eitaa logo
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
238.9هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
45 فایل
🌸🍃 یک روانشناس انقلابی 🇮🇷 #محسن_پوراحمدخمینی 💓 دریافت‌کلاسهای‌آموزشی @hamsaranclass 💓 مشاوره رایگان @hamsaranekhoub 💓 مشاوره تلفنی @moshaverehhamsaran 💓 نظرات @Manamgedayefatemeh7 💓 فروشگاه‌ها😊، مشاوره حضوری، تبلیغات و... @hamsaranrahnama
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ بنظر شما یک خانم این سوال رو پرسیدن یا یک آقا؟ ⭕️ قسمت پنجاهم 🔹 جلسه پرسش و پاسخ مهارت های ارتباطی زوجین (قم، مسجد و حسینیه بقیة الله عج) 🔺محسن پوراحمد خمینی، روان‌شناس 🌼 ... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
درسم تموم بشه، راحت بشم. نماز بخونم، راحت بشم. غذام رو بپزم، راحت بشم. اتاقم رو تميز کنم، راحت بشم. الهی بزرگ بشی، راحت بشم. اوه چه پروژه‌ای، تموم بشه راحت بشم. 🔷 تموم بشه که چی بشه؟ تا زنده هستيم و زندگی میکنیم، هيچ کاری تموم‌شدنی نيست. 🔸پس چه بهتر که موقع انجام‌دادن هر کاری، لذت‌بردن رو فراموش نکنيم. نه مثل يک ربات فقط به انجام‌دادن و تموم‌شدن و فارغ‌شدن فکر کنیم. 🔹لذت حلال باعث قدرتمند شدن انسان شده و به‌طرز باور نکردنی‌ای باعث بالارفتن اعتماد به‌ نفس میشود. توانایی لذت حلال‌بردن، یک مهارت و یکی از اهداف مهم زندگیست که راه رسیدن به آن اهل فکر شدن و بالابردن سطح فکری است... ‌🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🖍 قرینه سازی یک طرف خط والدین اشکال را با مقوا و یا چوب بستنی می سازند و طرف دیگر را فرزندان ... ‌🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١۶ جمعه؛ وقت نماز صبح بود. مریم سعید رو برای نماز بیدار کرد. با هم
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٧ فاطمه هم بالاخره بیدار شد. اما نه کاملاً بیدار. از کنار مامان و بابا که رد شد هنوز داشت چشماشو می مالید بلکه یه ذره خوابی که تهش مونده بریزه بیرون. متوجه نشد که سلام کنه. رد شد که بره وضو بگیره. مامان و بابا اما سلام کردند و قربون صدقه ش رفتند. بابا گفت: _قربون دخترم برم. چه دختر خوشگلی دارم من.... مامان هم با لحنی سرشار از محبت گفت: _مامان جان نمازتو خوندی دوباره بخواب. فاطمه که انگار تازه چشماش باز شده و مامان رو دیده بود، اومد سمتش. کنار مریم ایستاد و گفت: _سلام. داری چی می نویسی مامان؟ مریم فاطمه رو در آغوش گرفت، گونه ش رو بوسید و گفت: _فردا سر سال خمسی مونه. دارم چیزایی که تو خونه داریم رو حساب می کنم. یه بوس دیگه چاشنی صحبتاش کرد و ادامه داد: _حالا پاشو نمازتو بخون و بخواب. وقتی بیدار شدی یه نگاهی بکن اگه چیزی داری که باید خمسش حساب کنیم بگو تا یادداشت کنم. مدتی بود که مریم می خواست با سعید درباره موضوعی صحبت کنه. درباره ی علی. اینکه نزدیک سن بلوغه و سعید به عنوان پدرش باید یه سری مسائل مربوط به این دوران حساس و البته احکام دینیش رو برای علی توضیح بده. حدودای 9 صبح بود که بچه ها بیدار شدند. طبق معمول، مستقیم رفتند پشت در اتاق مامان و بابا. در زدند و حسابی سر و صدا راه انداختند. دیگه خواب آلوده نبودند. در واقع منگی خواب از سرشون پریده بود و سرحال، آماده ی بازی و حرکت بودند. مریم بیدار بود. اما نتونست از جاش بلند بشه. حالش خیلی خوب نبود. یواش به سعید گفت: _آقا سعید لطفی کن محمد رو ببر دستشویی. الان جیش داره. سعید به سختی از جا بلند شد. بعد یه هفته، تازه یه روز فرصت خوابیدن پیدا کرده بود. در اتاق رو که باز کرد، چهره ی سرشار از نشاط بچه ها رو دید. لبخند بر لبهاش نشست. سلام گرمی به بچه ها داد. رو کرد به محمد: _بابا جیش داری؟ محمد که در مرحله ی انفجار مثانه بود، طبق معمول جواب داد: _نه ندارم. مریم با صدایی بلندتر گفت: _آقا سعید، محمد جیش داره. حتماً ببرش. سعید هم محمد رو بغل کرد و بوسید و بردش دستشویی. علی دست و صورتشو شست. زیر کتری رو روشن کرد. لباساشو پوشید که بره برای صبحانه نون بگیره. فاطمه هم دراز کش با کتاب داستاناش مشغول بود. بالاخره مریم تونست بلند بشه. موهاشو شونه و مرتب کرد. هم زمان خوابی که دیده بود داشت تو ذهنش مرور می شد. خواب اینکه علی داشت فاطمه رو اذیت می کرد. تو یه جایی شبیه دشت بودند. علی یه هو افتاد توی یه دره و پاش شکست. خدار رو شکر کرد که فقط خواب بوده و بچه ها شکرخدا صحیح و سالمند. یه مبلغی هم صدقه کنار گذاشت. مسئولیت فاطمه مدیریت پهن کردن زیرسفره و سفره و آوردن وسایل سفره ست. جمع کردن سفره و تکوندن زیر سفره هم با علی هستش. بعد صبحانه، علی و فاطمه رفتند سراغ تکالیف مدرسه شون. محمد و میثم هم مشغول بازی شدن. مریم فرصت رو مغتنم شمرد. نزدیک سعید نشست و یواش بهش گفت: _آقا سعید چند وقته قراره احکام بلوغ رو برای علی بگی. دیر نشه. مگه پسر داییش، مرتضی، شش ماه بیشتر از علی بزرگه؟ خب به بلوغ رسیده. لطفی کن هرکاری داری بذار کنار برو با علی صحبت کن. سعید با بی حوصلگی جواب دادکه: _حالا میگم. دیر نمیشه. مریم دستشو گذاشت رو سر سعید و شروع کرد به نوازش موهاش. با ملایمت ادامه داد: _آقا سعید ممکنه دیر بشه. خواهش می کنم الان برو باهاش صحبت کن. بخدا همه ش نگران علیم. می ترسم قبل اینکه شرایط و خصوصیات بلوغ رو یاد بگیره زمان بلوغش برسه. اون وقت دیگه دیره. سعید قبول کرد که بره و با علی صحبت کنه. بلند شد . رفت سمت اتاق بچه ها. چون علی اونجا بود و داشت تمرینای ریاضیشو حل می کرد. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
کیست این مولاکه شد صدق ازصفایش جلوه‌گر عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوه‌گر حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوه‌گر مطلع‌الفجر اجابت از دعایش جلوه‌گر لیلة‌القدر امامت، ناز‌پرورد حسین از دو عالم آشنا‌تر با غم و درد حسین 🎉میلاد باسعادت حضرت زین العابدین امام سجاد علیهم السلام مبارک باد🎉 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
‏کسانی که اقدام به ‎ می‌کنند مبتلا به ‎ شخصیت ضد اجتماعی بوده و علیرغم آنچه وانمود می‌کنند، عموما انسان‌هایی قانون گریز هستند. 🇮🇷 مسئولین محترم باید با هنجارشکنان برخورد قانونی و بازدارنده کنند. 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
😍 واااای این تابلوهای زیبای قرآنی کجا بودن؟؟ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2145059062C7b2df11620 🔴 با این تابلوهای زیبا، رنگ و بوی محیط خانه و محیط شغلی تان را معنوی تر کنید 😍 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2145059062C7b2df11620 ❤️ هنرکده همسران خوب وابسته به کانال تربیتی میباشد.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که فروغ ازلی دیدن داشت انوار خداوند جلی دیدن داشت با دیدن فرزند عزیزش سجاد لبخند حسین بن علی دیدن داشت میلاد سید الساجدین (ع) مبارک باد 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
سلام خانمی هستم ۳۴ ساله که ۱۳ سال هست که زندگی مشترک دارم دارای دو فرزند دختر می‌باشم. همسرم از نظر جنسی، عاطفی و محبت و همچنین خواسته های من توجهی ندارد. تو این سالها نیز خیلی همراهیش کردم و در همه زمینه ها کمکش میکردم. بیشتر دنبال کارهای مورد علاقه ی خودشه و هر وقت من کاری بخوام انجام بدم اجابت نمیکنه یا اجازه انجام کارهای مورد علاقه ام رو نمیده. اگر امکانش هست راهنمایی بفرمایید 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
💠 بعضی ها میگویند: اصلا رفاقت با شُهــــــدا چه معنـی میده؟! چرا بایـد رفیق شهـــید انتخاب ڪنیـم؟! 🔸باید عرض ڪنم خدمتشون ڪه؛ 🔸زغال‌های خاموش‌ رو ڪنار زغال‌هاۍ روشن میذارند تا روشن بشه؛ چون همنشینۍ اثر داره. 📚 شهـــید محمدرضا الوانی ⚘ شادی روح شهدا صلوات⚘ 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6