🔰 #همسفر_شهدا
🕊آخرین روزهای سید
✅مادر دوباره تماس گرفت و با ناراحتی گفت: زود بیا علی بیهوش شده! سریع خودم را رساندم. زنگ زدم #اورژانس رفتیم #بیمارستان_لقمان
❇️آزمایش های مختلفی از سید گرفتند که تشخیص تیم پزشکی بیماری #مننژیت بود. آزمایش #آنفولانزای A هم گرفتند اما منفی بود.
✳️سید بیهوش روی تخت بود. برای لحظاتی شدیداً بی تابی میکرد و تکان می خورد. خیلی ترسیده بودم. به توصیه پزشک، دستانش را به تخت بستیم. او بیقراری میکرد و من اشک میریختم.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
همسفر شهدا
🔰 #همسفر_شهدا 🕊آخرین روزهای سید ✅مادر دوباره تماس گرفت و با ناراحتی گفت: زود بیا علی بیهوش شده! سر
🔰 #همسفر_شهدا
🕊آخرین روزهای سید
✅یکی از بچههای #مسجد آمده بود #بیمارستان_لقمان ، میگفت: سید این چند روزه خیلی عجیب شده بود. در سفر جنوب هم گفته بود این آخرین سفر من است!
❇️اونروز #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری هم دلتنگ سید شده بود و اومد بیمارستان
✳️خیلی ناراحت بودم. تنها برادر عزیزتر از جانم در مقابلم دست و پا میزد و من هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم. کمی که آروم شد دستانش را از میله های تخت باز کردیم. گوشی خودش را کنار سرش گذاشتم. صدای مداحی پخش میشد.
✅شعری که خیلی علاقه داشت را برایش گذاشتم. شعر بچههای جنگ:
🔸نسیمی جانفزا میآید، بوی کر،بُ وبلا میآید...
❇️کمی هوشیاری داشت، دستش را کمی بالا آورد و مانند سینهزنی به سینه اش میزد! کاری نمیتونستم بکنم. فقط او را نگاه میکردم و اشک میریختم.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی