7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬لبخند بزن رزمنده😁
استندآپ کمدی رزمنده ای در جبهه...👍
.
#همرزم
#مجله_مجازی_دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
.
.
.
🆔https://eitaa.com/hamrazm_mag
پشت میکروفن😁
شب جمعه همه گردانها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل، مداح با سوز و حال خاصی دعا می خواند و بچه ها حال خوشی داشتند در آن هم همه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید آی گنهکار کجای مجلس نشسته ای …
که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید
“پشت میکروفون”
که یکدفعه حسینیه رفت رو هوا و تا آخر دعای کمیل با خنده 😂تمام شد.
#همرزم
#دعا_کمیل
#شب_جمعه
#طنز_جبهه
#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرَج
#مجله_مجازی_دفاع_مقدس
.
.
🌟اینجامنزلگاهعشقاست👇
🆔@hamrazm_mag
حاج حسین یکتا4_5913500617413755117.mp3
زمان:
حجم:
2.21M
#رزمایش تولیدات صوتی شهدا🕊
📻خاطره طنز از اولین اعزام رزمنده حاج حسین یکتا 😂👍
🎙روایتگری حاج حسین یکتا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#همرزم
#روایتگری
#طنز_جبهه
#مجله_مجازی_دفاع_مقدس
.
.
🌟ستارگاندرخشان برترین انتشارات دفاعمقدس👇
🆔@setaregaannderakhshan
🌟کنگرهملیشهدا استاناصفهان👇
🆔@setareganederakhshan
🌟#همرزماولینمجلهمجازیدفاعمقدس👇
🆔@hamrazm_mag
🍃ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود، روی زمین افتاد و زمزمه میکرد. دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش، داشت آخرین نفساشو میزد.
ازش پرسیدم؛ این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری❓
🍃با لبخند گفت:از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن،عکس روی کمپوت ها رو نکنن😁!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو.
با همون طنازی گفت: اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده! 😄
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄
#همرزم
#طنز_جبهه
.
.
🌟اینجا منزلگاه #عشاق است👇
🆔@hamrazm_mag
🌸 #طنز_جبهه 😂🤣
🖇 ترکش کلوخ !!
🍃بعد از عملیات کربلای چهار، در شب منطقهای را تحویل گرفتیم تا خاکریز احداث کنیم.
بلدوزرها را آماده کردیم و به جلو بردیم تا در تاریکی شب کار کنیم چون فاصله با دشمن کم بود، چون روز نمیتوانستیم کار کنیم.
🍃شب شد بچهها رو توجیه کردیم که در صورتی که زخمی شدین، سریع تا جان دارین دنده بلدوزر را خلاص کنید تا بلدوزر شمارو با خود نبرد و ما بتوانیم به داد شما برسیم.
🍃از آنجایی که یکی از رزمندهها اولین بار بود که به جبهه اعزام شده بود، بعد از توجیه شروع به کار کرد و چند دقیقهای نگذشته بود که خمپارهای دقیقاً پشت سر بلدوزر خورد زمین و یک کلوخ داغ درست افتاده بود داخل یقه لباسش، او سریع بلدوزر را متوقف کرد و پرید پایین و شروع کرد به داد و فریاد و یا حسین گفتن، دوید به طرف آمبولانس وقتی گرفتیمش و لباسش درآوردیم، فقط یه کلوخ پیدا کردیم و خبر ی از ترکش نبود😒 و دشمن متوجه ایست بلدوزر شد وتا توانست آتش بر سرمون ریخت و ما هم به تلافی اینکه اون شب نتونستیم کار کنیم، اون رزمنده را تو خاکها غلط دادیم چند کلوخ حسابی بهش زدیم و کلی خندیدیم.😂😂
✍راوی: هوشنگ صادقی، جمعی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد استان فارس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄
#خاطره
#مجله_مجازی_همرزم
.
.
🌟اینجا منزلگاه #عشاق است👇
🆔@hamrazm_mag
هیتر یا هیتلر ⁉️😂
در اردوگاه موصل ۳ داخل آسایشگاه آب گرم نداشتیم.یکی از بچهها با ۲ تکه حلبی و مقداری سیم برق که از داخل پریزها بیرون کشید،یک هیتر برقی درست کرد. هروقت نیاز به آب گرم داشتیم،حلبیها را داخل یک پارچ پلاستیکی پر از آب میگذاشتیم و ۲ سر سیم را داخل پریز برق میکردیم.طبیعی بود که هیتر برق زیادی مصرف کند.
قسمتی از گوشه آسایشگاه را با گونی از سالن مجزا کرده و اسم آن را حمام گذاشته بودیم.
یکروز عراقیها توسط جاسوسهایشان متوجه شدند که ما با این روش آب گرم میکنیم.
موقع داخلباش، پنج نفر از آنها وارد آسایشگاه شدند.اما موفق نشدند.
فردای آنروز موقع بیرونباش، یکی از سربازهای عراقی از در رفاقت با من وارد شد.
پک محکمی بسیگارش زد و بالبخند گفت:تعال قاسم تهرانی(قاسم تهرانی بیا)
-نعم سیدی(بله، آقا)
-واحد سؤال عندی ایاک(یک سؤال ازتو دارم)
-تفضل(بفرما)
-صدق(راستش را میگویی؟)
-صدق(راست میگویم)
-هل تعرف هیتر؟(میدانی هیتر چیست؟)
-نعم! (بله)
- وَن؟ (کجاست؟)
-چان قائد آلمان، مات! (رهبر آلمان بود، مرد)
-قندره علی رأسک! مو هیتلر، هیتر کهربا.(کفش توی سرت بخورد، هیتلر نه ، هیتر)
-لا، أنا اعرف فقط هیتلر قائد آلمان(نه من نمیدانم هیتر چی هست! من فقط میدانم هیتلر رهبر آلمان بوده)
بچهها که متوجه شدند او را دست انداختهام،از خنده رودهبر😂 شده بودند. سرباز عراقی نگاهی به بچهها کرد وفهمید که سر کار رفته است،چند تا پس گردنی بمن زد وگفت:یالا روح ازمال ابن حمار. (یالا برو، کره خر!!)😁
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄
#طنز_جبهه
#مجله_مجازی_همرزم
.
.
🌟اینجابیتالشهداست👇
🆔@hamrazm_mag