@salmanerey🇮🇷
🔰فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ....
در کارهای خوب از هم #سبقت بگیرید...(بقره_۱۴۸)
چشــم و هــم چشـمی
◾️در امـور #دنیــوی خـوب نیست
👌اما در امر #آخـــرت خوب است.
یعنی اگر دیدی
کسی #کار_خیری میکند بگــو : چـرا مـن داخــل آن نباشــم؟!
✍ حاج اســماعیل دولابی _ کانال در محضر علما
🍃🦋🍃
🤲 #نماز_شب
۱۱ رکعت است: ۴ دورکعتی
(مثل نمازصبح) بنام «نافله شب»
یک دو رکعتی بنام #شفع
یک یکرکعتی بنام #وتر
میتوان در هررکعت فقط «سوره حمد» را خواند؛
میتوان نمازرا #نشسته خواند؛
میتوان از ۱۱ رکعت فقط دورکعت #شفع یا یک رکعت #وتر را خواند؛؟
میتوان #قضای آنها را روزبعد خواند؛
👌و خلاصه #فیض آماده است.
الآن نیز میتوان خواند.
🌺 التماس دعا
به امید #فردایی بهتر.
👮♂#خادم_حضرت_عبدالعظیم_ع
۱۴۰۱/ ۱۲ / ۵_۱۲۳ + ۶۸۷ +۲۲۹ +۲۷۷
24.7k_99_10_19
19.2k
🤲 نماز نافله #مکمل فریضه (نماز واجب) است.
🔰در روایات زیادی،
"نوافل" مکمل فریضه، تلقی شده است.به این معنا كه خداوند #نقصان نماز واجب را با نافله #جبران میكند.
#سروش_۴۱_1k
💎حکایت کوتاه
💎خضر نبی در سایه درختی نشسته بود
سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت
گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم
سایل گفت تو را به خدا سوگند میدهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمیدانی
خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن
سائل گفت نه هرگز!!!
خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی
القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد.
خضر را مردی خرید و آورد خانه
دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمیسپرد.
روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد.
خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم
مرد گفت همین بس
خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگهای کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم
خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانهای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت
صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست!
گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن،
گفت غلام توام
گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟
یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم
خودم را به بردگی فروختم!!!
من خضر نبی هستم
مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت
گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان
گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه
گفت ای صاحب و مولای من
از زمانی که غلام تو شدهام به راحتی نمیتوانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمیتوانم اشک بریزم
چرا که میترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم.
مرا لطف فرموده آزاد کن
صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد.
حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت.
راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟
"قدری بیندیشیم"
💎💎
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
https://chat.whatsapp.com/Bjptrv2R7P9Hgp6SX0fHVF