👩❤️👨 داستان اعضا :
🔵 یه شب گفتیم توی تراس کباب بزنیم بخوریم. اوایل ازدواج اون توی تراس بود و من میز میچیدم. کبابها حاضر شدن. سیخ گوجه ها رو بدون اینکه توی ظرف بکشه گرفت دستش بیاره سر میز خالی کنه که یک آن گوجه ها از توی سیخ لیز خوردن و همشون پخش زمین شدن. و دعوای ما سر هیچ شروع شد. اون شب یادم نمیاد سر چی دعوا کردیم ولی یکی از بزرگترین دعواهای زندگیمون شد. فرداش اون پیغام داد توی کارِش یه گره گنده افتاده و فکرش شدیدا درگیر بود و اون گوجه ها جرقهی بیرون پاشیدن خشمش شدن. شبش با هم کلی حرف زدیم به هم حق دادیم که گاهی(یکی دو بار در سال نه بیشتر) اینجوری آدم کنترل از دستش در بره و روز رو خراب کنه. مهم اینه که بعدا راجع بهش حرف بزنیم و کسی دلخور نمونه. دیشب اتفاق سادهای افتاد و من به حد مرگ عصبانی شدم. صبح پیغام دادم ببخشید دیشب واقعا دست خودم نبود. جواب داد حواسم بود، گوجههات از سیخ افتادن. فدای سرت.
🔴 فکت علمی : 👈 در علم روانشناسی به این اتفاق میگن مکانیسم دفاعی جابجایی ، یعنی به قول ساده فرد از یه جای دیگه دلخوره ولی یه جای دیگه خالی میکنه ... قطعا اگه تبدیل به روتین بشه درست نیست و قابل توجیه هم نیست . اما گاهی نیازه همدیگه رو درک کنیم ، که بدونیم شاید طرفمون یه چالش و مشکل جدی داره ، شاید نیاز داره با ما حرف بزنه ، نیاز داره درک بشه . گاهی آدم بزرگا هم بهونه میارن ، یه رفتار عجیب میکنن ، اما میخوان یه منظور دیگه رو برسونن 🌱
#داستان
📃@hamin_media
🌱 دوستی ميگفت :
هم رشته ای داشتم که شيفته يکي از دختران هم دورهاش بود؛ هر وقت اين خانم سرِ کلاس حاضر بود، حتي اگر نصف کلاس غايب بودند، جناب مجنون ميگفت : استاد همه حاضراند !
و بالعکس اگر تنها غايب کلاس اين خانم بود و بس، ميگفت : استاد امروز همه غايباند ...! هيچ کس نيامده ... !
در اواخر دوران تحصيل با هم ازدواج کردند و دورادور ميشنيدم که بسيار خوب و خوش هستند ...
امروز خبر دار شدم که آگهي ترحيم بانو را با اين مضمون چاپ کرده است :
هيچ کس زنده نيست ... همه مردند ... !
❤️ شايد عشق همين باشد ...
#داستان #عشق
شَبــْــ خُوشـْــ
🌙 @hamin_media