eitaa logo
همسفر شهدا
366 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir @atrmehr313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 #هادی_دلها 🌸هادی بعد از سفر #كربلا ، واقعاً كربلايی شد. 🌺خودش را در #حرم جا گذاشته بود و هيچگاه به دنيای مادی برنگشت. 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 🆔 @shahidzolfaghari
🔰 #هادی_دلها 🌸برای ادامه تحصیل در #حوزه_علمیه راهی #نجف شدم کسی رو نمیشناختم و زندگی برام سخت بود 🌺روزها در پای درس اساتید بودم و شبها در کنار حرم #حضرت_علی علیه السلام میخوابیدم 🌼کارم به جایی رسید که نان خشک می زدم تو آب و میخوردم 🔴👈یک روز رفتم #حرم و به مولا متوسل شدم که آقا زود جواب داد و با یکی از فرماندهان #حشد_الشعبی آشنا شدم و زندگی من در #نجف بهتر شد 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
همسفر شهدا
🔰 🌸يكبار با او بحث كردم كه چرا برای كار پول نمی گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و... 🌺هادی خنديد و گفت:‌ خدا خودش مي رسونه، آدم برای بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون می فرسته. 🌼بعد مكثي كرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. 🌸گفت: يه شب تو همين مشكل مالی پيدا كردم. خيلي به پول احتياج داشتم. آخر شب مثل هميشه رفتم تو و مشغول شدم. اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا علیه السلام نزدم. 🌺همين كه به ضريح چسبيده بودم يه آقايی به سر شانه من زد و گفت:‌ آقا اين پاكت مال شماست. 🌼برگشتم و ديدم يك آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم. بعد هم بی اختيار پاكت را گرفتم. 🌸هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهی منزل شدم. پاكت را باز كردم. باتعجب ديدم مقدار زيادی پول نقد داخل آن پاكت است. 🔴👈هادي دوباره به من نگاه كرد و گفت: حاج باقر، همه چيز دست خداست. من براي اين مردم ضعيف، ولی با ايمان كار می كنم. خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام می ذاره تو پاكت و می فرسته. 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 🔰 در محضر 🌸 را رها کرد. بعد از مدتها دلش هوای علیه السلام رو کرده بود 🌺کنار درب ورودی ، شاهرخ روی زمین نشسته بود. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. 🌼مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.😔 💠خدایا منو ببخش!😭 💠یا امام رضا به دادم برس.😭 💠من عمرم رو تباه کردم.😭 👈شاهرخ در واقعاً کرد و همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. 🔰پی نوشت: آقا جانم با دل شاهرخ چه کردی که چنین متحول شد تا جایی که خدا او را به بهترین شکل ممکن پذیرفت. 🔹یا ضامن آهو، ضامن ما هم بشو تا دل ما هم حول حالنا الی احسن الحال بشه😭
🔰 #هادی_دلها 🌸هادی به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود ۲۰ کیلومتر جلوتر از #حرم_عسکریین در سنگرها حضور داشتند. 🌺آنها بيشتر شب‌ها را به #حرم می آمدند و آنجا می‌خوابیدند. 🌼هادی هم كه موقعيت خوبی پيدا كرده بود از فضای معنوی حرمين #سامراء به خوبی استفاده می كرد. 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 📝وبلاگ شهید ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰توبه شاهرخ در محضر #امام_هشتم 👈به بهانه سالروز شهادت ✅ #کاباره را رها کرد. بعد از مدتها دلش هوای #امام_رضا علیه السلام رو کرده بود ✳️کنار درب ورودی #حرم ، شاهرخ روی زمین نشسته بود. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.😔 ❇️مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم. 🔹خدایا منو ببخش 🔸یا امام رضا به دادم برس. 🔹من عمرم رو تباه کردم. 👈شاهرخ در #مشهد واقعاً #توبه کرد و همه خلافکاری های گذشته را رها کرد. 💠پی نوشت: آقا جانم با دل شاهرخ چه کردی که چنین متحول شد تا جایی که خدا او را به بهترین شکل ممکن پذیرفت. 🔺یا ضامن آهو، ضامن ما هم بشو تا دل ما هم حول حالنا الی احسن الحال بشه😭 🌷 #شهید_شاهرخ_ضرغام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ✅روز آخر اردوی داشتم از سید و بچه‌ها که به سمت می‌رفتند فیلم می‌گرفتم. سید رو به دوربین گفت: برای ، داریم می‌ریم حرم! ✳️بعد از ، در گوشه جنوب شرقی که گنبد پیدا بود (به قول سید، ) نشستیم. سید شروع به روضه کرد. آنقدر سوزناک مداحی می‌کرد که جمعیت زیادی در اطراف ما جمع شدند. ❇️سید با چشمانی اشک آلود می‌گفت: یا علیه السلام این آخرین زیارت است! آقا جان می‌گن شما سه جا به زائرین خودت سر می‌زنی. آقا ما منتظریم! 🔸صدای گریه بچه‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد. او با شور عجیبی می‌خواند. ما هم نمی‌دانستیم که این زیارت، وداع واقعی سید با آقاست. با سختی بسیار بچه‌ها را جمع کردیم و حرکت کردیم. 👈سید در داخل هم مشغول گریه بود. گنبد را از راه دور نگاه می‌کرد و می‌ریخت. 🌷