فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
سلام 🌸🍀
💖امیـدوارم قطارِ زنـدگیتون 🚂
همیـشہ از روی ریلهای
خوشبـختی عبور ڪنہ
و لبخندتون همیشہ پایدار باشہ🥰 🌸🍃
✨ لحظہ بہ لحظہ زندگیتون
سرشار از عشـــــ💖ــــــق ...
#سلام_صبحتون_بخیر🌸🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
@maman_paz
❤️🍃❤️
آنچه یک زن از #شوهرش می خواهد:
🔸 مرد وفادار
🔸 مرد با برنامه
🔸 خسیس نباشد
🔸 به او گوش دهد
🔸 به زن #حس_امنیت دهد
🔸 از لحاظ فیزیکی و روانی زن را ارضاء کند.
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️
#اشتغال_خانمها
👈 اشتغال برای خانم ها
از نظر اقتصادی و بعضی جنبه های دیگر
ممکن است مفید باشد ؛
👈 اما بدون تردید ،
عدم حضور فعال زن در خانواده ،
و زمین ماندن برخی از مسؤولیت ها ،
👈 از قبیل : خانه داری ، شوهرداری ،
تربیت فرزند و محبت مادری ،
🌸 و نیز خستگی ها و استرس هایی که ،
این شغل برای خانم ها ایجاد می کند ؛
🔴 برای نشاط خانواده ، ضرر دارد ؛
👈‼️ و بنیان خانواده و استحکام آن را ، با مشکل مواجه می کند .
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
عاشقـــــــــــــــــ❤️ـــــــــــانه مذهبی
(قسمت 45)
از تاڪسے پیادہ شدم همونطور ڪہ بہ سمت خونہ مے رفتم گفتم:عجب اشتباهے ڪردم رفتم!
مادرم با خندہ گفت:از بیمارستان تا اینجا مخمو خوردے هانیہ،عین پیرزناے هفتاد سالہ،غر غر!
پشت چشمے براے مادرم نازڪ ڪردم و گفتم:دستت درد نڪنہ مامان خانم!
خواستم در رو باز ڪنم ڪہ در خونہ ے عاطفہ اینا باز شد،خالہ فاطمہ با لبخند نگاهے بہ من و مادرم انداخت:چقدر حلال زادہ!داشتم مے اومدم خونہ تون!
سلام ڪردم و دوبارہ قصد ڪردم براے باز ڪردن در ڪہ صداے خالہ فاطمہ مانع شد:هانیہ جون عصرونہ بیاید خونہ ے ما،من و عاطفہ ام تنهاییم!
با شیطنت نگاهش ڪردم و دستش رو گرفتم:قوربونت برم عاطفہ ڪہ شهریارو دارہ،شمام ڪہ عمو حسین رو دادے بلا خانم!
خندید،بعداز سہ ماہ!
همونطور با خندہ گفت:نمیرے دختر،ناهید دخترت شنگولہ ها!
مادرم بے تعارف وارد خونہ شون شد و گفت:چشمش نزن فاطمہ،مخمو خورد از بس غر زد!
با خالہ فاطمہ وارد شدیم،چادرم رو محڪم گرفتہ بودم ڪہ خالہ فاطمہ گفت:راحت باش هانے جان امین سرڪارہ!
همونطور ڪہ چادرم رو در مے آوردم گفتم:شمام آپدیت شدے،هانے!
خالہ فاطمہ جارو،رو برداشت همونطور ڪہ بہ سمتم مے اومد گفت:یعنے میگے من قدیمے ام؟چیزے حالیم نیست؟
با چشم هاے گرد شدہ و خندہ گفتم:خالہ چرا حرف تو دهنم میذارے؟
جارو،رو گرفت سمتم:یڪم ڪتڪ بخورے حالت جا میاد!
جدے اومد سمتم جیغے ڪشیدم و چادرم رو مثل بغچہ زیر بغلم زدم و وارد خونہ شدم!
عاطفہ با تعجب نگاهم ڪرد،پشتش پناہ گرفتم و گفتم:تو رو خدا عاطے مامانت قصد جونمو ڪردہ!
خالہ فاطمہ و مادرم با خندہ وارد شدن،بعداز سہ ماہ صداے خندہ توے این خونہ پیچید!
مادرم چادر و روسریش رو درآورد،عاطفہ رفت بہ سمتش و باهاش روبوسے ڪرد،بہ شوخے گفتم:اَہ مامان توام ڪہ چپ میرے راست میرے این عروستو بوس میڪنے بسہ دیگہ!
عاطفہ مادرم رو بغل ڪرد و گفت:حسود!
مادرم عاطفہ رو محڪم بہ خودش فشرد و گفت:خواهر شوهر بازے درنیار دختر!
ازشون رو گرفتم،بہ خالہ فاطمہ گفتم:خالہ احیانا اینجا یہ مظلوم نمیبینے؟
و بہ خودم اشارہ ڪردم،خالہ با لبخند بغلم ڪرد و گونہ م رو بوسید.
زبونم رو بہ سمت مادرم و عاطفہ دراز ڪردم!
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــ💕ــداوندا 🙏
بنام تو که زیباترین نامهاست﷽
شروع روز را آغاز میکنیم
روزی که با نام و یاد تو باشد
سراسر شادی است
سراسر عشق ومهربانی🌸💕🌸
و سراسر خیر و برکت است🌸🍃
#روزتون_زیبا 🌸🍃🌸
https://t.me/joinchat/AAAAADupVG_OcK_eKe3Qjg
@maman_paz3
❤️🍃❤️
#همسرانه
👈در زندگی خانوادگی ،
‼️ نباید خود خواه باشیم .
‼️ نباید فقط به فکر خودمان باشیم .
✅ باید منفعت و مصلحت خانه و خانواده را
👈 در نظر بگیریم .
👈مثلا پدر یا مادر خانواده ،
در خرید نیازهای خانه یا پخت غذا ،
❌ نباید طبق ذائقه و سیلقه خودشان ،
خرید کنند .
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
👈اگر بعد از دعوا به زمان نیاز دارید تا دوباره روحیه خود را به دست بیاورید، اشکالی ندارد؛ اما حتما این را به همسرتان بگویید.
راشل سوسمان، روان پزشک و متخصص روابط، معتقد است اگر بعد از دعوا همسرتان را از خود برانید، او احساس می کند می خواهید او را تنبیه کنید
و به همین دلیل شاید نتواند به سمت شما بیاید و احساساتش را بازگو کند.
به جای این کار به او بگویید: احساسات من به سرعت احساسات تو به حالت قبلی بر نمی گردند. به من فرصت بده.
وقتی حالم خوب شد، در این مورد بیشتر صحبت می کنیم.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#مردان_بدانند
برای زنها مهمترین اتفاقی که میتواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن "عـذرخواهی" و در "آغـوش" گرفته شدن توسط مردشان است.
آنها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوریها مورد دلجویی قرار گیرند.
غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کردهاید قبل از توضیح دادن دلایلتان از همسرتان
عـــــــــــــــــــ🙏ـــــــــــــــذرخواهی کنید.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#همسرداری
❤️ ۵ کار عاشقانه ای که برای همسرتون میتونید انجام بدین
1- اوّلین کسی باشید که تولّدش را تبریک میگوید.
2- در هنگام سفر برایش نامه ی عاشقانهای نوشته و در کیفش قرار دهید.
3- سعی کنید بعضی از چیزها را فدای وجود همسرتان کنید. (از چیزهای کوچک شروع کنید).
3- سعی کنید لحظات طولانی با هم تنها باشید.
4- هنر با هم بودن در سکوت را بیاموزید که مشخّصه ی بارز زوجهای موفّق است.
5- سعی کنید گاهی اوقات از هم دور باشید.
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
عاشقــــــــــــــــ❤️ــــــــــــــــانه مذهبی
( قسمت 46)
صداے گریہ ے هستے اومد،خالہ سریع ازم جدا شد و با گفتن بلند جانم جانم بہ سمت اتاق امین رفت!
چند لحظہ بعد درحالے ڪہ هستے بغلش بود و لب هاش رو غنچہ ڪردہ بود برگشت بہ پذیرایے!
مادرم با دیدن هستے گفت:اے جانم خدا نگاش ڪن،روز بہ روز شبیہ امین میشہ!
صداے باز و بستہ شدن در اومد،مادرم سریع روسریش رو سر ڪرد،امین یااللہ گویان وارد شد!
سریع چادرم رو سر ڪردم!
سلام ڪرد و رفت بہ سمت خالہ فاطمہ،با لبخند هستے رو از بغل خالہ فاطمہ گرفت و چندبار گونہ و پیشونیش رو بوسید!
هستے هم با دیدن امین میخندید و بہ زبون خودش حرف میزد!
امین نشست روے مبل و هستے رو گرفت بالا،هستے غش غش میخندید!
دلم براش رفت،رو بہ مادرم گفتم:اگہ جاے شهریار یہ دختر بدنیا میاوردے الان منم خالہ شدہ بودم با بچہ هاش بازے میڪردم!
عاطفہ با اخم مصنوعے گفت:ببینم این شوهر منو ازم میگیرے!
همہ شروع ڪردن بہ خندیدن،امین از روے مبل بلند شد و اومد بہ سمتم!
روے مبل ڪمے خودم رو جا بہ ڪردم!
هستے رو گرفت رو بہ رم و در گوشش گفت:میرے بغل خالہ؟
هستے بهم زل زد و محڪم بہ پدرش چسبید.
امین زل زد توے چشم هام،سریع از روے مبل بلند شدم و همونطور ڪہ بہ سمت در میرفتم گفتم:من برم یہ دوش بگیرم،احساس میڪنم بوے بیمارستانو گرفتم!
امین صاف ایستاد و با لبخند عجیبے نگاهم ڪرد!
اشتباہ ڪردم،هنوز هم میتونست خطرناڪ باشہ!
خواستم برم ڪہ امین گفت:عاطفہ زنگ بزن بہ شهریار بریم پارڪ!
خالہ فاطمہ گفت:میخوایم عصرونہ بخوریم!
امین نگاهے بہ خالہ انداخت و گفت:شام بذار،میریم یڪم هواخورے،زود میایم!
عاطفہ با خوشحالے اومد ڪنارم و گفت:هانے بعدا دوش میگیرے!
آرومتر اضافہ ڪرد:امروز امینم حالش خوبہ تو رو خدا بیا بریم!
نگاهے بہ جمع انداختم و بالاجبار برگشتم سرجام!
عاطفہ با خوشحالے بدو بدو بہ سمت اتاقش رفت،امین با صداے بلند گفت:عاطفہ لباس مشڪے نپوشیا!
من و مادرم و خالہ فاطمہ نگاهے بهم انداختیم و چیزے نگفتیم!
امین هم رفت سمت اتاقش!
خالہ فاطمہ با تعجب گفت:یهو چقدر عوض شد،خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن!
چند دقیقہ بعد امین از اتاق اومد بیرون،شلوار ورزشے و بلوز مشڪے رنگ پوشیدہ بود!
خالہ فاطہ با تردید گفت:پس چرا بہ عاطفہ میگے مشڪے نپوش؟!
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕