#پندانـــــــهـــ
🤔 قبل از پاسخ دادن به سوالات دیگران،
مدتی سکوت کن تا پاسخ بهتری بیابی...
🤐 سکوتت در خاطر هیچکس نخواهد ماند؛
اما پاسخ را همیشه به خاطر خواهند سپرد...
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ۴۲ بار تاکید رهبر انقلاب بر یک موضوع
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١۵ خاطره گویی سعید تمام شد. بچه ها کم کم داشت خوابشون می برد. سعید
🔻 داستان خانه مریم و سعید
🔹 قسمت ١۶
جمعه؛ وقت نماز صبح بود. مریم سعید رو برای نماز بیدار کرد. با همون ناز و نوازش همیشگی. با وجود اینکه شب قبل حسابی از دست سعید ناراحت بود و صریحاً ازش انتقاد کرده بود ولی باز مثل همیشه لبخند به لب داشت. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده.
سعید هم مثل همیشه برخاست. سلام کرد. گونه ی مریم رو بوسید و صبح بخیر گفت. وضو گرفت و نمازش رو خوند.
بچه ها هنوز خواب بودند. سعید رفت سمت اتاق بچه ها تا علی و فاطمه رو برای نماز بیدار کنه. اول سراغ علی رفت. کمی پتو رو از روش بلند کرد و یواش و با لحنی آروم گفت:
_علی آقا. بابا صبح شده. سلام بابا. صبح بخیر. پاشو بابا جون. نمازت قضا نشه خوشگل پسرم. پاشو بابا جون. قربون پسر نماز خونم برم.
علی چشماشو کمی باز کرد و یواش گفت:
_سلام. پنج دقیقه دیگه خودم بیدار میشم بابا.
سعید هم باشه ای گفت و رفت سراغ فاطمه.
_فاطمه خانم. فاطمه خوشگل. پاشو بابا. صبح شده. دختر خوشگل بابا پا شه وضو بگیره.
فاطمه عادت داره که صبحا با قلقلک لطیف بابا بیدار بشه. سعید همزمان که از زبونش قربون صدقه می ریخت برای فاطمه، با دستاشم پهلوهاشو قلقلک می داد. فاطمه به مدد قلقلکای بابا داشت کامل بیدار می شد که چرخید به اون سمت و گفت:
_بابا من بعد از علی میرم وضو می گیرم.
دوباره چشماشو بست و خوابید.
سعید گفت پس مواظب باشید نمازتون قضا نشه ها... بعد هم بلند شد و از اتاق بچه ها اومد بیرون. متوجه شد گوشیش داره زنگ میزنه. گوشی رو برداشت و دید یادآوری سال خمسی شونه که قبلا در گوشیش ثبت کرده بود. رو به مریم گفت:
_مریم! سر سال خمسی مونه ها. بیزحمت چیزایی که تو خونه داریم رو حساب کن ببینیم چقدر باید خمس بدیم.
مریم که سر سجاده نشسته بود و داشت قرآن میخوند، با لبخندی جواب داد:
_باشه ان شا الله حساب می کنم.
بعد هم خاطره اولین سال زندگی مشترکشون تو ذهنش مرور شد. وقتی خمس مالشون رو حساب و پرداخت کردند، اونقدر برکت داشت که تو همون سال دو مرتبه به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدند.
علی بالاخره بیدار شد و تلوتلو خوران سمت دستشویی رفت. از کنار مامان و بابا که رد می شد یه سلام یواشی هم کرد.
سعید با ذوق زیاد و لحنی پر انرژی جواب داد:
_سلام بابا جون. صبحت بخیر. آخ قربون پسرم برم که نمازشو سر وقت می خونه.
مامان هم با نگاه پر مهرش علی رو مشایعت کرد و بهش گفت:
_علی جان نمازتو که خوندی فاطمه رو هم صدا کن که خواب نمونه.
مریم و سعید از همون اول روی وجوهات شرعی و پرداخت خمس خیلی توجه داشتند البته اهتمام زیاد مریم و صبر و تلاشش کم کم باعث شد که سعید هم مثل خودش بشه. روز سر رسید سال خمسی شون، از قصد به صورت عیان و پیش روی بچه ها از داشتن سال خمسی و حساب کردن اون صحبت می کنند. برای اینکه بچه ها هم کاملاً در جریان این موضوع باشند و اهمیت پرداخت خمس براشون جا بیفته و نهادینه بشه. مریم عاشق حساب و کتاب سال خمسی شونه؛ اصلا با یک شور و اشتیاق خاصی میشینه و همه چیزهایی که تو خونه هست رو حساب میکنه. مریم میدونه که اگر سریعتر این کار رو انجام بده دغدغه سعید هم رفع میشه، بلند شد و یک کاغذ و قلم برداشت و دوباره نشست سر سجاده تا اون چیزهایی که در منزل هست رو یادداشت کنه. موعد شرایط ماهانه اوست و وظیفه ای برای نماز خواندن نداره ولی بخاطر اینکه برای بچه ها سوالی پیش نیاد که چرا مامان این روزها نماز نمیخونه، در این چند روز هنگام نماز سر سجاده میشینه و دعا و قرآن میخونه. اولین چیزی که به ذهنش اومد تا یادداشت کنه، برنج بود. از آخرین باری که سعید برای خونه برنج خریده بود فقط حدود ٣ کیلو مونده. سه تا شامپو کندش، چندتا مواد شوینده دیگه رو هم نوشت، گوشت و مرغ که نداشتند ولی ماست و کره و مقدار مربایی که تویخچال داشتند رو هم یادداشت کرد. ٢ تا کتاب هم خریده بود که فرصت نکرده بود مطالعه کنه و اون هم یادداشت کرد... حساب و کتاب چیزایی که توی خونه هست با مریمه و موارد دیگه مثل مقداری که تو حساب بانکی دارند و... با سعیده.
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید...
💠 مشکلات زندگی...
🎤 استاد پناهیان
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#پندانـــــــهـــ
۱۰چيز که مانع ۱۰ مشکل ديگر میشوند:
1️⃣ غرور، مانع يادگيری
2️⃣ تعصب، مانع نوآورى
3️⃣ کمرویی، مانع پيشرفت
4️⃣ ترس، مانع ايستادگی
5️⃣ تخيّل، مانع واقع بينی
6️⃣ بدبينی، مانع شادی
7️⃣ خودشيفتگی، مانع معاشرت
8️⃣ شکايت، مانع تلاشگری
9️⃣ خودبزرگ بينی، مانع محبوبيت
🔟 عادت کردن، مانع تغيير
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
❤️ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَم
سلام علیکم
امروز در حرم مطهر امیرالمؤمنین #حضرت_علی❤️ علیه السلام دعاگوی همه شما بزرگواران بودم و برای عاقبت بخیری همه مون دعا کردم.
ان شاءالله به زودی، زیارت آقا روزی همه مون بشه
🌷 تمام لذت عمرم همین است
🌷 که مولایم امیرالمومنین است
ارادتمند، محسن پوراحمد خمینی
@hamsaranekhoob
🌸 پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) :
مشورت دژى در مقابل [هجوم] پشيمانى و مايه ايمنى از سرزنش است.
📚 نثر الدّر، ج۱، ص۱۸۳
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🔰 صدقه به نیابت از امام زمان (عج)؛
⭕️ آفرین به مادرانی که هرگاه صدقه کنار میگذارند، به بچه ها هم بگویند که این صدقه به نیابت از امام زمانه.
اینگونه بچه ها دوستی با امام زمان عج را یاد میگیرند.
#محسن_پوراحمد_خمینی
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#پندانـــــــهـــ
ماه شعبان ، ماه شستشو است؛
ماه شستشوی نبوی است.
ماهی است که پیغمبر امّتش را از گناهان
شستشو میدهد و پیش خدا شفاعتشان
را میکند.
بیایید هرچه که، نعوذ بالله، کفران
نعمت کردیم و بعد از آن هم استغفارنکردیم،
الآن چشمانمان را باز کنیم و استغفار کنیم.
📚 آیت الله تهرانی
🪴حلول ماه شعبان بر همه شما مبارک باد🪴
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ عزیزانی که نیاز به مشاوره دارند، حتما با #مشاور_امین ارتباط بگیرند.
⭕️ قسمت چهل و هشتم
🔹 جلسه پرسش و پاسخ مهارت های ارتباطی زوجین (قم، مسجد و حسینیه بقیة الله عج)
🔺محسن پوراحمد خمینی، روانشناس
🌼 #ادامه_دارد...
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇
http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
#داستان_کوتاه
ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ بیاندازند ، ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ! یکی از برادرانش ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ جز خدا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ.
✍ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
☘ اَلَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدِه
📚ﺳﻮﺭﻩ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ۳۶
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌🏻💓 #لبخندانه
آقایون خونه تکونی از رگ گردن به شما نزدیکتره😂😂
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6