بسم الله...
سال ۹۸ اولین و اخرین باری که باهم از کنارک رفتیم شهرمون،پیش خانواده و دوست و فامیل.
۱۵روز بیشتر نمیتونستیم بمونیم و باید خیلی زود برمیگشتیم کنارک.الحمدالله اقا امام رضا هم طلبیده بودن و قرار بود قبل از اینکه راهی کنارک بشیم،اول بریم مشهد.
مرخصی تموم شد و راهی شدیم...
شهرویور ماه بود هوا کمی خنک و مشهد هم،خیلی شلوغ...
کلی وسیله و چمدون داشتیم و نمیشد با اونا بریم زیارت
برای همین تصمیم گرفتیم اول بگردیم یه جایی رو پیدا کنیم تا وسایل رو بذاریم.
حدود ۵ساعت فقط گشتیم.
هتل و مسافر خونه های دور و نزدیک....از همه پرسیدیم؛همه پر بودن.
نا امید از همه جا داشتیم راه میرفتیم که یه مسافر خونه، بغل حرم پیدا کردیم.
محمد گفت بذار بپرسم شاید اتاق خالی داشته باشن.رفت پرسید و با لب خندون اومد گفت خانوم خانوم اتاق خالی دارن و اومد وسایل رو برداشت رو رفتیم.
وای خدای من.وارد اتاق که شدیم....
خیییلی کثیف بود😣خیییلی زیاد.
جوری که حتی بدمون اومد با کفش بریم داخل.
گفتم وای محمد جان من نمیام
بیا برگردیم.
محمد گفت:خب چیکار کنیم دیگه جایی نیست
دیدی که همه جا پره.
گفتم:نه پیدا میشه بیا بریم
امام رضا خودش یکاری میکنه برامون من اینجا نمیام.
خلاصه که وسایل رو برداشتیم و راهی شدیم سمت حرم.
وسایل رو دادیم به امانتداری و رفتیم پیش اقا🥺
محمد گفت عزیزم ببخشید ولی فک کنم امشب باید تو حرم بخوابیم.
گفتم:چی بهتر از این؟
ادامه در پست بعد👇
به قلم #ستاره همسر #شهید_محمدابراهیم_کاظمی
ڪانال رسمی
#شهید_حمیدرضا_باب_الخانی
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
❥ @Hamidreza_babalkhanii