این عکس مراسم امشب هیأت «محسنیهی کربلائیهای قم» هست. در همان مکانی که هیأت «لواء الزینب» برگزار میشود.
هیچ نشانهای از رعایت دستورالعملهای بهداشتی در این هیأت مشاهده نمیشود.
اگر «کربلاییهای مقیم قم» مُعَرِف حضور مخاطبین باشد، حتماً باید بدانید مدیریت این جماعت با جریان شیرازی هست.
جریان شیرازی در همین ایام کرونا از طریق مؤسسه حضرت ام البنین(س) در خیابان عماریاسر که توسط همین کربلاییهای مقیم قم مدیریت میشود، بستههای تبلیغی - معیشتی شان را پخش کردند.
مسجد حضرت زین العابدین (ع) در خیابان ارم مأمن این جماعت شده. مسؤولین خواب تشریف دارند!!!
اون ۶۰۰۰ بازرسی که گذاشته بودید طرف این هیأتها نمیروند؟ فقط هیأتهای انقلابی باید تعطیل شود؟
#تشیع_انگلیسی
♨️اخبار داغ روحانیت
♨️ @khabarehowzeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلیترین وظیفهی امروز ما چیست؟
پاسخ را از زبان رهبر انقلاب بشنوید...
@Bisimchimedia
😈خاخام اسرائیلی در جمع هزاران زن صهیونیست:
😎دست کم ۱۲ فرزند به دنیا بیاورید و از وسایل جلوگیری از بارداری استفاده نکنید و حتی بعد از ۴۰ سالگی نیز برای به دنیا آوردن فرزند تلاش کنید💪
🌸#گلهای_بهشتی🌸🚼🚹🚼🚹🚼
🌸 #فرزندبیشتر 🌸🚼🚹🚼🚹🚼
@farzandebishtar
هدایت شده از
امام زادگان عشق
07.05.mp3
11.97M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#کتاب_صوتی
#آب_هرگز_نمی_میرد
تاریخ شفاهی #دفاع_مقدس
روایت خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_میرزا_محمد_سلگی
قسمت # سی و ششم
#فصل_هفتم
✍ # کامیون سوخته
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر صلوات ، #بلامانع است .
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃
هدایت شده از یا ربّ 🤲
❤اللهم عجل لولیک الفرج ❤
کفران نعمت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مَگیر.
ما ترک طاعت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
ما جُرم بی حد کرده ایم،
بر نفس خود بد کرده ایم،
آری جسارت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
ای وجه رَبَّ العٰالَميِن،
دلتنگی ما را ببین،
خود را ملامت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
ای صاحب فلک نجات،
سرچشمه آب حیات،
دل را به نامت کرده ایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
حال و هوای شهر ما،
دیگر هوای روضه نیست،
آری جنایت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
عبدو غُلامت می شویم،
سرمست نامت می شویم،
هر صبح سلامت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
ای فخر شاهان جهان،
جاروکشی در صحن تان،
میل زیارت کرده ایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
ای باعث بود و نبود ،
بی مهرتان ما را چه سود؟
عرض ارادت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
آقا در این شهر شلوغ،
دور از فضای روضه ها،
احساس غربت کرده ایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
در پای این بزم عزا،
با دوستان با صفا،
عُمری رفاقت کردیم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
بی روضه ها افسرده ایم،
چون لاله ای پژمُرده ایم،
میل ضیافت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
عالَم همه دشمن ولی،
آقا کنار نامتان،
احساس عِزَّت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
وقتی *مُحَرَّم* می رسد،
بر جان ما غم می رسد،
عادت به هیئت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
ای شاه بانوی دمشق،
بی رونق است بازار عشق،
ما استعانت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
با کاروان کربلا ،
از کوفه تا شام بلا،
شرح اسارت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
از کوچه ها بازارها،
با آن همه آزار ها.
غَم را روایت کرده ایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
از سنگها ، دشنام ها ،
از شعله ها ، از بامها ،
ذکر مصیبت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
آقا به جان مادرت،
ما را مرانی از درت،
هر چند غفلت کردهایم،
از ما *مُحَرَّم* را مگیر/
❤ اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ❤
هدایت شده از یا زهرا سلام الله🌷
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل
كار ميرفتم.
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي
بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا
مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
بيمقدمه سلام كرد و گفت: ميخواهم بروم بيمارستان ... من
پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان
كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را
ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي
عقب بود.اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد
گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم.
خيلي تشكر كرد و پياده شد.
من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين
وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من
ببينند و...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه
يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار
ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم.
همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري
از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟
خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف
كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم
غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود.
ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه
سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه
هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟
ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد.گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از
مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از
همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده
و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در
موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني
من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب
خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده
معتقد بزرگ شده ام.
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر
كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم.
من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام
كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم،
تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
ً من كاملا مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما،
ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم!
دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان
نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه
كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول
ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي
زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟
گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در
زندگي ام وارد نكنم.
حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از
من راضي هستند و...
آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان
هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي!
وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و
چهرهاي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟!
با لباسهاي تنگ و نامناسب و آرايش و موهاي رنگ شده و بدون
حجاب صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن
شما دچار مشكلات مختلف شدند.
بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف
بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما
بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و...
ُ گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند.
به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت
ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما
نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه
چشمانتان را حفظ ك
هدایت شده از یا زهرا سلام الله🌷
نيد.
اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در
گناه آنها شريك هستي.
تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم
در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و
اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در
گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني
از آنها رضايت بگيري.
اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم.
هرچه گفتند قبول كردم.
بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب
جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم.
درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب
شما و توسل به حضرت زهرا س افتادم.
همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهراس به
من فرصت جبران بده. خدا...
تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت
علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه
بهبودي كامل پيدا كردم.
اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده.
دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم،
مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
دستان من با حلقهاي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن
روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن
لحظات را فراموش نكنم.
من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشتهام را ترك كردم. نمازها
را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم.
ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا
ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها
حلالیت بطلبم؟
اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد.
و من مانده بودم چه جوابی باید بدهم ...
هدایت شده از نون الف
🔴 صورت زنان و دختران ایرانی دیگر اصلا دلنشین و خواستی نیست!
مجله فرانسوی "L'Echo dela Mode " با انتشار عکس هایی، تحلیلی درباره آرایش و ظاهر دختران ایرانی انجام داده که جای تامل دارد!
در این تحلیل نوشته است: صورت #زنان و #دختران_ایرانی دیگر اصلا دلنشین و خواستی نیست ! آنها سادگی و زیبایی واقعی را پشت نقاب سنگینی از مواد آرایشی و عمل زیبایی مخفی می کنند.
جای تعجب دارد که زنان این کشور علیرغم آموزه های دینیشان خود را شبیه ستاره های فیلم های #پورن آمریکایی آرایش می کنند . اینجور صورت ها فقط در فیلم های غیر اخلاقی دیده می شود. ما در خیابان های اروپا به ندرت با چنین مواردی روبه رو می شویم!
بیش از ۱۰۰ هزار زن ایرانی سالانه عمل زیبایی انجام میدهند. درایران صورت زنان، بیش از آنکه حس خوبی القا کند، حس شهوت را برانگیخته میکند!
خرید و فروش کتاب در مقابل لوازم آرایش، بسیار ناچیز است
tnews.ir/site/9290135694256.html
حال خوب سیاسی با #دکتردرویشی در ایتا و تلگرام
#,کانال حرف حساب👇
https://eitaa.com/joinchat/4195549243C7928ea5a8c
خانواده، کلمه ای طیبه است، کلمه ی طیبه هم خاصیتش این است که وقتی یک جایی به وجود آمد، مرتب از خود برکت و نیکی میتراود و به پیرامون خودش نفوذ میدهد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasemkahak
🍭کلیدهای تربیت و رفتار فرزند(۱۱۹)
💐🍃💞💐🍃💞
🔵کلید صد و هفتاد
💠 از «تشویق» بهاندازه استفاده کنیم
📌 گاهی بهخاطر استفاده زیاد از #تشویق، این باور در ذهن کودک بهوجود میآید که برای ارزشمند بودن خود، نیازمند جلوه کردن مقابل دیگران است.
✅ با این باور، #کودک شخصیت خود را از دست میدهد و بهتدریج به قضاوت دیگران وابسته میشود. در این حالت، #کودک ارزش خود را در نگاه دیگران جستوجو میکند و برای مورد توجه قرار گرفتن دست به ریاکاری میزند.
💐🍃💞💐🍃💞
☀️کلیدهای تربیتی
💐🍃💞💐🍃💞💐
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasemkahak