#اعتمادبنفس_مادر #جبغ_زدن_فرزند سلام جناب آقای پوراحمد ممنون از کانال به درد بخور وچاره سازتون خانمی هستم ۳۶ ساله متاهل یه فرزند دختر۲ ساله دارم .سوالاتم در مورد دخترمه که بااین سن کمش فوق العاده پرخاشگر وحاضر جواب ودست بزن داره.واز همه اینا مهمتر خیلی ترسو و ناارومه.از کوچکترین صداها میترسه وبا جیغ وگریه وضربان قلب بالا واکنش نشون میده ومیپره بغل من .راستش با دیدن این چهره وعکس العمل اون منم به هم میریزم وبغض میکنم وحسابی برای آینده اش نگران میشم.البته میدونم اینا همه ریشه تووجود خودم داره اما نمی دونم چجوری میتونم با گذشته خودم کنار بیام وافسار زندگی رو به دست بگیرم حدود ۲.۵ ساله بودم که براثر سهل انگاری خانواده ام در اتش سوزی خونمون تو آتیش سوختم واز ناحیه دست وصورت دچار سوختگی شدم.تمام این مدت تا ۷ سالگی جز تخت بیمارستان و درد وناله های مادرم خاطره ای ندارم مگر نگاههای کنجکاو دیگران.القصه وارد دبستان شدم هر روز دردناکتر از قبل بچه هایی که ازم فاصله میگرفتند ازم میترسیدند ولی بالاخره کنار اومدم ودبستان تموم شد راهنمایی ام با همه تغییرات محیط وبچه ها ومعلمان ، گذشت .بعدم دبیرستان اومد بازم گذشت ذره ذره آب شدنمو هنوز یادم هست شبی نبود که بدون گریه ولابه ضجه به صبح ببرم همش درد همش زخم زبون وحرفهای کنایه دار وتحقیر ونگاههای کنجکاو .واگه خیلی با کسی صمیمی میشدم آخرش ترحم و دلسوزی. خلاصه دانشگاه از راه اومد ومن باتشویقهای خواهرم که همیشه این سالها سنگ صبورم بوده بالا اومدم وبا چنگ ودندون وخون دل این دوره هم گذشت و همزمان مشغول کار در شرکتهای خصوصی شدم وسعی کردم فقط به نور نگاه کنم وقد بکشم تاریکی هارو پس بزنم واز اونجایی که هیچی ندارم از همون بچگی همیشه نماز همدمم بوده وبه مدد خدا وائمه اطهار این مراحل هم بخیر گذشت وچون در همون عنفوان نوجوونی عشق پاک ناکامی رو تجربه کردم خیلی خیلی خیلی سوختم وخاکستر شدم ودنیا برای چندمین بار نامردمی شو به من حالی کرد که این دنیا فقط دنیای صورته نه سیرت واخلاق اما من پررو بازم دوام اوردم واز بس حضرت امام حسین رو برای داغ این عشق وعلاقه صدا کردم تو همون سن نوزده سالگی مشرف شدم کربلا.وبعدشم مکه .خلاصه همه اون روزگاران گذشت وبه مدد امام حسین و مادرش ، بانوی دو عالم صدیقه اطهر خانم فاطمه الزهرا(س)یک همسر مهربان وخوش قلب والبته سید نصیب من شد.وبعد از آن در سال ۹۴ با آمدن دخترم فاطمه السادات امام حسین برای ما سنگ تمام گذاشت.اما آقای پور احمد من خیلی مادر عصبی هستم ووقتی دخترم شروع به جیغ زدن میکنه یکی دو دقیقه تحمل میکنم ولی بعدش یکدفعه انگار بهم جنون دست میده میزنمش.وحتی بعضی وقتها خرخره کوچیکش رو بادست فشار میدم وبلند فریاد میزنم خفه شو...مخصوصا اگه کسی خونه ام باشه یا مهمونی باشم انگار از جیغهای دخترم و لجبازیش خجالت میکشم یا فک میکنم همه دارن زیر لب به من وبچم غر میزنن که البته همینطور هم هست وهر کسی داره یه اظهار نظری میکنه.آقای پور احمد من خودم خیلی ناآرومم واین چند وقته که چندتا بچه گم شده مثه آتنای پارس آبادی وبنیتای هشت ماهه نا آرومی من هزار برابر شده ! البته اینم بگم که خودم حس میکنم تعادل روحی من زمانی بهم خورد که وقتی دخترم به دنیا اومد با گرفتن خون از کف پاش بهم گفتند مشکوک به یک بیماری خطرناک نادر متابولیسمی به اسم pkuهست دخترت.ویک ماه زمان برد تا عکس این موضوع ثابت بشه وسلامتیش رو بفهمیم اما همین یک‌ماه فقط خدا میدونه که به من چی گذشت و چطور منو نابود کرد انگار این قضیه تعادل روحی منو برا همیشه بهم زد دیگه نمیتونم جایگاه خودمو بفهمم از بس که ضجه زدم همش فکر میکنم خدا میخواد انتقام گناهامو سر بچم دربیاره اصلا یه فکرای باطل وبیهوده که حتی از گفتنش هم کمرم تیر میکشه وحالت اضطراب بهم دست میده .آقای پور احمد فقط همین اندازه بس، که مدام دلم میخواد یکی دیگه هم کنارم باشه یعنی یه نفر سومی هم کنار منو وبچم باشه تا من از این فکرای سیاه نکنم .یعنی تو تنهایی( وقتی که با بچه ام دوتایی تنهاییم) این فکرای سیاه راجع به مبتلا شدن بچم به بیماری های صعب العلاج ویا اینکه اونو دزدیدن و...سراغم میاد اما وقتی که کسی پیشم هست حتی یه بچه ۳ ساله ،کمتر از این فکرا میکنم.تورو به خدا کمکم کن آقای پور ا حمد دارم به جنون میرسم . اگه لازمه که حضوری خدمتتون برسم بهم بگید .خیلی مرفه نیستم اما دلم میخواد بدای نجات خودم و بچم و زندگیم یه کاری بکنم .شمارو به ائمه اطهار قسم میدم برام یه کاری بکنید زندگی برام سخته. راستی اعتماد به نفسمم به زیر خط فقر رسیده و همش احساس حقارت میکنم خواهش میکنم کمکم کنید! #پاسخ_استاد_پوراحمد 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 eitaa.com/hamsaranekhoob 💓ایتا 👆 💓سروش 👇 💓 sapp.ir/hamsaranekhoob