eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
2.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
279 ویدیو
108 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 بعضی از داستانها هستند که زندگی شخصیت های آنها به طرز عجیبی به هم گره می خورد. انگار از همان روز اول قرار بوده این اتفاق بیفتد، بدون اینکه خودشان هم باخبر باشند. 📘 بافته ✍ به قلم: لائتیسیا کولومبانی مترجم: نرگس کریمی 🖨 انتشارات: نیماژ ✅ رمانی جذاب و خواندنی است درباره زندگی سه زن که از سه قاره مختلف می باشند. هر سه می خواهند سرنوشت خودشان را تغییر بدهند؛ اسمیتا، جولیا و سارا. متنی روان و خوش خوان دارد و هر صفحه کتاب را که ورق می زنید، بیشتر دوست دارید بدانید که این سه زن، چه اتفاقاتی برایشان پیش می آید و آیا می توانند با تصمیماتی که می گیرند، سرنوشتشان را تغییر بدهند یا نه؟؟ مطالعه کتاب به کسانی که دوستدار رمانهای خارجی با متنهای پرکششی هستند، توصیه می شود. 📝 برشی از کتاب: حالا روستا در تاریکی فرو رفته است. نفس کشیدن ناگاراجان منظم شده ‌است و کمی خروپف می‌کند. صدای خروپفش شدید نیست، بیشتر خرخر آرامی است، شبیه به صدای خرخر یک بچه‌ببر که به شکم مادرش چسبیده و دور خودش پیچیده است. اسمیتا احساس می‌کند که قلبش مچاله می‌شود... @hamkhaniketab
| «مرا پیدا کن» را هرطور شده پیدا کنید و بخونید! با حسن آقای سرگزی کباب هم بخوری دست از معرفی کتاب برنمی‌دارد. او را از یک تماس تلفنی می‌شناسم. زنگ زد و گفت فلانی هستم و فلان کتاب را بخون و تق قطع کرد. تا دو روز توی شوک بودم که این بشر کی بود! بعدها از طریقی دیگر که قصه‌ای مفصل است باهش آشنا شدم. چندین کتاب بهم پیشنهاد داده و حتی یک کتاب هم برایم هدیه فرستاده است. این‌طوری شد که فهمیدم سلیقه‌هایمان خیلی شبیه هم است. در همین رفت و برگشت‌های ارتباطی، بهش اعتقاد و اعتماد پیدا کردم. برگردیم سر قصه کباب‌خوری. حسن آقای قصه ما، قبل از اینکه لقمه اول را نوش جان کند کتاب «مرا پیدا کن» را معرفی کرد. خودش آن‌طور که باید به آب و آتش نزد. همین که گفت یک شب تا صبح چشم روی هم نگذاشته تا تمومش کند؛ مجاب شدم سریع اسم کتاب را یادداشت کنم. به هدفش که رسید، خیالش راحت شد و دیگر لام تا کام حرفی نزد. حسابی به حساب شکمش رسید! خالی‌الذهن به سمت کتاب رفتم. فکر کردم مثل خیلی از زندگی‌نامه‌های دیگر می‌توانم کج‌دارومریز در اتوبوس و وقت‌های پرت بخوانم. از دقایق انتظار در ایستگاه اتوبوس استفاده کردم و کتاب را شروع کردم. آن‌قدر مجذوب آن شدم که نزدیک بود از اتوبوس جا بمانم. همیشه در مکان‌ها و وسایل عمومی مطالعه اخلاق و رفتار آدم‌ها و اتفاقات اطرافم مهم‌تر از هرچیزی است.‌ کتاب می‌خوانم اما سعی می‌کنم غرق نشوم و همه دقایقم و همه ذهنم صرف کلمات و عبارات نشود. اما این بار فرق می‌کرد. آن‌قدر محو و جذب شده بود که نفهمیدم موهای بلند نفر جلویی من افتاده است روی کتابم. فکر کردم از آن زن‌های ززآ است اما از نیم‌رخ سبیلش زد بیرون. خنده‌ام گرفت و کتاب را بستم. طاقت نیاوردم و به دقیقه نکشید دوباره بازش کردم و غرقش شدم. همین‌طور خودم را به خانه رساندم. اگر توانایی‌اش را داشتم حتی در هنگام پیاده‌روی هم می‌خواندم. در منزل نیز سرم رفت توی لاک کتاب. تا فهمیدم همسر جان توجه‌اش جلب شده گفتم: «تمومش کردم بعد شما بخون!» گفت: «حالا بذار بقیه کتاب‌هایی که باید بخونم رو بخونم بعد برسه به این!» گفتم: «اونا رو وللش! این رو بذار تو اولویت» مکالمه‌مان تمام شد و من خواندم و خواندم و خواندم. عادت ندارم در خانه خیلی کتاب بخوانم. اما این بار فرق می‌کرد. گاهی در طول روز چیزی می‌دیدیم یا اتفاقی می‌افتد که من صحنه صحنه کتاب در ذهنم می‌آمد و هی می‌خواستم صحبت کنم و با همسر جان وارد دیالوگ بشوم اما نمیشد و تنها حرفم این بود: «حیف اسپویل میشه وگرنه الان یک چیزی داشتم تا بهت بگم!» همه این‌ها مزید بر علت میشد تا او شاخک‌هایش بیشتر تیز شود. در روز دوم من کتاب را به نصفه رساندم و از نظر خودم برگشتم. بعد از افطار به همسر جان گفتم: «من اشتباه کردم. نخونیش بهتره!» با تعجب گفت: «وا! براچی؟» گفتم: «آخه ذهنت رو خیلی درگیر می‌کنه. وللش!» ساعت‌های دوازده خوابم برد. برای سحری که بیدار شدم همسر جان بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: «تا صفحه ۱۴۰ خوندم!» آنجا بود که دیالوگ شکل گرفت! چه تحلیل و حرف‌هایی که نزدیم. حرف‌هایی که میترسم اینجا بگویم. چون خطر اسپویل خیلی خیلی زیاد است. فضا رقابتی شد. برای به دست گرفتن کتاب از هم سبقت می‌گرفتیم. من سرویس بهداشتی می‌رفتم او کتاب را برمی‌داشت. او می‌رفت من برمی‌داشتم. من نماز می‌خواندم او برمی‌داشت. او می‌خواند من برمی‌داشتم. فقط کافی بود یکی دستش برود سمت موبایل، تا کتاب از دستش دربرود! به علت مهارت تندخوانی همسرجان به من رسید و چند فصلی را با هم خواندیم. آن‌قدر خواندیم که چشم‌هایمان سنگین شد ‌و خوابمان برد. خوابی که قبلش با تحلیل شخصیت‌های کتاب منجر شد. روز سوم من کتاب را با خودم بردم تا از فرصت اتوبوسواری تا محل کار استفاده کنم. در بهت و حیرت کتاب را به پایان رساندم. بعد از مدت‌ها یک کتاب درجه یک خواندم. تعلیق یعنی این. کشش یعنی این. سوژه یعنی این. زندگی‌نامه یعنی این. پرداخت و شخصیت‌پردازی یعنی این. در کل کتاب یعنی این. حاصل شش سال گفتگو و شنیدن و گریستن و دوازده بار بازنویسی و ۱۰۰ساعت مصاحبه نویسنده باید به همین پختگی برسد. از من می‌شنوید هرچی دستتان هست بذارید زمین و «مرا پیدا کن» را پیدا کنید و بخوانید. از شدت علاقه و هیجانی که نسبت به این کتاب پیدا کردم رفتم یک تعداد محدود خریدم تا هرکسی خواست خودم با تخفیـ٪ف برایش ارسال کنم. با این کار می‌خواهم معرفی من تنها قلمی نباشد. قدمی و درهمی هم باشد. هرکسی خواست همه‌جوره درخدمتش هستم. از من می‌شنوید خالی‌الذهن سمت کتاب بروید. اسم راوی و کتاب ابدا در گوگل سرچ نکنید. حتی مقدمه نویسنده را هم نخوانید و سریع بروید سر اصل مطلب. تمامش که کردید بعد به سراغ هرچی دوست دارید بروید! حتی بیایید حضوری اطلاعات کامل‌تری هم بهتون بدهم!:)) @hamkhaniketab
🦋 بعضی از اوقات، دیده اید که چگونه خداوند و مهربانی هایش، به شما رو می کند و می شوید خوشبخت ترین زن یا مرد عالم. برای حضرت خدیجه (س)، این اتفاق مبارک افتاد و شد همسر پیامبر آخرین فرستاده خدا؛ حضرت محمد (ص). 📘 به قلبش اشاره کرد ✍ به قلم خانم: حبیبه آقایی پور 🖨 انتشارات: شهید کاظمی 🍃 روایت هایی خواندنی است از زندگی حضرت خدیجه (س)، از زمان آشنایی این بانوی نمونه اسلام با پیامبر رحمت تا زمان رحلتشان. قلم خانم نویسنده را دوست داشتم، روان و ساده بود. روایت هایی را که از زبان خود بانو خدیجه (س) روایت شده در کتاب را خیلی دوست داشتم. دلم می خواست لحظه ای کتاب را زمین نگذارم و باز ورق بزنم صفحات زندگی بانویی که عاشقانه با پیامبر مهربانی ها زندگی کرد و حتی لحظه ای از انتخابش پشیمان نشد. مطالعه کتاب به کسانی که دوست دارند درباره حضرت خدیجه (س) و تاریخ صدر اسلام بیشتر بدانند، پیشنهاد می شود. 📋 برشی از کتاب: همه‌ی عمر در انتظار چنین لحظه‌ای بودم. آرام و به نجوا گفتم: حالا دیگر خانه‌ام خانه‌ی توست و من کنیزت یا محمد! با حیایی شیرین سربه‌ز‌یر انداخت و دست روی قلبش گذاشت: (کنیز؟ شما بانوی این خانه‌اید...) اشک شوق از گوشه‌ی چشمانم سُر خورد.خوشبخت‌ترین زن عالم بودم که بانوی قلب محمد می‌شدم. @hamkhaniketab
‼️ تا حالا حتما به رفتارهای بچه‌ها نگاه کردید و دیدید که وقتی دوستانشان به موفقیتی می رسند، آنها هم احساس حسادتشان، گُل می کند و دوست دارند که هر طور شده مثل دوست خود موفق باشند، راه های مختلفی را امتحان می کنند برای اینکه بتوانند به دوست و اطرافیان خود بفهمانند که آنها هم دست به هر کاری بزنند، موفق می شوند. 📘 جودی مشهور می شود ✍ به قلم: مگان مکان دونالد مترجم: محبوبه نجف خانی 🖨 انتشارات: افق 📕 یکی دیگر از داستان‌های جودی است که این بار وقتی می بیند که یکی از یکی دوستانش؛ جسیکا در در مسابقه‌ هجی کردن کلمات، برنده شده است، احساس حسادت می کند و می خواهد که از هر طریقی که شده، روی او را کم کند... این کتاب، با وجودی که مناسب نوجوانان است اما چون با زبان طنز نوشته است، حتی برای بزرگسالان هم مفید است و آنها را برای مدتی از دنیای خود بیرون می آورد و به دنیای نوجوانان می برد. پیشنهاد مطالعه این کتاب و مجموعه کتابهای (جودی دمدمی) برای والدین و حتی کسانی که با نوجوانان، سروکار دارند. 📝 برشی از کتاب: چقدر بد شد که راکی رفت خانه‌اش. حالا جودی مجبور بود با استینک تنها بماند. آن‌ها درهای قرمز را هل دادند و وارد راهروی بزرگی شدند. انتهای راهرو اتاقی بود که رویش نوشته شده بود: "اتاق بازی جادویی." جودی و استینک داخل شدند. روی دیوارها کاغذدیواری‌هایی چسبانده بودند که روی‌شان پر بود از عکس خرس‌های عروسکی. @hamkhaniketab
💯 آزادگان، کلمه ای است که وقتی اسمش را می شنویم، یاد شجاعت، ایثار این شیر مردان ایرانی می افتیم. مردانی در اسارت رژیمی که بویی از انسانیت و معرفت، نبرده بود. اسارت در عراق، از آنها انسان‌هایی محکم در وفادار بودن به وطنشان و دارای ایمانی قوی ساخت، تا بتوانند در زندانهای رژیم بعث عراق تاب بیاورند. 📖 حسین گاردی ✍ به قلم آقای: محمدهادی زرگری 🖨 انتشارات: روایت فتح ✅ روایت‌هایی با ارزش و خواندنی است از زندگی آزاده جانباز؛ حسین صادق. روایت کتاب از نوجوانی راوی شروع می شود تا می رسد به زمان اسارت او در زندانهای عراق. ایمان و اعتقادی که حسین گاردی از همان زمانی که در گارد شاهنشاهی استخدام شد، در هنگام اسیر شدنش هم به او کمک زیادی کرد. کتاب روان و ساده نوشته شده است و به راحتی می توانید ورق بزنید فصلهای مختلف زندگی این آزاده سرافراز را. شما در واقع در این کتاب می توانید برگهایی از تاریخ معاصر ایران را مطالعه کنید، از زمانی که راوی در ارتش گارد شاهنشاهی خدمت کرده و مدام می خواسته فرار کند از آنجا تا حضور در جنگ های ظفار عمان و فاجعه منا و خدمت به حجّاج ایرانی در این حادثه. 📋 برشی از کتاب: اعتصاب به روز هفتم رسیده بود و حال همه مان واقعاً بود. من اصلا روشنایی روز را نمی دیدم و چشم هایم کاملا سیاه شده بود. با همان حالت هم نماز جماعت مان را برپا کرده می کردیم. معده ها کاملا خالی و لب و دهان و گلوی مان خشکِ خشک مثل چوب شده بود. واقعا حالت بدی پیدا کرده بودیم و به سختی حرکت می کردیم. @hamkhaniketab
⁉️ به داستانهای جنایی، چه قدر علاقه دارید؟ داستان‌هایی که شما را به دل یک جنایت باور نکردنی می برد. جنایتی که می تواند خوانندگانش را به یک شوک کامل فرو ببرد. 📘 خصم ✍ به قلم: امانوئل کارِر مترجم: ابوالفضل الله دادی 🖨 انتشارات: مَد 💢 این رمان روایت زندگی مردی به نام ژان‌کلود است که سالها با عنوان یک پزشک قلابی زندگی کرد و همه خانواده اش را در یک روز به قتل رساند. در واقع خواننده از کودکی ژان با او آشنا می شود و می بیند که چطور زندگی او شکل می گیرد. زندگی که با یک دروغ شروع می شود و همین طور ادامه می یابد. باعث می شود که زندگی مرد داستان، دستخوش مشکلات زیادی شود و رو به کلاهبرداری بیاورد و مرتکب قتل بشود. داستان جذاب است و خواننده را مشتاق می کند که هر چه زودتر صفحات کتاب را ورق بزند تا ببیند چه اتفاقاتی دیگر قرار است او را با دنیای مرد کلاهبردار، آشنا کند. 📝 برشی از کتاب: وقتی نمی‌خواهی هیچ‌کس را نومید کنی، وقتی به چنین مخمصه‌ای می‌افتی، اولین دروغ به دروغ بعدی می‌انجامد و سرانجام به کل زندگی‌ات بدل می‌شود. @hamkhaniketab
👬 بچه ها را دیدید چه قدر علاقه به آسمان دارند؟ ستاره ها را که در آسمان می بینند، شروع می کنند به سئوال کردن که ستاره چیه؟ چرا این قدر زیاده؟ دوست دارند که ببینند چرا خورشید این قدر داغ است و هزاران سئوال دیگر. 📘 رازهای آسمان جلد ۱ ✍ به قلم: پَتریک مور مترجم: محمدصادق شریعتی 🖨 انتشارات: قدیانی ☀️ یک کتاب خوب آموزشی با تصاویر جذاب است که به کودکان کمک می کند که بیشتر با شگفتی های خورشید و ماه آشنا شوند. کتاب کوتاه و روان است و به بچه هایی که دوست دارند در زمینه اجرام آسمانی اطلاعات داشته باشند، پیشنهاد می شود. 📝 برشی از کتاب: در خورشید چیزی مانند آتش نمی سوزد. خورشید ار هر نوع آتشی داغ تر است. درون خورشید یک نوع گاز به گاز دیگری تبدیل می شود و بر اثر انجام این کار نور زیادی تولید می شود. عمر خورشید بسیار زیادتر از عمر زمین است. @hamkhaniketab
‼️ از مادر امام رضا (ع) چه اطلاعاتی دارید؟ تا حالا کتابی درباره ایشان مطالعه کردید؟ بانویی که اهل علم بودند و باید به جایی می رفتند که کسی لیاقتشان را داشته باشد، و مگر غیر از امام، فرد دیگری قدر ایشان را می توانست بداند؟؟؟ 📖 مُرسیه ✍ به قلم زنده یاد استاد: سعید تشکری 🖨 انتشارات: معارف 📕 رمانی خواندنی و با ارزش است درباره زندگی بانو مُرسیه، مادر آقای خوبیها؛ امام رضا(ع). بانویی که از دیار سقراط بود و قرار بود سرنوشت او را به جایی ببرد که بشود روزی مادر هشتمین حجت خدا روی زمین. صفحات کتاب با قلم استاد، خواندنی تر شده و حتی در پایان، دلتان می گیرد که چرا این قدر زود کتاب به پایان رسید و ادامه نداشت، به خصوص چرا به قسمت ولادت آقا امام رضا (ع) نرسید. کتاب خوبی بود و پیشنهاد می کنم که اگر دوست دارید با مادر امام رضا (ع) آشنا شوید، مطالعه کنید این کتاب را. 📝 برشی از کتاب: لنگر انداخته شد. کشتی به بندر فسطاط رسیده بود. مرسیه با دیدن دیاری نو، ناخودآگاه شروع به نالیدن و گریستن کرد. ضریره جلو آمد و مقابلش زانو زد: «چشمهای بارانی برای چیست مرسیه جان؟» مرسیه که به پهنای صورت می‌گریست چشم از چشمان ضریره گرفت و گفت: (از ستاره بخت و اقبال خود بی کس وکار بودم. بی پناهی و بی‌یاوری که درمانی برایش نداشتم این طور که باشی، گویی کوه کوه غم دردی بود می‌بارد روی دلت اصلاً انگار چیزی کم داری و مانند دیگران نیستی.) @hamkhaniketab
🏴 کتاب یثرب ✍🏻حسینعلی جعفری 📚صاد 🖇️درباره کتاب: داستان این‌کتاب دربرگیرنده بخشی از تاریخ صدر اسلام است که تاثیر مهمی در دعوت پیامبر اکرم (ص) و گسترش دین اسلام دارد. محور اصلی رمان اتفاقاتی است که پس از هجرت پیامبر (ص) به یثرب یا مدینه‌النبی رخ دادند؛ شهری که یهودیانش بارها براساس متون کهن و تورات، وعده ظهور پیامبر آخرالزمان را داده و خبر آمدنش را اعلام کرده بودند. این‌یهودیان برای دیدن این‌پیامبر از شامات به عربستان مهاجرت کرده و در یثرب ساکن شده بودند تا محمد (ص) را ببینند. @hamkhaniketab
🏴 📌کتاب شیطان در خانه ✍🏻سیدسعید هاشمی 📚مهرستان 🖇️درباره کتاب: این کتاب روایتگر زندگانی، جوانمردی‌ها، فراز و نشیب هاو نحوۀ به شهادت رسیدن امام حسن مجتبی است که توسط قاتل او جعده که همان همسر حضرت باشد روایت می‌شود. نویسنده با به تصویر درآوردن حیات امام حسن و دسیسه‌ای که در این بین دشمنان برای قتل او از پیش برنامه ریزی کرده بودند به ظرافت تمام مظلومیت و جوانمردی حضرت را برای مخاطب نوجوان خود به تصویر بکشد. @hamkhaniketab
. 🗂 فهرست بهترین کتاب های کودک و نوجوان با موضوع (ع) 1⃣ آقای خورشید مهربان / نرگس میرفیضی / زائر رضوی / ۷ تا ۱۱ 2⃣ آجورا و گنبد آرزوها / نرگس میرفیضی / زائر رضوی / ۷ تا ۱۱ 3⃣ مسافران شب برفی / کلر ژوبرت / رود آبی / ۶ تا ۹ 4⃣ من و اژدها کوچولو / کلر ژوبرت / به‌نشر / ۶ تا ۹ 5⃣ سرزمین نورهای خوشحال / نرگس میرفیضی / جمکران [درباره مفهوم زیارت به صورت کلی] / ۶ تا ۱۰ 6⃣ زبان گنجشکی / محمدرضا شمس / به نشر/ ۶ تا ۹ سال 7⃣ اعترافات غلامان/ حمیدرضا شاه آبادی/ به نشر/ ۱۳ تا ۱۸ سال 8⃣ ماه غریب من / مجید ملامحمدی / به‌نشر / ۱۱ تا ۱۷ سال 🖊باور 📚 . @hamkhaniketab
👱‍♀ کارتون بابا لنگ دراز را یادتان هست؟ چه قدر جودی را دوست داشتیم و لحظه شماری می کردیم برای زمانی که می خواهد شروع بشود. راستی دوستان جودی را هم در خاطرتان است؟ سالی مک براید، دختری مو فرفری و شیرین اما خجالتی و جولیا پندلتون، دختری ثروتمند و مغرور. 📖 دشمن عزیز ✍ به قلم: جین وبستر مترجم: ثمین نبی پور 🖨 انتشارات: افق 📘 رمانی جذاب است از مجموعه رمانهای عاشقانه کلاسیک. داستان این کتاب از آنجا شروع می شود که سالی مک براید با پیشنهاد دوستش، جودی مدیر پرورشگاه می شود و تصمیم می گیرد که از طریق نامه، اتفاقات و مشکلاتی که بر سر راهش در ادامه مدیریت پروشگاه برایش پیش می آید را با جودی در میان بگذارد. یکی از اون اتفاقاتی که از همان کتاب پیش می آید، حضور دکتر یتیم خانه است یا به قول خود سالی، دشمن عزیز. لحن طنزی که در بیشتر نامه ها، آمده باعث می شود که در هنگام ورق زدن کتاب، ناخودآگاه یک لبخند آرام هم بر لبهایتان بنشیند. سالی در این کتاب، رشد شخصیتی زیادی داشته است و در طول داستان، یاد می گیرد که چگونه با بچه های پروشگاه و مدیریت آن، و مسائل دیگر کنار بیاید و تبدیل به مدیری قدرتمند بشود. 📝 برشی از کتاب: از قضا آقای دکتر، همان قدر از من خوشش می آید که من از او. او فکر می کند من سبک و بی منطق هستم و مرا برای این مقام نالایق می داند. مطمئنم تا الان از طرف او نامه ای به آقای جرویس رسیده که فورا مرا اخراج کند. ما حتی در حین گفت و گو نتوانستیم با هم کنار بیاییم. @hamkhaniketab