#حکایت
شخصی قطعه الماس کوچکی در جیب خود داشت .
گردویی که روی زمین افتاده بود نظرش را جلب کرد.خم شد تا گردو را بردارد ،الماس از جیبش درون چاهی افتاد و گم شد....
گردو را باز کرد آن هم پوچ و بی فایده بود.
👇👇
مراقب باشید الماس های زندگی را بخاطر مادیات و دیگر متاع دنیوی از دست ندهید
قدردان الماس های زندگی تان باشید.
https://eitaa.com/joinchat/1142423585C66ff967211
#حکایت
#فقط_تو
#فقط_خدا
شاگردی از استادش درباره ی
جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید
استاد گفت:
به گورستان برو و به مرده ها توهین کن
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد
و نزد او برگشت.
استاد گفت: جواب دادند؟
شاگرد گفت : نه
استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو
و آن ها را ستایش کن
شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر
نزد استاد برگشت.
استاد بار دیگر از او پرسید که
آیا مرده ها جواب دادند؟
و شاگرد گفت : نه
استاد گفت: برای جلب رضایت خدا
همین طور رفتار کن
نه به ستایش های مردم توجه کن
و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان
✍واقعیت همین است.واقعا اگه قرار باشه به تعریف و تمجید مردم یا تحقیر و حسادت شون توجه کنی عمر،آبرو و زمان و فرصت های طلایی عمرت را ضایع کردی
حتی در امور اداری آمار و ارقام رو تحویل نگیر،
کارت رو دقیق انجام بده
رای خوب و محکم،کار دقیق و عالی،رفتار در شأن دیگران برتری داره بر لوح تقدیر یک مدیر ،تعریف و تمجید اداری و ...
نظرت چیه؟؟؟
🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/1142423585C66ff967211
✍#حکایت
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟
ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد. و با آن قسمتهاي آسيب ديده کشتي را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست.
پیوستن به #کانال_دلنوشته_ها👇🌸🌺
https://eitaa.com/joinchat/1142423585C66ff967211
#حکایت
دزد باورها
گويند روزي دزدي درراهي بستهاي يافت که در آن چيز گرانبهايي بود و دعايي نيز پيوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند: چرا اينهمه مال را از دست دادي؟
گفت: صاحبمال عقيده داشت که اين دعا، مال او را حفظ ميکند و من دزد مال او هستم، نه دزد دين! اگر آن را پس نميدادم و در صاحب آن مال خللي مييافت، آنوقت من، دزد باورهاي او نيز بودم و اين کار دور از انصاف است.
پیوستن به #کانال_دلنوشته_ها👇🌸🌺
https://eitaa.com/joinchat/1142423585C66ff967211