🔰وقتی حس میکنی کمبودهای #مالی
تو #زندگیت هستن
#نگرانی و #یاس و #تردید و #ترس هیچکاری نمیتونن برات بکنن...😒
❌که اتفاقا دقیقاااااا این احساس ها
همون احساس #ناشکری و😱
دلیل بوجود اومدن بی #پولی هستن...
👍چون #قدر دونسته هاتو ندونستی
همون اندک رزقی که #خدا
بهت داده رو شکرش رو به جا نیاوردی.... 😏
‼️این فکرا که من به اندازه ی کافی تو زندگیم پول و روزی ندارم...🤒
همه اینا دقیقا ناشکری هست و انرژی منفی😡
به کودکیت نگاه کن....
‼️همیشه غذایی بوده بخوری؟؟
🌀سقف بالاسر داشتی؟؟
‼️مدرسه رفتی؟؟
🌀دفتر و کتاب داشتی؟؟
‼️لباس داشتی؟؟
🌀اسباب بازی ؟
‼️هدیه تولد گرفتی؟؟
🌀موقع مریضی دکترمیرفتی؟؟
‼️دارومیخوردی؟؟
🌀لوازم شخصی مثل مسواک داشتی؟
داشتن همه اینها به معنی
داشتن رزق و روزی بود....☺️
چه مادی و چه معنوی
تو پول داشتی که اینارو داشتی👏
تمرین اول رو مثل #چهار روز اول انجام بده
📝به موهبت هایی که در #کودکی داشتی #عمییییییق فکرکن...
وبابت همشون از خداوند #سپاسگزاری کن🌼
یک برگه بردار و روی اون بنویس
خدایا مممنووووون و #سپاسگزارم بخاطر #رزق و #روزی که به من #عطاکردی 😍💋
یه اسکناس بردار و روی اون
هم بنویس #خدایا #سپاسگزارم
بخاطر تمام #پول ها و #روزی_مادی که به من #عطاکردی🌹
🔰این دو یادداشت رو جایی بزار
مثلا کیفت که حداقل دوبار در روز ببینیش و #عمیقا از #خداوند #سپاسگزاری کنی....
🍃از فردای این تمرین
این دویادداشت رو جلوی چشمت
بزار
🍃 تامداااام اونارو ببینی و از
روی #جملات بخونی
و دوباره عمیقا و ازته #قلبت از
# خدا بخاطر #تمااااااام
#رزق و روزی که برات کنارگذاشته تشکرکنی❤️
👏شباهم حتمااااااا تمرین سنگ شکرگزاری (حتما مهر تربت امام حسین بردارید)و انجام بدید👍
همه باهم دعاکنیم🙏
که ان شالله هییییچ #مردی شرمنده خانواده اش نباشه👌
و درمقابل ان شالله #بانوانی باشیم😍 و #دخترانمون رو جوری تربیت کنیم..که ان شالله بتونن و بتونیم #همسرانی #همراه و #فاطمی و #همدل برای #مردهامون باشیم....😊💪
و #پول و #مادیات هیچوقت از #اولویت هامو نباشه....👏
و هیچوقت رفتار #متوقعانه ای
نداشته باشیم که باعث #شرمندگی همسرمون بشه👌....
❣ @hamsar_ane❣
#خانوم_خونه_باید_بدونه 👰
"دسـت از تاییـد هـمسر خـود برنداریـد...!"
بیشترین گلایه آقایان از همسران خود این است که میگویند: "همسرم مرا قبول ندارد".
@zojclub
#عشوه #شیطونی
#بازی_جنسی🙈
#ایده_اتاق_خواب👙
براتون بازی جنسی آوردم😋🙈
یه شب به آقایی گفتم: بیا بازی! اگه تو بردی، امشب در اختیارت هستم.
اگه من بردم، امشب راحت میخوابیم.
بازی اینطوری بود که لباس آقا رو در آوردم و روی کمرش حرف جنسی نوشتم.
اگه میتونست حدس بزنه یه امتیاز و اگه نمیتونست، نوبت من بود.
گفته بودم هرکی ده امتیاز بیاره، برنده.
آقایی که صبرش تموم شده بود، گفت: بسه دیگه! منم گفتم: باشه! فقط چشماتو ببند، من اماده شم.
رفتم دوتا روسری آوردم و دست و چشماشو بستم و حسابی بوسش کردم. کل بدنشو لیس زدم جاهای حساس که خودتون میدونین😂 دیگه تاب و تحمل نداشت که دستاش بازبشه 😂😂گفتم: چون جر زدی، باید بخوابیم.
نمیدونین دیونه شده بود. گفت: هرچی بخوای، برات میخرم، فقط دستامو باز کن.😫😫
آموزش دلبری 😍☺️
❣ @hamsar_ane❣
سلام اعضای جدید....
خوش اومدید😍
ممنون از حضور گرمتون❤️...
یه خبر برای قدیمیا و جدیدا😁...
ان شالله ازین ببعد قراره ۲تا #ویژه_برنامه داشته باشیم😊
1⃣ #ویژه_برنامه_ماساژ که
براتون #کلیپ های درمانی و #ریلکسیشن و #ماساژ 💪
رو میزاریم که توخونه ها غوغا کنید😆
2⃣ #ویژه_برنامه_اتاق_خواب
یا#ویژه_برنامه_جنسی....
که براتون کلیپ های
آموزش جنسی،
ایده های جنسی و این کلیپای خفن 😉....
اگه میخواید
تو خونه هاتون ملکه باشید☺️😎
حتما همراه ما باشید❤️❤️
❣ @hamsar_ane❣
اینم یه #بازی_همسرانه بهمراه #شیطنت
🖌جاهای خالی را با گزینه مناسب پر کنید😋
📖در هر سـوتین که بسته میباشد 2ممـه محصور است که یکی ممد حیات است و دیگری ....
1)مشکل گشا 2)مفرح ذات 3)اضافیست
📖پس در هر سوتینی دو نعمت موجود است وبر هر نعمتی....
1)شکری واجب 2)تلاش کنید 3)نگه داری کنید
📖یکی غذای جسمِ .... و دیگری غذای روح....
1)شما من
2)من شما
3)بچه بابای بچه
📖از دست و زبان که برآید
کز عهده ی.... به در آید
1)مادر بچه ها
2)خودِ بچه ها
3)م😋85
لطفا ابیات را کامل کرده و برای حضرت اُستاد (اینجانب) بفرستید👙
جوابها;2و1و3و3
❣ @hamsar_ane❣
🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛
#بدون_تو_هرگز
#قسمت6
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت ششم: داماد طلبه
🍃با شنیدن این جمله چشماش پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ...
🍃اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ...
🍃بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ... با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ...
🍃اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ...
🍃یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ...
🍃وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ... ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ...
🍃کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد ...
🍃البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
همسران موفقِ فاطمی❤💍
🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛🌹💛 #بدون_تو_هرگز #قسمت6 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت ششم: داماد طلبه 🍃با شنیدن این
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت7
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت هفتم: احمقی به نام هانیه
🍃پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود ... بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد ... با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر ... بعد هم که یه عصرانه مختصر ... منحصر به چای و شیرینی ... هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت ... اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور ... هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ...
🍃هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد ... همه بهم می گفتن ... هانیه تو یه احمقی ... خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد ... تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟... هم بدبخت میشی هم بی پول ... به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی ... دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی ...
🍃گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید ... گاهی هم پشیمون می شدم ... اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده ... من جایی برای برگشت نداشتم... از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود ... رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی ... حنی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ...
🍃اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون ... مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره ... اونم با عصبانیت داد زده بود ... از شوهرش بپرس ... و قطع کرده بود ...
🍃به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه ... صداش بدجور می لرزید ... با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
#کپی بدون لینک جایزنیست⛔️
May 11
🌺#چالش داریم بااااازهم😍😉
چالش درخواستی
بهش پیام بدین همسری شارژم تموم شده چه کنم☹️☹️😞😞
هر جوابی داد شما تو پیام بعدی بفرستین👇👇👇👇👇
نه بابا شارژ همراه رو نمیگم شـارژ عـشقمو میگم😁
فـقط هم اینجوری زیاد میشه
👈ستـاره مــربــع یک عـدد
لـبـــ💋ـــاے " تـو😁 👄#*
حالا کی شارژم میکنی😉☺️😍
❣ @hamsar_ane❣