#مردی_در_آینه
#قسمت_سوم: تازه کار؟!
مشاهدات اولیه صحنه جنایت .... نوجوانی با موهای نیمه ژولیده ... قد، حدودا 188 ... شلوار جین آبی پر رنگ ... تی شرت لیمویی ... پیراهن چارخانه سبز و آبی غرق خون ... و رد خونی که روی زمین کشیده شده بود ...
دستکش ها رو دستم کردم و رفتم بالای سر جنازه ... هنوز دل و روده ام بهم می پیچید ... و دیدن جنازه غرق خون حالم رو بدتر می کرد ... چند دقیقه بعد، دوباره حالم بهم خورد ...
دیگه بدتر از این نمی شد ... جلوی همه ... بالای سر جنازه ...
افسر پلیسی که چند قدمی مون ایستاده بود ... با حالت تمسخرآمیزی بهم تیکه انداخت ...
- بهت نمی خورد تازه کار باشی ... خوبه توی این سن*، امیدت به آینده رو از دست ندادی و به پلیس ملحق شدی ...
اوبران با ناراحتی بهم نگاه کرد ... دیگه تحمل تمسخر اونها رو نداشتم ... برگشتم بالای سر جنازه ...
- چند تا از ناخن های دستش بر اثر سائیدگی روی زمین شکسته ... از حالتش مشخصه تا آخرین لحظه برای دفاع از خودش جنگیده ... و توی آخرین لحظات هم برای درخواست کمک، روی زمین خودش رو کشیده ... اما به خاطر ضربات و شدت خونریزی، نتونسته خودش رو به جایی برسونه ... کسی اون رو ندیده یا نخواسته ببینه ...
- احتمال داره عضو گروه گنگ یا فروش مواد دبیرستانی باشه ... بین گنگ ها زیاد درگیری پیش میاد ...
سرم رو آوردم بالا و محکم توی چشمهاش نگاه کردم ... وقت، وقت انتقام بود ...
- اینجاست که تفاوت بین یه کارآگاه تازه کار واحد جنایی با یه پلیس گشت کهنه کار مشخص میشه ... حتی پلیس تازه کاری مثل من می دونه وقتی یه درگیری توی دبیرستان پیش بیاد ... اولین انگشت اتهام میره سمت گنگ های دبیرستانی ... پس یه مواد فروش که تیپ لباس پوشیدنش عین بچه های عادی، سالم و درس خونه ... روی ساعدش از این مدل خالکوبی ها* نمی کنه ... که از 100 متری مثل آژیر قرمز برای پلیس ها جلب توجه کنه ... این خالکوبی هر چی هست ... مال زندگی قبلی این بچه است ...
بدون اینکه به حالتش توجه کنم ... از جا بلند شدم و بین جمعیتی که جمع شده بودن، چشم چرخوندم ...
اوبران اومد سمتم ...
- دنبال کی می گردی؟ ...
-اینجا نیست ...
- کی؟ ...
مکث کردم و برگشتم سمتش ...
- همین الان به تمام پلیس هایی که اینجان بگو سریع کل دبیرستان رو ... دنبال یه دختر با رژ بنفش تیره بگردن ... تمام گوشه کنارها رو ... زیرزمین ... انباری یا هر گوشه کناری رو ...
محکم توی چشم هاش نگاه کردم ...
- اگه خودش قاتل نباشه ... آخرین کسیه که غیر از قاتل ... مقتول رو زنده دیده ...
* به تازگی وارد 31 سالگی شده بودم.
* نوع طرح خالکوبی روی ساعد مقتول، مخصوص گنگ های دبیرستانی و خیابانی بود.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❣ @hamsar_ane❣
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#قرعه_کشی_اربعین ⚜به رسم هر ساله مان🙏 #قدم بعدی برای ابی عبدالله🌹 ✅طرح کمک هزینه برای #زائری
پیام یکی از #کاربران عزیزمون🔰🔰
سلام رفقاي هميار و همدل...😊✋
ميخوام يه اتفاق جالب رو كه پارسال ایام اربعین، براي خودم افتاده براتون تعريف كنم كه اگه یه وقت یه کوچولو خواستین کمک بدین واسه زائرین اربعین وشک توو دلتون افتاد،دلتون قرص بشه و حتمن کمک بدید...
بنده پارسال توفیق شرکت در پیاده روی اربعین رو نداشتم...چون هم پول نداشتم هم امکانش برام از لحاظ دیگه مهیا نبود...لذا تصمیم گرفتم توی یکی از کانال ها واسه کمک ثبت نام کنم ..گفتم اگه قرعه کشی به نامم دراومد میدم به یکی از اعضای خانوادمون که میخواست بره و پول نداشت که بتونه بره...(اون موقع بنده بخاطر وامی که گرفته بودم بدهکار هم بودم)
خلاصه ۵۰ هزار تومن کمک دادم و کد قرعه کشی گرفتم..هر چی صبر کردم تو قرعه کشی نامم در نیومد و همه رفتن کربلا.....
گفتیم خب حتمن قسمت نبوده...
بعد چند روز رفتم قسط وامم رو که از یکی از آشناهامون بعنوان قرض الحسنه گرفته بودم، پرداخت کنم...پیام دادم چقدر از وام ما مونده؟ گفتن هیچی!!!😳
گفتم بازم نگاه کنید من ۵۰۰ هزار تومن دیگه از وامم باقی مونده و بدهکارم، گفتن ان شاالله که پرداخت شده
دوباره پیام دادم فقط پیامم سین میخورد ودیگه جواب منو ندادن...
من هنوز منتظرم بهم بگن وامتو پرداخت کن...ولی خب فهمیدم که کار خود آقا اباعبدلله هست...
این طایفه خیلی بامعرفتن...
خیلی به چشمشونه
حتی کوچکترین قدم و هزینه که انجام بدیم چند برابر جبران میکنن
من ۵۰ تومن دادم بعد چند روزش ۵۰۰ هزارتومن برام برگردوندن😭😭😭😭😭
پیامی که گفتن ان شاالله پرداخت شده رو براتون ارسال میکنم👇👇👇به تاریخش توجه کنید
#بانوجان
#خانوم_خونه_باید_بدونه
🔖 به خاطرِ کودکت، صدایت را در خانه بالا نَبَر، مردانگیِ همسرت پیشِ چشمانِ فرزند حفظ شود، در خلوت موضوع را حتما با او حل کن
فرزندت پرخاشگر نمی شود.
_ برای ِ#همسرت که خسته از کار برگشته، نوشیدنی تهیه کن. وقتی آمد با تشکر و خسته نباشید استقبالی گرم داشته باش
فرزندت سپاسگزاری را یاد می گیرد
_ برای بداخلاقی هایِ همسرت، مهربانی هدیه بخر
کودکت گذشت را می اموزد...
👈🏻 #دنیا را تا بوده، زنان گرم نگه داشته اند
جهانِ امروزِمان سرد است. بانو کمک کن...
❣ @hamsar_ane❣
همسران موفقِ فاطمی❤💍
📣📣📣 #قرعه_کشی_اربعین 🔰هر کہ دارد هوس کرببلا بسم اللہـ..... ❤️أنا زائر الحُسَین (ع)
🌹عزیزای دل
در مورد قرعه کشی سوالی داشتید که جوابش رو میزارم همه ببینید🔰
✅ با یک بار واریز ۵۰۰۰تومان
اسم شما در تمام دفعاتی که ماقرعه کشی میکنیم وجود خواهد داشت...
🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁
یعنی با یک ثبت نام چندین شانس برنده شدن خواهید داشت....
♻️نوعی قرعه کشی که
هیچ کس نمونش رو انجام نداده😊
ان شالله به میزان واریز
#خیرین عزیز
تعداد قرعه کشی هارو بالا میبریم🌹
#جایزه نفر اول #مسابقه_شکرگزاری مون....
یه #تابلوی #هفترنگ #رومیزی هست...
#دستساز خودم☺️ که
که ان شالله تایه هفته آینده یعنی آخر دوره دوم #معجزه_شکرگزاری
مشخص میشه که به کدوم یکی از عزیزان شرکت کننده بعنوان #یادبود از دوره مون تعلق میگیره😍
عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستن....
ان شالله دوره جدید از حدودا ده روز آینده شروع میشه....😍
✅منتظر باشیییییید تا قطار سوم از راه برسه و سوارتون کنه😊
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#جایزه نفر اول #مسابقه_شکرگزاری مون.... یه #تابلوی #هفترنگ #رومیزی هست... #دستساز خودم☺️ که که ان ش
دوستانی که سوال داشتن و علاقه مند شرکت در دوره آموزش این هنرهای دستی هستن🔰
#میناکاری روی سفال
#هفترنگ روی سفال
#زیرلعابی رو سرامیک
به این کانالمون مراجعه کنید🔰
🆔 http://eitaa.com/joinchat/1588920338C656d19792f
هدایت شده از همسران موفقِ فاطمی❤💍
_
⁉️من خطاهاي زيادي تو #زندگیم کردم.
آنقدر زیاد که بخوام بنویسم يك #کتاب قطور میشه. 😄
خطاهایی که بعضی هاش وقتی یادم میافته مغزم سوت میکشه...😐
ولي تك تكشون رو یادمه. 👌
تك تك اون خطا ها رو دوست دارم و هربار که یادشون میافتم
و احساس هايي شبيه #ترس، #نومیدي، #خشم، #شرم و ...
رو دوباره تجربه میکنم،
تهش یاد درس هایی که از هر کدوم ازون خطاها گرفتم میافتم و براي بار هزارم خودم رو میبخشم.😍
❤️ تك تك اون #خطاها رو دوست دارم، چون اگر انجام نداده بودمشون، آدم امروز نبودم....
✅ فردا تمرین اول رو مثل بیست و پنج تمرين قبلي انجام بده با ده #موهبت جدید... يك #خطايي که تا به حال انجام دادي در نظر بگیر و توی این خطا دنبال ده موهبتي بگرد
که احساس #سپاسگزاري رو توي وجودت زنده میکنه و اون ها رو بنویس.
🌀 از خطات چي یاد گرفتي؟ در این اتفاق چه نکات مثبتي نهفته بود؟
🔹 قبل از خواب #سنگ_شکرگزاریت رو تو دستت بگیر و برای بهترین اتفاق روزت سپاسگزاري کن. (تمرین ۲)
#قطار داره به #ایستگاه میرسه...😉
فقط دو تا تمرین دیگه مونده وتمام...👏
امیدوارم به اندازه ي كافي از این تمرین ها بهره برده باشید... 😘
امیدوارم تمام روزهای زندگیتون سرشار از #معجزات #هیجان انگیز باشهههه
⛔️شما هم خطايي که ازش درساي خوب گرفته باشید دارید؟
دوست دارید برگردید #عقب و انجامش ندید یا دوسشون دارید؟!
| دروغ نگم، من بابت تمام خطاهايي که تو رفتارم با #مادر و #پدرم و #خواهر و #برادرم داشتم پشیمونم.
يعني دوست دارم برگردم عوضشون کنم😔...
ولی بقیه رو نه اصلا...😁
شماهم #خطاهاتون بیارید توذهنتون😉
#معجزه_شکرگزاري #شکرگزاري #معجزه #انرژی مثبت
•┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈•
#اختصاصی_کانال_همسران_موفق_فاطمی
کانال داران عزیز🌹
عذرمیخوام🙏
#کپی بدون لینک #جایزنیست⛔️
فقط #فوروارد❤️
❣ @hamsar_ane❣
•┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈•
#آیینه_نویسی
#ایده_متن
💕جان دلم
اعتبارت پیش دلم
تنها به حضورت نیست
#تو در جانم رخنه کرده ای و
من از فاصله هراسی ندارم
#سیما_امیرخانی
❣ @hamsar_ane❣
#حدیث_روز
ازرسول خداروایت شده:
زن نباید از خانه اش بیرون رود مگر با اجازه ی شوهرش واگر بدون اجازه ی شوهر خارج شد،
خداوندمتعال وجبرئیل ومیکائیل او را لعنت میکنند.
بحارج100ص257📕📝✏️📒
❣ @hamsar_ane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی
#کلیپ آموزشی 🍽🍱
#چیزکیک😉
#پارت_دوم
❣ @hamsar_ane❣
#سلامت
#زیبایی
رشد مجدد مو
آب چند تا پیاز را بگیرید و آن را روی تمام پوست سرتان بمالید حداقل بمدت ۳۰دقیقه روی سرتان بماندسپس موهایتان را شامپو بزنید
۳بار در هفته و برای 2 ماه
❣ @hamsar_ane❣
#آموزش_لهجه_عراقی😍
🌸 التحیات و المجاملات
🔴 #جملات_کاربردی 1
👈 #تحیات (بخش_اول):
🔹 خدا قوت:
اللهُ یُقَوِّیک/ گواک الله. (لِلمُخاطَب)
اللهُ یُقَوِّیچ/ گواچ اللهِ. (لِلمُخاطَبَة)
گواکم الله(للمخاطبین)
🔸 خسته نباشی!
ساعَدَکَ الله/ الله یُساعدک. (لِلمُخاطَب)
ساعَدَچِ الله/ الله یُساعدچ. (لِلمُخاطَبَة)
🔹 خدا پدر و مادرت را بیامرزد:
رحم الله والدیک(لِلمُخاطَب)
رحم الله والدیچ(لِلمُخاطَبة)
رحم الله والدیکم(لِلمُخاطَبین)
🔸 خدا خیرت دهد:
بَشَّرَکَ اللهُ/ الله یعطیک إب ألف خیر. (لِلمُخاطَب)
بَشَّرَچ اللهُ/الله یعطیچ إب ألف خیرُ. (لِلمُخاطَبَة)
جزاکُمُ الله خیرا. (لِلمُخاطَبین)
🔹 خداوند به تو سلامتی بدهد:
اللهُ یُعْطِیکَ العافِیَة. (لِلمُخاطَب)
اللهُ یُعْطِیچِ العافِیَة. (لِلمُخاطَبَة)
اللهُ یُعْطِیکُمُ العافِیَة. (لِلمُخاطَبِینَ)
🔸 خدا عمرت دهد! الهی پیر شی!
أَطالَ اللهُ عُمرَکَ/ الله یدیمک. (لِلمُخاطَب)
أَطالَ اللهُ عُمرَچِ/ الله یدیمچ. (لِلمُخاطَبَة)
أَطالَ اللهُ عُمرَکُم/ الله یدیمکم. (لِلمُخاطَبِینَ)
⛔️ انتشار مطالب با حذف لینک شرعا جایز نیست
🇮🇶 کانال آموزش صوتی لهجه عراقی
💠 @iraqi_asan 👈
@iraqi_asan.m4a
2.42M
🎧 #آموزش_صوتی
👈 عبارات دعایی(بخش اول)
🇮🇶 کانال آموزش صوتی لهجه عراقی
💠 @iraqi_asan 👈
#مردی_در_آینه
#قسمت_چهارم: تماس های شخصی
- پیدا کردن یه آدم ... اونم از روی رنگ رژش ... توی دبیرستان به این بزرگی بی فایده است ... عین پیدا کردن یه قطره آب وسط دریاست ...
با بی حوصلگی چرخیدم سمتش ... هنوز سرم گیج بود و دل و رده ام بهم می پیچید ...
- یه بار گفتم تکرارشم نمی کنم ... بهانه هم قبول نمی کنم ...
و رفتم سمت دفتر دبیرستان ... معاون مدیر اونجا بود اما اثری از خودش نبود ... یعنی قتل یه دانش آموز دبیرستانی توی ساعت درسی، از نظر مدیر چیز مهمی نبود؟ ... یا چیزی اون دانش آموز رو از بقیه مستثنی می کرد؟ ...
معاون پشت سرم راه افتاده بود ...
- کارآگاه مندیپ ... اگه به چیزی یا کمکی نیاز دارید من در خدمت شمام ...
محکم توی صورتش نگاه کردم ... حالت چهره اش تمام نظریاتم رو تقویت می کرد ... چرا مدیر اینجا نیست؟ ...
بدون اینکه بهش توجه کنم در رو باز کردم و رفتم داخل ... منشی از جاش بلند شد و اومد سمتم ... اما قبل از اینکه چیزی بگه ... من وسط اتاق مدیر ایستاده بودم ...
محکم و با حالتی کاملا تهاجمی اولین حمله رو شروع کردم...
- چه کسی پای تلفنه ... که صحبت باهاش از قتل یه دانش آموز توی ساعت درسی ... توی مدرسه ای که تو مدیرش هستی مهمتره؟ ... واست مهم نیست؟ ... یا به هر دلیلی از مرگ اون دانش آموز خوشحالی؟ ...
خشکش زد ... هنوز تلفن توی دستش بود ...
چند قدم جلوتر رفتم ... حالا دیگه دقیقا جلوی میزش ایستاده بودم ... کمی خم شدم و هر دو دستم رو گذاشتم روی میز ... و محکم توی چشم هاش زل زدم ...
- ازت پرسیدم کی پشت خطه؟ ...
فریاد دومم بی نتیجه بود ... سریع به خودش اومد و تلفن رو گذاشت ...
- شما همیشه و با همه اینطور پرخاشگر برخورد می کنید؟...
از جاش بلند شد و رفت سمت در ... و در رو پشت سر منشیش بست ...
- یادم نمیاد جواب سوالم رو گرفته باشم؟ ...
چند لحظه صبر کرد ... سعی می کرد به خودش و شرایط مسلط بشه ... اما چه نیازی به این کار داشت؟ ...
- تلفن فوری و شخصی بود ... و اگه قصد دارید این بار سوال کنید چه کار شخصی ای می تونه از پیگیری یه قتل توی دبیرستان من مهم تر باشه ... باید یادآوری کنم برای پاسخ به چنین سوال هایی و سرکشی توی امور شخصی من و دبیرستانم ... باید دلیلی داشته باشید که این سوال ها با تحقیق درباره قتل رابطه داره ... که در این صورت، لازم می دونم یه تماس شخصی دیگه بگیرم ... البته این بار با وکیلم... دلیلی وجود داره که تماس های کاری من به این قتل مربوط باشه؟ ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❣ @hamsar_ane❣
#چالش
ارسال به آقایونی که کم میگن دوست دارم 👇👇👇👇👇
دل دردمند (اسم خودتون)ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
تازه ببین اگرم به قتل برسانیم از خونم لاله میدمه😁بس که من عاشقتم...😭
بگو دوست دالم دیگه😕
😂😂
❣ @hamsar_ane❣
فصل اول قرار بی قرار.m4a
3.47M
✅ قصه ی #مصطفی_باصدای_من...
#کتاب_قرار_بی_قرار
#فصل_اول_کتاب
#قسمت_اول
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
@syed213
#درمحضرشهدا
#کتاب_قرار_بی_قرار
#فصل_اول_کتاب
#قسمت_اول
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸 سر سجاده نشسته بودم. آن روز با تمام روزها فرق میکرد. نماز صبحم که تمام شد، بغض و نگرانی امانم را برید.
🔸آقا محمد وارد اتاق شد، با دلشوره گفتم: «امروز روز تاسوعاست.»
🔸سجاده را جمع کردم و چادر را بی حوصله روی سجاده گذاشتم. لبه تخت نشست. گفتم: «میترسم. امروز روز نذرمه.»
🔸آمد روبرویم نشست و گفت: «بی بی! اونقدر خودت رو اذیت نکن. توکل کن به خدا.»
🔸📱موبایلم را نگاه کردم. منتظر بودم مصطفی حاضری امروزش را توی تلگرام بزند.✅ هر چند هنوز وقتش نبود، اما با دل بی قرارم کاری نمیتوانستم بکنم.
🔸از پله ها پایین آمدم و کتری را روی گاز گذاشتم. صبحانه را روی میز چیدم. قل قل کتری که بلند شد، چای را دم کردم و منتظر شدم تا آقا محمد هم بیاید.
🔸صبحانه خورده و نخورده از پشت میز بلند شدم.
🔸📱توی ماشین مدام نگاهم به موبایل بود تا مصطفی آنلاین شود و حاضری بزند؛ اما نزد.❎
🔸گونه ام را روی شیشه بخار گرفته چسباندم و توی دلم صدایش کردم. چشمانم را بستم.
🔸آقامحمد دستان یخ کرده ام را گرفت و گفت: «بی بی! اونقدر فکرت رو با این چیزها مشغول نکن. براش آیت الکرسی بخون.»
🔸مدام آیت الکرسی میخواندم؛ اما مگر دلم قرار می گرفت. پشت چشمان بستهام تصورش کردم و آرام در آغوش کشیدمش. چقدر دلم برای بوییدن و بوسیدنش تنگ شده بود. حتی در خیالم هم لاغرتر از همیشه شده بود. این بار چقدر رفتنش طول کشید. نمیدانم چرا حواسش به دلتنگی ما نبود.
🔸📱صفحه موبایلم را روشن کردم و میان عکس هایش، چشمم به عکسی افتاد که همین چند روز پیش برایم فرستاده بود. سوار هلیکوپتر شده بود و آماده پرواز.🚁 برایش پیام فرستادم «عزیزم داری خلبانی یاد میگیری؟» جواب آمد «اگر عمری باشه بله.» پیام دادم «آفرین! من یه سرباز همه چی تموم می خوام. دلم نمیخواد لاف زده باشم.» شکلک خنده فرستاد😊 و زیرش نوشت «خلبانی که سهله، من برای بی بی اگه لازم باشه فضا هم میرم»
🔹۱۹ شهریور ۶۵ به دنیا آمد.😊 پرستار او را توی بغلم گذاشت، تمام بدنش را نگاه کردم. میترسیدم خدایی نکرده عیب و ایرادی داشته باشد.
🔹چشمم روی نقطه ای از دستش که مثل کبودی بود ثابت ماند. با نگرانی پرسیدم:« دست بچه ام به جایی خورده که کبود شده؟»😔
پرستار با خنده😃جواب داد:«نه این علامته.»🔴
بعد با کنجکاوی پرسید:«حالا اسمشو چی میذاری؟»
همان طور که می بوسیدمش گفتم:«اسمی که برازنده اش باشه. باید بچه ام سرباز امام زمان (ع) بشه.»😊
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 ادامه دارد......
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
http://eitaa.com/joinchat/532742151C6a6b8cc2e2
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#درمحضرشهدا #کتاب_قرار_بی_قرار #فصل_اول_کتاب #قسمت_اول #نذر_عمویم_عباس #از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید 🍃
✨ سلام رفقا...
🏴 عزاداریهاتون انشاالله قبول باشه...
🙏🏻 انشاالله مزد عزاداریهاتون زیارت #اربعین سیدالشهدا (ع) باشه...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
قراره کتاب #قرار_بی_قرار (زندگینامه #سید_ابراهیم) رو با کمک شما بخونیم...
✅ کتاب رو قرار هست به صورت #صوتی با #صدای_شما اعضای محترم و رفقای سیدابراهیم داخل کانال قرار بدیم...
🔺هر کسی تمایل داره تو طرح "قصهی #مصطفی_باصدای_من " شرکت کنه به آیدی زیر پیام بده...
👇🏻👇🏻👇🏻
@zrn_6791
❤️کانال شهید صدرزاده🔰
http://eitaa.com/joinchat/532742151C6a6b8cc2e2