هدایت شده از عمار نیوز ... 📢
⭕️بعضیا میگن:
این عراقیها همونایین
که هشت سال با ما جنگ کردن.
حالا خوب شدن؟
⭕️چرا به این ملت نگفتن:
✅ دو هزار عراقی برای #ایران، #شهید شدن
✅با بیش از ده هزار #جانباز در سپاه بدر
✅ مردم #عراق چنان از #صدام نفرت داشتن که درانتفاضه شعبانیه خروشیدن؟
⭕️عکس نوشته رومطالعه بفرمایید و نشر بديد.
✅هجمه ها از سوزش #اربعین بالاست.
@ammar_newsir
🔴هدیه امام حسین به علمدارش
سنگ سابق مرقد مطهر امام حسین (ع) از کربلای معلا به کرمان منتقل و سنگ جدید مزار مطهر #شهید سلیمانی شد.
🚩
#از_شهدا_الگو_بگیریم:👇
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاجحسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت:
#زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک میسپارند...
🔰نمیدانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت میرفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و #ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند...
🔰اما #دفعه_آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزدهام🚫»
🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـیگفتند: وقتی ابوالفضل سوار ماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی میداد...
🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم میگفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود...
🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونهای بود که احساس کردم از من، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم:😰
#ابوالفضل چرا این گونه خداحافظی میکنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است...
🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من😭 نبود...
🔰وقتی میخواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا❌ و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت... منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.
🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به #بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.
🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه🗓 برمیگردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفتهای هست برایم بزن😢
🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت, حرفهایش بوی #حلالیت😰 و خداحافظی👋 میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت...
🌷امروز ۲۳ آذر سالگرد شهادت شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان» یکی از شهدای مدافع حرم استان اصفهان است...
☀️ ابوالفضل بر حجاب زنان و غیرت مردانه داشتن تاکید فراوان داشت چرا که حجاب را برای زنان عزت و شرافت میدانست. او همچنین بر نماز اول وقت و نماز شب تاکید بسیار داشت چرا که معتقد بود انسان با نماز به سعادت حقیقی میرسد و توشه پرباری را برای آخرت به همراه خود میبرد.
☀️ ابوالفضل ظهر روز شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ شهید شد. صبح آن روز در منطقه عملیاتی از همه حلالیت طلبیده بود. زمانی که از دوستانش خداحافظی میکرد، یکی از رزمندگان میگوید من نگرانی عجیبی دارم، دیشب خوابی دیدهام، خیلی مراقب خودتان باشید. ابوالفضل روی شانه او میزند و میگوید قاسم! تعبیر خوابت من هستم. برای کسی دیگر نگرانی نداشته باش. ابوالفضل به قاسم گفته بود تو تازه عروسی کردهای، این مأموریت سهم من است. من میروم. پدرت تو را به من سپرده است. خلاصه ابوالفضل به همراه آقای صادقی راهی مأموریت میشوند که در یکی از قرارگاهها برای نماز ظهر توقف میکنند. دوستش میگوید وقت نیست حرکت کنیم. ابوالفضل میگوید بهتر است نماز را اول وقت بخوانیم تا قرارگاه بعدی خیلی راه است. اتفاقاً نماز را خیلی طولانی اقامه میکند. آقای صادقی میگوید به ابوالفضل گفتم عجله داریم چرا اینقدر طولانی نماز خواندی؟...
☀️گفت: آقای صادقی تا شهادت را از خدا نخواهی نصیبت نمیکند. بعد حرکت میکنند به سمت قرارگاه بعدی که در مسیر هدف اصابت ترکشهای تکتیراندازهای تروریست قرار میگیرد و به حالت سجده به زمین میافتد. همرزمش گفت من درخواست آمبولانس کردم. تا آمدن آمبولانس ابوالفضل به سختی چشمانش را باز میکند، دستانش را روی سینهاش میگذارد و تعظیم میکند، چندین مرتبه این کار را تکرار میکند. دوستش میگفت نمیتوانست حرفی بزند و خونریزی داشت. بعد ابوالفضل را به بیمارستان میرسانند و بعد از چهار ساعت که در کما بود به شهادت میرسد...
این شهید مدافع حرم هنگام شهادت در زینبیه سوریه ۳۰ ساله بود و در آ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪسی کہ
از دنیا با وضو بمیرد
#شهیــــد است ...
#نماز_اول_وقت
التماس دعا #سردار_دلها 😭
@hamsafaranmohbanalreza
#شهید
یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت : مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !!
یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.
یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!
یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!
آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !!
برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.
قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ...
همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ...
جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار
تو دل همه غوغائی شد ...!!
بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟
گفت : نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش آخه مادرش منتظره ...
درود بر شهامت و غیرت آنان !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید
🌺 شگفتانه محسن چاوشی خواننده کشورمان در وصف حاج قاسم سلیمانی
یازهرا سلام اله علیها