هدایت شده از اقتصاد فرهنگی
امروز بعد از جلسهای که با یکی از مدیران فرهنگی کشور داشتیم رفتم گلزار شهدا. ورودی گلزار دو تا خانم نشسته بودند. اولی داشت ذکر خدا میگفت و یک کارتن خرما کنارش گذاشته بود. ده تومان صله گذاشتم کنار کارتن خرما. دومی خودکار میفروخت. آن هم ده تومان که خریدم که اگر خدا توفیق دهد ابزاری برای ذکر خدا باشد. بعد از زیارت عمویم و شهیدان زینالدین رفتم جلوتر و دیدم چند نوجوان و یک جوان در حال خواندن یک سرود زیبا بودند؛ ذکر خدا بود. میخواستم دهها دههزار تومانی بریزم روی سرشان.
اما آنجا بازار نبود!
#گلزار بود!
بعد از اتمام اجرا آن جوان گفت هر کسی در این گلزار مراسمی داشته باشد من و بچهها میآئیم و اجرا میکنیم!
جلسه صبح ما در مورد همین نابازارها بود. همین خدمات اجتماعی و معنوی که در ایران ارائه میشود و هیچ جا ثبت نمیشود. نه در GDP دیده میشود نه در هیچ شاخص رفاهی!
نه بلیطی برای حضور در این کنسرت! پرداخت میشود و نه آن نوجوانان در ازای این انجام تکلیف پولی تقاضا میکنند و نه با دیگران در این نابازار رقابتی دارند!
شما هم روزانه هزاران مورد از این خدمات را در ایران میبینید که برای انسانهای غربی که به تعبیر هابز گرگهای یکدیگرند قابل تصور هم نیست. سعی کنید از کنار این موارد بیتوجه عبور نکنید! از نابازار خانه و خانواده و لبخند و طعم خاص غذای مادر گرفته تا هیات و مسجد و دورهمیهای دوستانه و بغلهای رایگانی که آرزوی انسان بازاری شده است!
در دنیایی که علم و عشق و انسانیت کالا شده هیچ آرامشی حاصل نخواهد شد. زیرا آرامش انحصار دارد در "ذکرالله"
https://eitaa.com/joinchat/2550136832C0e295d7db7