💞💍⭐️
💍⭐️
⭐️
#دوستت_دارم
#بهت_افتخار_میکنم
❣مردان باگفتن #دوستت_دارم
درقلب 😍زن نفوذمی کنند
💖زنان باگفتن کلمات مردانه چون
"درسایه ی توآرامش می گیرم وبه توافتخار می کنم"
درقلب مردان😘 نفوذ می نمایند.
👌پس خانم هابه همسرشان #افتخارکنند و مردان به زنانشان #محبت کنند.
💖💖💖💖💖💖💖
@hamsaranah
💞💍⭐️
💍⭐️
⭐️
#نزدیکی_و_حضور_کودکان
♦️وقتی شما فرزند یا فرزندانی دارید ، هرگز خود را محصور نکنید
❣از همان ابتدا اتاق خواب بچه ها را جدا کنید.
⏱وقت خواب بچه ها را تنظیم کنید.
🚫هرگز به بهانه ی ترس یا تنهایی ، آنهارا به خود وابسته نکنید.
🔴دقت کنید در وقت آمیزش درمعرض دید فرزندان نباشید👇
❣پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم :
💖 مبادا کسی با زنش آمیزش کند در حالی که درگهواره بچه ای به آن دو نگاه می کند. سوگند به آن که جانم در دست اوست ، اگر مردی با زنش در حالی که طفل بیداری در اتاق هست که آن دو را میبیند و نفس و صدای آنها را می شنود ، آمیزش کند ، آن بچه هرگز رستگار نشود وزناکار گردد.
❤️بین زن و شوهر مسایلی وجود دارد که حتی فرزندان هم نسبت به آن نامحرم هستند پس مواظب فضای خصوصی تان باشید تا کسی به آن راه نیابد.
💛روابط جنسی فقط به معنای آمیزش و مقاربت نیست که آداب خاصی نیاز داشته باشد پس برای معاشقه و مغازله هم که شده هر روز به خلوتگاه خود سری بزنید.
👌خانم خانه حتما باید وقت خواب بچه ها را تنظیم 🕘نماید به گونه ای که بچه ها زودتر از پدرومادر به رختخواب بروند .....
🔷سعی کنید سه وقت خلوتی را که خداوند برای شما در نظر گرفته ( پس از نماز صبح ، بعد از نماز عشاء ، و هنگام ظهر ) از دست ندهید و حداقل با صحبت های خصوصی و عاشقانه ی خود خستگی های روزانه را از تن یکدیگر در آورید
💖💖💖💖💖💖💖
@hamsaranah
💞💍⭐️
💍⭐️
⭐️
#خانم_خونه_باید_بدونه
#به_همسرت_بگو_چشم
🔴مگر ما خدمتکار هستیم که چشم بگوییم؟😠
❣خانم ها بدانند که چشم گفتن درمقابل شوهر یک نوع مدیریت شما در دل همسر است.
💖اگر شما بخواهید شوهرتان را اسیر محبوب خودتان کنید. استفاده از کلمۀ چشم معجزه می کند.
💚چشم از زبان بیرون می آید و شما را روی چشم شوهرتان می گذارد. این تعابیر شاعرانه نیست.
تبعیت زن، خدمت هنرمندانه به خویش است.
💛آنها که جلوی شوهر، سینه سپر می کنند و از شوهرشان تبعیت نمی کنند، الان چه جایگاهی در مقابل همسرشان دارند؟
💔آیا همسرشان از دیدن آنها خوشحال می شود؟
💔آیا از گفتگو با آنها لذت می برند؟
💝با این کار، جایگاه خانم ها پایین نمی آید بلکه چشم گفتن به همسر یعنی:
❤️"حفظ اقتدار مرد
❤️" بالا بردن جایگاه زن است.
💖💖💖💖💖💖💖
@hamsaranah
#اینک_شوکران
#قسمت_21
✨#اینک_شوکران1
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت بـیـســت و یکم
ﭘﺪرﺑﺰرگ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﯿﺪ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﻮد. ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻗﺒﻞ ﺑﺎﮐﻮ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﭘﺪر و ﻋﻤﻮ ﻫﺎش ﻫﻤﺎن ﺟﺎ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﻤﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دار ﺑﻮدﻧﺪ و دم و دﺳﺘﮕﺎﻫﯽ داﺷﺘﻨﺪ، اﻣﺎ مسلمان ها ﺑﻬﺸﺎن ﺣﻖ ﺳﯿﺪ ي ﻣﯽ دادﻧﺪ. وﻗﺘﯽ آﻣﺪﻧﺪ اﯾﺮان، ﺑﺎز ﻫﻢ اﯾﻦ اﺗﻔﺎق ﺗﮑﺮار ﺷﺪه ﺑﻮد. ﺑﻪ ﭘﺪرﺑﺰرگ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮرد و ﺷﺠﺮه ﻧﺎﻣﻪ اش را ﻣﯽ ﻓﺮوﺷﺪ. ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد، ﺳﯿﺪ ﺑﻮدﻧﺶ را ﭘﻨﻬﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ راﺿﯽ ﺑﻮد از اﯾﻦ ﮐﺎر ﭘﺪرﺑﺰرگ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﯾﮏ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ دل ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺎﺷﺪ،ﻧﻪ ﺑﻪ ﻟﻔﻆ."
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﯾﮏ ﻣﻮﻣﻦ واﻗﻌﯽ ﺑﻮد .و ﺳﯿﺪ ﺑﻮدﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﺎ. ﻣﯽ دﯾﺪم ﺣﺴﺎب و ﮐﺘﺎب ﮐﺮدﻧﺶ را. ﻣﻨﻄﻘﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ رﻓﺘﯿﻢ، ﻧﺼﻒ ﭘﻮل ﺑﻨﺰﯾﻦ را ﺣﺴﺎب ﻣﯽ ﮐﺮد، ﻣﯽ داد ﺑﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪ. ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻫﻢ ﺳﭙﺎﻫﯽ ﺑﻮد. اﺳﺘﻬﻼك ﻣﺎﺷﯿﻦ را ﻫﻢ ﺣﺴﺎب ﻣﯽ ﮐﺮد.
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ"ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺮاي ﻣﺎﻣﻮرﯾﺖ آﻣﺪي و ﺑﺎ ﯾﺪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺸﺘﯽ. ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮدم. ﭼﻪ ﻓﺮﻗ ﯽ دارد؟"
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﻓﺮق دارد."
زﯾﺎدي ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ. ﺗﺎ آن ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ، ﺟﯿﺮه اش را ﻧﻤﯽ ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﺒﺎس ﺧﺎﮐﯽ ﻣ ﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﺑﺎ ﺷﻠﻮار ﮐﺮدي. ﺗﻮ ي دزﻓﻮل ﯾﮑﯽ از ﻟﺒﺎﺳﻬﺎي ﭘﻠﻨﮕﯽ اش را ﮐﻪ رﻧﮓ و روش رﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑﺮا ي ﻋﻠﯽ درﺳﺖ ﮐﺮدم. اول ﮐﻪ دﯾﺪ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ، وﻟ ﯽ وﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻟﺒﺎس ﺧﻮدش ﺑﻮده، ﻋﺼﺒﺎﻧ ﯽ ﺷﺪ.ﻧﺪﯾﺪه ﺑﻮدم اﯾﻦ ﻗﺪر ﻋﺼﺒﺎﻧ ﯽ ﺷﻮد.
ﮔﻔﺖ"ﻣﺎل ﺑﯿﺖ اﻟﻤﺎل اﺳﺖ. ﭼﺮا اﺳﺮاف ﮐﺮدي؟"
ﮔﻔﺘﻢ"ﻣﺎل ﺗﻮ ﺑﻮد.
ﮔﻔﺖ"اﻻن ﺟﻨﮓ اﺳﺖ. آن ﻟﺒﺎس ﻫﻨﻮز ﻗﺎﺑﻞ اﺳﺘﻔﺎده ﺑﻮد.ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ از اﯾﻨﻬﺎ دﻟﺴﻮز ﺑﺎﺷﯿﻢ."
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎش ﺟﺎي وﺻﻠﻪ ﻧﺪاﺷﺖ. وﻗﺘﯽ ﭼﺎره اي ﻧﺒﻮد و ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ اﻧﺪاﺧﺘﺸﺎن دور، دﮐﻤﻪ ﻫﺎش را ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﺑﻪ درد ﻣﯽ ﺧﻮرﻧﺪ." ﺳﻔﺎرش ﻣﯽ ﮐﺮد ﺣﺘﯽ ﺗﻪ دﯾﮓ ﻫﺎ را ﻫﻢ دور ﻧﺮﯾﺰم .ﺑﮕﺬارم ﭘﺮﻧﺪه ﻫﺎ ﺑﺨﻮرﻧﺪ. ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪ ﭼﺮﺑﯽ ﺗﻪ دﯾﮓ ﻣﺮﯾﻀﺸﺎن ﻧﮑﻨﺪ ﯾﮏ ﭘﯿﺖ روﻏﻦ را ﻣﺜﻞ آﺑﮑﺶ ﺳﻮراخ ﺳﻮراخ ﮐﺮده ﺑﻮدم.ﺗﻪ دﯾﮓ ﻫﺎ را ﺗﻮي آب ﺧﯿﺲ ﻣﯽ ﮐﺮدم، ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎش ﺑﺮود، ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﺑﺮاي ﭘﺮﻧﺪه ﻫﺎ...
ادامه دارد...
@hamsaranah
#اینک_شوکران
#قسمت_22
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت بـیـســت و دوم
ﺗﻮي دزﻓﻮل دﯾﮕﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮدﯾﻢ. آﻗﺎي ﭘﺎزوﮐﯽ و ﺧﺎﻧﻤﺶ آﻣﺪﻧﺪ ﭘﯿﺶ ﻣﺎ، ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ. آﻗﺎي ﺻﺎﻟﺤﯽ ﺗﺎزه ﻋﻘﺪ ﮐﺮده ﺑﻮد و ﺧﺎﻧﻤﺶ را آورد دزﻓﻮل. آﻗﺎي ﻧﺎﻣﯽ، ﮐﺮﯾﻤﯽ، ﻣﻠﮑﯽ، ﻋﺒﺎدﯾﺎن، رﺑﺎﻧﯽ و ﺗﺮاﺑﯿﺎن ﻫﻢ ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎﺷﺎن را آوردﻧﺪ آﻧﺠﺎ. ﻫﺮ دو ﺧﺎﻧﻮاده ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﻣﺮدﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ اوﻗﺎت ﻧﺒﻮدﻧﺪ. ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ اﯾﺎق ﺷﺪه ﺑﻮدﯾﻢ و ﯾﮏ روز در ﻣﯿﺎن دور ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ، ﻫﺮ دﻓﻌﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ. ﯾﮏ ﻋﺪه از ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎ اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﺑﻮدﻧﺪ، ﻣﺤﻮﻃﻪي ﺷﻬ ﯿﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮي. آﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﻤﺎن اﺿﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ.
از ﻋﻠﯽ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪم"ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻟﻪ داري؟"
ﻣﯿﮕﻔﺖ"ﯾﮏ ﻟﺸﮑﺮ."
ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪم"ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻋﻤﻮ داري؟"
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﯾﮏ ﻟﺸﮑﺮ."
ﻧﺰدﯾﮏ ﻋﻤﻠﯿﺎت ﺑﺪر، ﻋﺮاق اﻋﻼم ﮐﺮد دزﻓﻮل را ﻣﯽ زﻧﺪ. دزﻓﻮﻟﯽ ﻫﺎ ﻣﯽ رﻓﺘﻨﺪ ﺑﯿﺮون از ﺷﻬﺮ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ"وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ، ﻣﯽ زﻧﺪ."
دو ﺳﻪ روز ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎران ﺗﻤﺎم ﻣﯽ ﺷﺪ بر ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻨﺪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎي ﻟﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﺷﺎن را ﺑﻔﺮﺳﺘﻨﺪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎي ﺧﻮدﺷﺎن، اﻣﺎ ﮐﺴﯽ دﻟﺶ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ ﺑﺮود.
دﺳﺘﻮاره ﮔﻔﺖ"ﻫﻤﻪ ﺑﺮوﻧﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ،اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ."
ﻣﻦ ﻧﺮﻓﺘﻢ. ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ. ادﻋﺎ داﺷﺘﻢ ﻗﻮي ﻫﺴﺘﻢ و ﺗﺎ آﺧﺮش ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ. ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﻧﺮﻓﺘﻢ. ﭘﺎي ﻋﻠﯽ ﻣﯿﺨﭽﻪ زده ﺑﻮد. ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ راه ﺑﺮود. ﺑﺮدﻣﺶ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن. ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن را زده ﺑﻮدﻧﺪ. ﻫﻤﻪي ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﻪ دﮐﺘﺮ ﭘﺎي ﻋﻠﯽ را ﻧﺸﺎن دادم.
ﮔﻔﺖ"ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮي اﯾﻦ وﺿﻌﯿﺖ ﺑﺮا ي ﻣﯿﺨﭽﻪي ﭘﺎي ﺑﭽﻪ ات آﻣﺪه اي؟ ﺑﺮو ﺧﺎﻧﻪ ات."
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﺎﻧﻪ.ﻣﻮج اﻧﻔﺠﺎر زده ﺑﻮد در ﺧﺎﻧﻪ را ﺑﺎز ﮐﺮده ﺑﻮد.ﻫﯿ ﭻ ﮐﺲ ﻧﺒﻮد. ﺗﻮي ﺧﺎﻧﻪ ﭼﯿﺰ ي ﺑﺮا ي ﺧﻮردن ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ. ﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺑﻮد. از ﺷﯿﺮآب ﮔﻞ ﻣﯽ آﻣﺪ. ﺑﺮق رﻓﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﺎﻋﻠﯽ دم در ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘ ﯿﻢ. ﯾﮏ ﺗﻮﯾﻮﺗﺎ داﺷﺖ رد ﻣﯽ ﺷﺪ. آرم ﺳﭙﺎه داﺷﺖ. ﺑﺮاش دﺳﺖ ﺗﮑﺎن دادم.از ﺑﭽﻪ ﻫﺎي ﻟﺸﮑﺮ ﺑﻮدﻧﺪ.
ﮔﻔﺘﻢ"ﺑﻪ ﺑﺮادر ﺻﺎﻟﺤﯽ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺑﺮاﯾﻤﺎن آب وﻧﺎن ﺑﯿﺎورد."
ادامه دارد...
@hamsaranah
#اینک_شوکران
#قسمت_23
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت بـیـســت و ســوم
آﻗﺎي ﺻﺎﻟﺤﯽ ﻣﺴﺌﻮل ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎ ﺑﻮد. ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺑﻪ او ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯿﻢ. ﯾﮑﯽ دو ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ آﻣﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺖ ﺑﻤﺎﻧﯿﻢ. ﻣﺎ را ﺑﺮد ﺧﺎﻧﻪي دﺳﺘﻮاره.
{ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ از ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ رﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﺮاي ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﻣﺠﺮوح ﻫﺎ،ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آﻣﺪه. ﭘﻠﻪ ﻫﺎ را دو ﺗﺎ ﯾﮑﯽ دوﯾﺪ. از وﻗﺘﯽ آﻣﺪه ﺑﻮد دزﻓﻮل، ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻧﺪﯾﺪن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺮاﯾﺶ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻨﺎر ﻣﺤﻮﻃﻪي ﮔﻞ ﮐﺎري ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻣﻨﺘﻈﺮ اﯾﺴﺘﺎده ﺑﻮد. ﻓﺮﺷﺘﻪ را ﮐﻪ دﯾﺪ، ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺟﻠﻮي اﺷﮑﻬﺎش را ﺑﮕﯿﺮد.
ﮔﻔﺖ"ﻧﻤﯽ داﻧﯽ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داﺷﺘﻢ. ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮدم ﻣﺎﻧﺪه اﯾﺪ زﯾﺮ آوار. ﭘﯿﺶ ﺧﻮدم ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺟﻮاب ﺧﺪا را ﭼﻪ ﺑﺪﻫﻢ" ﻓﺮﺷﺘﻪ دﺳﺘﺶ را دور ﮔﺮدن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ"واي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ،آن وﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺷﺪي ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﯿﺪ."
اﻣﺎ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ از ﭼﺸﻤﻬﺎي ﭘﻒ ﮐﺮده اش ﻓﻘﻂ اﺷﮏ ﻣﯽآﻣﺪ. }
ﺷﻨﯿﺪه ﺑﻮد دزﻓﻮل را زده اﻧﺪ. ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ را زده اﻧﺪ. ﻣﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ رود اﻫﻮاز، زﻧﮓ ﻣﯽ زﻧﺪ ﺗﻬﺮان ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮد. ﻣﺎدرم ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ دو روز ﭘﯿﺶ ﮐﺴﯽ زﻧﮓ زده و ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ زﯾﺎد ﺳﺮ در ﻧﯿﺎورده. ﻓﻘﻂ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ اﺗﻔﺎق ﺑﺪي اﻓﺘﺎده ﺑﺎﺷﺪ. روزي ﮐﻪ ﻣﺎ رﻓﺘﯿﻢ اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﺣﺎج ﻋﺒﺎدﯾﺎن ﺷﻤﺎره ي ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺎن را ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﺎﻣﺎن ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﺪ. ﺑﻪ ﻣﺎدرم ﮔﻔﺘﻪ بود :" ﻣﺪق اﻟﺤﻤﺪﷲ ﺧﻮب اﺳﺖ.ﻓﮑﺮ ﻧ ﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﺎﻧﻤﺶ زﯾﺮ آوار ﻣﺎﻧﺪه ﺑﺎﺷﺪ.ﻣﺪق از اﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﻫﺎ ﻧﺪارد".ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد.ﻣﺎدرم ﺧﯿﺎل ﮐﺮده ﺑﻮد اﺗﻔﺎﻗﯽ اﻓﺘﺎده و ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﯾﻮاشﯾﻮاش ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ رود دزﻓﻮل.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ"ﺗﺎ دزﻓﻮل آﻧﻘﺪر ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮده ﺑﻮدم ﮐﻪ وﻗﺘﯽ رﺳﯿﺪم ﺗﻮي ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎن، ﭼﺸﻤﻢ درﺳﺖ ﻧﻤﯽ دﯾﺪ.ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن را ﮔﻢ ﮐﺮده ﺑﻮدم."
ﺑﭽﻪ ﻫﺎي ﻟﺸﮑﺮ ﻫﻤﺎن ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯽ رﺳﻨﺪ و ﺑﻬﺶ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺎ اﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﻫﺴﺘﯿﻢ. اول رﻓﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺎدرم زﻧﮓ زدﯾﻢ و ﺧﺒﺮ ﺳﻼﻣﺘﯿﻤﺎن را دادﯾﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮي ﺷﻬﺮ ﮔﺸﺘﯿﻢ و ﻣﻦ را رﺳﺎﻧﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﻼﻧﺘﺮي. ﻗﺒﻞ از اﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺎده ﺷﻮم
ﮔﻔﺖ"ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ اﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮوﯾﺪ ﺗﻬﺮان."
اﻣﺎ ﻣﻦ ﺗﺎزه ﭘﯿﺪاش ﮐﺮده ﺑﻮدم.
ﮔﻔﺖ"اﮔﺮ اﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﯽ و ﺧﺪاي ﻧﮑﺮده اﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﻔﺘﺪ، ﻣﻦ ﻣﯽ روم ﺟﺒﻬﻪ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮم. ﻫﺪﻓﻢ دﯾﮕﺮ ﺧﺎﻟﺺ ﻧﯿﺴﺖ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮد."
ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻋﺒﺎدﯾﺎن ﺣﺮف زدم. ﺑﯿﺴﺖ ﺳﯽ ﻧﻔﺮ ي ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪي دﺳﺘﻮاره ﺟﻤﻊ ﺷﺪه ﺑﻮدﯾﻢ.ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮي ﻣﯽ رﻓﺘ ﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪي آﻗﺎي ﻋﺴﮕﺮي ﯾﺎ ﻣﻤﻘﺎﻧﯽ، وﻟﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد.ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ي ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮدﯾﻢ. ﻫﻤﻪ راﺿﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﻓﺮدا ﺻﺒﺢ ﺑﻪ آﻗﺎی ﺻﺎﻟﺤﯽ،ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﻤﺎن وﺳﺎﯾﻞ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ آورد،ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮدﯾﻢ ﺷﻬﺮ ﺧﻮدﻣﺎن. ﺑﺮاﯾﻤﺎن ﺑﻠﯿﻂ ﻗﻄﺎر ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ...
ادامه دارد...
@hamsaranah
#شله_زرد
🍲🍲🍲🍲🍲🍲🍲🍲
طرز تهیه :
برنج را پیمانه می کنیم. و خوب می شوییم تا آب آن زلال شود.
به ازای هر پیمانه برنج ۱۰ پیمانه آب اضافه می کنیم. و روی حرارت قرار می دهیم تا برنج خوب باز شود. و مغز برنج پخته شود . گاهی کف روی برنج را برمی داریم. 🍚🍚🍚
سپس شکر را اضافه کرده و مرتب هم میزنیم تا شکر حل شود.
زعفران را در اب جوش حل کرده و اضافه می کنیم. 🍚🍚🍚
بعد از یک ربع خلال بادام را شسته و اضافه میکنیم. تا ۱۵ دقیقه بجوشد. سپس روغن یا کره و گلاب را داخل شله زرد اضافه می کنیم. هم می زنیم تا مواد خوب با هم مخلوط شوند. سپس با حرارت ملایم نیم ساعت درب قابلمه را دم کنی گذاشته و روی شعله پخش کن قرار می دهیم تا جا بیافتد. سپس از روی حرارت برداشته در ظرف می کشیم و با خلال بادام , پسته و دارچین تزیین می کنیم.🍲🍲🍲
✅یک کیلو برنج برای ۴۰_۵۰ نفر مناسب می باشد.
✅اگر در دیگ تهیه میشود نیم ساعت اخر کمی اتش روی درب شله زرد می ریزیم تا جا بیافتد و اب نیاندازد.
✅برای شله زرد قالبی
قبل از اضافه کردن شکر, آب برنج کاملا بخار شود . و برنج سفت شود. سپس شکر را میریزیم . و بقیه ی مراحل را انجام داده و داغ داغ در قالب چرب شده می ریزیم و در یخچال می گذاریم تا ببندد.
✅زعفران قبل از روغن اضافه شود چون روغن مانع رنگ باز کردن زعفران میشود.
@hamsaranah