eitaa logo
حامیان انقلاب
297 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
14.4هزار ویدیو
836 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 مسؤولیت واجب یا حج مستحب؟!! 📝 لزوم تشخیص وظیفه 📝 خاطره‌ای مهم از علامه مصباح یزدی 🖋 استاد احمدحسین شریفی؛ رئیس دانشگاه قم 🔸 سال ۱۳۹۰ که برای چهارمین بار قصد سفر عمره داشتم (آن زمان افزون بر عضویت در هیئت‌علمی و اشتغالات آموزشی و پژوهشی، مسئولیت معاونت پژوهش مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) را هم بر عهده داشتم) برای خداحافظی خدمت حضرت علامه مصباح رسیدم. ❗️ایشان بعد از سکوتی تقریباً یک‌دقیقه‌ای(!) فرمودند: «خداوند به شما توفیقات زیادی داده است؛ ازجمله اینکه خیلی راحت می‌توانید وظیفه و اولویت زندگی خود را تشخیص دهید! اما من برای آنکه در میان واجبات متعددی که بر عهده خود احساس می‌کنم،‌ اولویت‌بندی کنم، بعضاً ساعت‌ها فکر می‌کنم. حال اگر در آنجا حالی دست داد، مرا هم دعا کنید تا خداوند قدرت تشخیص وظیفه را به من بدهد!» ♨️ منظور ایشان را فهمیدم. آری هریک از ما اجتماعی و علمی و فرهنگی و سیاسی فراوانی بر عهده داریم؛ با وجود این‌ها، آیا نوبت به انجام چندباره مستحباتی مثل عمره، آن‌هم در اوقات اشتغال به کارهای لازم و یا نوبت به سفرهای دوم و سوم و... به حج و امثال آن می‌رسد؟! 🔻 اما همه مقدمات سفر فراهم شده بود و کمتر از ۱۲ ساعت دیگر باید به‌سوی مدینه منوره پرواز می‌کردم. در عین‌حال، سخنان ایشان آرامشم را ربوده بود، بدین‌روی بعد از انجام اعمال عمره، به بعثه مقام معظم رهبری رفتم و درخواست بازگشت سریع‌تر به ایران را کردم و نهایتاً توانستم چند روز زودتر با کاروانی از اصفهان به وطن برگردم، و البته این بنده بود. ✅ باید یکی از دعاهای همیشگی‌مان این باشد که خدایا! توفیق تشخیص وظیفه و عمل به آن را به ما عطا کن. در دعای ابوحمزه ثمالی می‌خوانیم: «وَ أَلْهِمْنِی الْخَیرَ وَ الْعَمَلَ‏ بِه‏؛ خدایا کار خیر و عمل به آن را به من الهام کن!» 📗بر مدار حق؛ توصیفی از سلوک علمی و عملی آیت‌الله مصباح یزدی، احمدحسین شریفی، ص۳۷-۳۸ 📲 نگرش‌ها و دغدغه‌های حوزه و روحانیت👇🏻 @Manahejj
❁ـ﷽ـ❁ هر گروهی را باز میکنی هر کانالی را که میخوانی حرفِ رفتن است حرف گذر و بلیت و کتانی و چفیه و تاول و... و در این میان، از من بپرسی، می‌گویم آن گروهی که بیش از همه تحت فشار است هستند... یک مرد اگر بتواند که میرود. اگر نتواند، راحت میگوید: امسال پولش نیست نمیروم، مرخصی ندارم نمیروم،... اما یک مادر هزار هزار بار با خودش درگیر است! همه ذرات قلبش کشیده شده سمت عراق، روحش پر کشیده سمت کربلا، پای دلش گام گذاشته در مشایه اما خودش… درگیر درگیر درگیر از یک طرف نگران گرما، گرمازدگی، نبود جا، بیماری، سختی و بی تابی بچه‌ها، خبر شیوع فلان در عراق، امنیت، غذاهای غیرباب میل بچه‌ها و... -مگر مسئولیت مادری کم چیزی است؟- و از یک طرف مدام خودخوری و خوددرگیری که: اینهمه آدم می‌روند! چرا نمی‌ترسند؟ تو چرا نگرانی؟ لابد من ایمانم مشکل دارد، لابد من آنقدری خریدنی نیستم، من به چشم مولا نیامدم، من بی لیاقتم، من عافیت طلبم و.... حالا اگر باردار باشد که بدتر: فلانی هم باردار بود اما رفت! زمینی هم رفت! تو مگر این بچه را برای همین راه نمیخواهی؟ تو ترسویی، تو وسواس داری، تو روز روزش جا خواهی زد... ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ اینهمه فشار از کجا می آید؟ چه شده که اگر کسی این امر (ولو رزمایش تمدنی) را انجام ندهد، تا این حد خودش را تحت فشار میگذارد؟ یا حتی توسط دیگران قضاوت میشود؟ برچسب میخورد؟ چرا اگر یک مادر بخاطر منطقی، بخاطر حفظ امانتش، برای جنینش، برای فرزند شیرخواره‌اش، راهی این مسیر نشود، کارش قابل دفاع نباشد؟ عذاب وجدان بگیرد؟ خودش را جامانده بخواند؟! خب! باشد اصلاً بگویید بحث عشق است و عشق منطق ندارد! (؟؟) بفرمایید که آیا این ما جمعیت دلداده عاشق، برای امور دیگر دینی و شعائر اسلامی هم همنقدر مشتاق و بی تابیم؟ همینجور هرطور شده جور میکنیم که بشود؟ مایه میگذاریم؟ طبق روایت، زیارت اربعین از ویژگی‌های ۵ گانه اختصاصی شيعيان است. اما آیا روزی پنجاه و یک رکعت نمازمان هم به راه است؟ آیا برای هم همین طور دست و پا میزنیم؟ آیا برای کارهایی که حتماً و یقیناً درست و لازم هستند اما گاهی حتی دیده هم نمی‌شوند هم، اینطور بی قراریم و دل به فکر؟ آیا در پی ترک واجبات و ارتکاب محرمات هم همنقدر خوددرگیری و عذاب وجدان به سراغ ما می‌آید؟ ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ حس حسرت درونی، حس درد از فراق، حس دیدن سیل مشتاقانی که جای تو بین‌شان خالیست، بسیار بزرگ است، زیباست، رشد دهنده است اما چقدر از سهمِ این شورِ رفتن ها و جانماندن(؟) ها، مال جَو است و از سرِ «وای خب همه دارند میروند»، و چقدر مال خودم؟ معرفتم؟ آرمانم؟ چقدر مال رابطه من و امامم؟ و البته همین حرفها هم، میشود یک فشار دیگر برای مادری که عازم است! نکند من برای دل خودم میروم؟ نکند من برای هوس خودم بچه‌ها را به سختی می اندازم؟ نکند.... ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ همه جا حرف رفتن است. اما سخت ترین انتخاب، مال مادرهاست… همان‌ها که از اولین روزی که آن چند سلول کوچک مهمان وجودشان شدند، طنابی از مهر، از عشق، از مسئوليت، از رشد، از نور به پایشان بسته شد! فراغ و فراغت واژه‌ای بیگانه شد! و برای همیشه، وجود این امانت‌ها، شد یکی از مؤثرترین عوامل و مؤلفه‌ها در تصمیم‌های کوچک و بزرگ زندگی… (=گمنام ها) ! ✍ هـجرتــــــ | د. موحد بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 پی‌نوشت: من، هم مادرم، هم معتقد به شعائر، هم پياده روی اربعین رفتم و میروم؛ با بچه و با بارداری و... اما اگر در اطرافم یک مادر، پای‌بند فرزند شیرخوارش شده یا اگر کسی باردار است و نمی‌رود، به او تذکر میدهم که خود را و کم لیاقت نداند! او و جاماندگی؟ بی لیاقتی؟! حاشا! او دارد «شیعه پروری» می‌کند! کاری که هزاران نفر از کربلارونده‌ها، نمی‌کنند! و از آن -به هزارتوجیه- سر باز میزنند! کاری که از عهده هیچ شیرمردی برنمی‌آید! کاری که خودِ خودِ خدمت به عشاق الحسین و انصارالحسین و است…