع است که انسان نقاط ضعف وقوتش را بشناسد وهیچکسی مثل خود انسان از لایه های وجودی اش باخبر نیست. ب:بعداز شناخت نقطه ضعف وقوت ها، باید خودرا به آیینه امام عرضه کرد وصفات پسندیده را تقویت وناپسند را ازبین برد، نه اینکه پنهان کنیم. گاها صفات ناپسند مثل حسادت را پنهان میکنیم وپنهان کردنش خطرناک هست،مثل مار زنده ای که زیر خاک کنیم نه تنها ازبین نمی رود بلکه وحشی تر بیرون میاید.وبیشتر در فتنه ها خود واقعی نمایان می شود. ج) کنترل ورودیها به ما کمک میکند که راه از غیر راه بشناسیم، هرچقدر مراقبه در گفتن، شنیدن، دیدن، خوردن، داشته باشیم، درثابت قدم بودن مؤثر است. د) برا عاقبت بخیری، با خودمون صادق باشیم، سرانجام کار ما به باطن ما برمیگرده، خیلی خوبه که ظاهر وباطن یکی باشه. ه) دوره ای است که همه غربال میشویم، وآزمون وامتحان هرکسی بنحوی هست، مهم اینکه رسالت خود را بشناسیم وانجام تکلیف کنیم. ی) خواندن تاریخ ومطالعه سرگذشت پیشینیان ودست توسل به اهل بیت، راه گریز از فتنه ها وحرکت درمسیر الهی را بما نشان میدهد. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🤲🤲 @hamianekhanevade
هدایت شده از خیریه فضل 🌱
🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نحوست ماه را با برطرف کنید 💠موسسه خیریه فضل (صندوق نیکوکاری کوثر ) شماره ثبت 128 با مسئولیت خانم ☘☘شماره کارت: ۵۰۴۱۷۲۷۰۱۰۰۷۸۲۷۵ ☘☘شماره حساب شبا جهت واریز وجه ۵۰۰۷۰۰۰۳۸۸۰۰۲۲۳۴۹۷۴۵۶۰۰۱ 💐💐💐💐 کانال دست های مهربانی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @dastemehrbani