eitaa logo
همراهان کیانمهر
67 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
54 فایل
#همسنگران‌جهادتبیین علمی-تربیتی-اجتماعی-سیاسی-فرهنگی
مشاهده در ایتا
دانلود
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما داریم کشتی می‌سازیم! خیلی ها غرق خواهند شد... 🔺شباهت داستان با وضع فعلی 🔺زمانی که من و شما مشغول تو سر و کله زدن همدیگه بودیم، حاج قاسم داشت یار جمع میکرد. 🔺جمهوری عقلانیت ایران... 🎙 حجت الاسلام
شما اگه ایران برنده بشه چکار می‌کنید؟😂
ماجرای این ضرب‌المثل چیست❓
گفتم آدم نمی شوی، نگفتم که شاه نمی شوی❗️ در روزگاران قدیم، پدر و پسری بودند که با همدیگر زندگی می کردند. این دو گرچه با یکدیگر بوند ولی به لحاظ رفتاری با همدیگر زمین تا آسمان متفاوت بودند مثلا پدر فردی با اخلاق و دانا بود و پسرش فردی بی اخلاق و گستاخ و مردم آزار! به همین خاطر پدر همیشه از کارها و رفتارهای پسرش گله مند بود.  یک روز پسر طبق روال همیشگی با عده‌ای دعوا راه انداخت و آن ها را کتک زد. به همین خاطر پیش قاضی رفتند و از پسر گستاخ شکایت کردند. قاضی پسر و پدر را به دادگاه فراخواند. مأمورهای قاضی هر دو را دستگیر کردند و پیش قاضی بردند. پسر اصلا ابراز پشیمانی نمی کرد. اما وقتی پدر به دادگاه رسید مدام سرش را پایین انداخت و از کسانی که زخمی شده بودند، عذرخواهی کرد. بعد با پرداخت پول رضایتشان را جلب کرد و مانع این شد که پسرش به زندان برود. پسر گستاخ به جای عذرخواهی از شاکیانِ کتک خورده و تشکر از پدر، با عصبانیت رو به پدرش کرد و گفت: «چرا برای به دست آوردن رضایت آنها پول دادی؟ توی دعوا که حلوا پخش نمی کنند. طبیعی است که یکی می زند و یکی هم می خورد. می خواستند دعوا نکنند تا کتک نخورند.» پدر که از صحبت های پسرش ناراحت شده بود، گفت: «کاش اصلا خدا تو را به ما نمی داد، تو آدم بشو نیستی، حیف نانی که می خوری و آبی که می نوشی» پسر بعد از شنیدن سخنان پدر عصبانی شد و گفت: «حالا که فکر می کنی من به درد بخور نیستم و آدم نمی شوم، از این خانه برای همیشه می روم!» پدر سکوت کرد و پسر از آن شب دیگر پدرش را ندید و برای همیشه دیگر به خانه برنگشت. وارد گروهی از آشوبگران و یاغی ها شد. آن ها کارشان این بود که شبانه به خانه های مردم حمله کنند و اموال شان را غارت کنند. کم کم کار آنها بالا گرفت و جمعیت شان زیاد شد. همه ی شهر از آن ها می ترسیدند. آنها همه راه ها را ناامن کرده بودند و به هیچ کس رحم نمی کردند. ماموران حکومت هم توان مبارزه با آنها را نداشتند. 👈 بالاخره آن گروه طغیان گر و راهزن تصمیم گرفتند به قصر شاه حمله کنند و با کشتن او حکمرانی بر کشور را به دست بیاورند. پسر مرد دانا هم که دیگر میان دزدها به فرماندهی رسیده بود، در تصمیم گیری برای حمله به قصر دست داشت. او نقشه ی حیله گرانه ای کشید و فرماندهی گروهی را که قرار بود به قصر حمله کنند، به عهده گرفت. به خاطر قدرت زبان زد این گروه، شب هنگام، مأموران و محافظان شاه از ترس جانشان فرار کردند و پسر با گروهش به راحتی وارد کاخ شدند. و با رعب و وحشت و کتک کاری فراوان  شاه و اطرافیانش را از بین بردند و خودشان حکومت را به دست گرفتند. راهزنان که می دانستند با نقشه پسر مرد دانا به حکومت رسیده اند، او را به عنوان شاه معرفی کردند. به هر حال پسری که تا مدتی پیش با همه دعوا می کرد و به پدرش هم احترام نمی گذاشت، شد و پسر که هنوز هم نتوانسته بود حرف های سرد پدرش را فراموش کند درهمان نخستین روزهای پادشاهی اش فرمان داد که پدرش را با خفت و خواری، کشان کشان به قصر ببرند. وقتی پدر با آن حالت در برابر پسرش - که روی تخت نشسته بود - ایستاد، باز هم به خاطر کارهای نادرست پسرش سرافکنده و غمگین بود. پسر  با غرور فراوان و با صدایی بلند رو کرد به پدرش و گفت: «دیدی پیرمرد؟ یادت می آید که می گفتی من آدم نمی شوم؟ حالا چه؟ می بینی که شاه شده ام. حالا چه می گویی؟» پدر ناتوان سرش را آرام بلند کرد و گفت: «من گفتم که تو آدم نمی شوی، نگفتم که شاه نمی شنوی، اگر تو آدم شده بودی، دستور نمی دادی که پدرت را با این همه بی احترامی اینجا بیاورند؛ باید بعد از شاه شدن به دست بوسی پدرت میرفتی تا همه بفهمند که تو آدم شده ای» ✍ پسر این بار در برابر حرف های تند پدرش سکوت کرد؛ زیرا به این باور رسیده بود که حرف های پدرش کاملاً درست است
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ جالب تشکر شهید مدافع حرم از کودک ۳ ساله ای که سر مزارش گل میذاره😍☺️ سلام بطور اتفاقی داشتم این صحنه که کودکم گل سر مزارها میگذاشت رو فیلمبرداری میکردم که دیدم یچیزی گفت اولش متوجه نشدم ، بعد که ازش که پرسیدم چی گفتی؟ گفت میگه دستت درد نکنه😢 پرسیدم کی بود؟! چی گفت؟! گفت مهربون بود،از تو زمین گفت دستت دردنکنه برام گل گذاشتی😔😭 و چهره اش معلومه، به محض اینکه از کنار مزار بلند میشه با خجالت و خنده تعریف میکنه🌹 به راستی که شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی میگیرند ...💔🌷 🆘 @Roshangari_ir 🆘 rubika.ir/Roshangariir
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💠 این باری است که بدوش شماست... عالی حتما گوش کنید
💠 💠 💠 . بسم الله الرحمن الرحیم امام علی(ع) فرمودند: «إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ» حق با شخصیت‌‌ها شناخته نمی‌‌شود؛ حق را بشناس تا اهل آن‌را بشناسی.
این‌که شخصیت‌ها را نمی‌توان معیار شناخت حق قرار داد؛ دلیلش آن است که انسان‌های غیرمعصوم هر آن و هر لحظه ممکن است دچار دگرگونی شده و در اثر حوادث روزگار از مسیر حق و حقیقت منحرف گردند؛ لذا آنچه که در این مسئله اصل بوده، است که افراد را باید با آن محک زد.
✍ می‌گویند: شخصی به نام «حارث بن حوت» - با توجه به فضای حاکم بر جامعه‌ی آن‌روز و قرار گرفتن مجاهدانی از صدر اسلام در برابر امیر مؤمنان - خدمت امام علی(ع) آمد و گفت: گمان می‌کنی که من اصحاب جمل(طلحه و زبیر و عائشه و پیروانشان) را گمراه می‌‏دانم⁉️ امام فرمود: حارث! تو کوتاه‌‏بینانه نگریستى، نه عمیق و زیرکانه و سرگردان ماندى. تو حق را نشناخته‌‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانی هستند، و باطل را نشناختى تا پیروش را بشناسى! حارث بعد از شنیدن این سخنان گفت: پس من مانند سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر بی‌طرف خواهم ماند❗️ امام فرمود: آن دو حق را یارى‌کردند و باطل را خوار ساختند (یعنی هیچ تأثیر اجتماعی مثبت و منفی نداشتند)
✍ روشن است از آن‌جا که «حارث» حق را نشناخته بود در حق بودن امام علی(ع) و اصحاب جمل! دچار سرگردانی شد و به حضرتشان عرضه داشت که نمی‌توانم بپذیرم که برپا کنندگان جنگ جمل با آن جایگاه‌هایی که در تاریخ اسلام داشته‌اند، دچار گمراهی شوند❗️ این‌جا است که امام(ع) در پاسخ فرمود که تو فردی هستی و و تحلیل تو بسیار محدود است؛ و به همین دلیل دچار حیرت شده‌ای! این سرگردانی تو از آن‌جا ناشی می‌شود که گمان کردی مگر ممکن است شخصیت‌هایی؛ مانند طلحه، زبیر و... که از مجاهدان صدر اسلام بودند و در کنار پیامبر(ص) شمشیر زدند، دچار انحراف شده و در خط باطل حرکت کنند⁉️ تو معیار درست و صحیحی را در شناخت حق انتخاب نکردی؛ و تلاش نکردی که ابتدا حق را بشناسی و بعد بنگری که اکنون چه افرادی در مسیر حق‌اند و چه افرادی در مسیر باطل، بلکه تنها به گذشته افراد نگریستی❗️
با توجه به چنین تصوری از حق که به نادرست در میان اقشاری از اجتماع رواج داشت، امام علی(ع) در گزارشی دیگر می‌فرماید: دین خدا به شخصیّت و موقعیّت افراد شناخته نمی‌‏شود، بلکه باید به دنبال نشانی از حق بود تا بتوان درک درستی از دین داشت. حق را بشناس، اهلش را نیز خواهى شناخت. اى حارث(همدانی)، حق بهترین گفتار است، و کسى که از آن سخن گوید مجاهد در راه خدا است، و من به حق با تو سخن می‌گویم، به من گوش فرا ده، و سپس آن‌ را به افرادی که رأیى محکم و عقلى پسندیده دارند کن