❤️️️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
مامور زن در گوشم گفت: فرصتی پیش اومده که نذاری دخترای دیگه ای مثل تو گرفتار بشن...🤭
اگر منِ گذشته بود بی تفاوت از کنار سرنوشت بقیه میگذشت و آرامشش را خرج آیندگان نمیکرد. اما این من رنگ و بوی فاطمه را گرفته بود. من این منِ جدید را دوست داشتم. ❤️
در راه وقتی برایم از جزییات پرونده گفتند دیدم که گوگو را از زندان به پاسگاه آورده بودند اما به جای اعتراف، یک مشت دروغ تحویلشان داده بود. 😒
خیابانها شلوغتر از قبل بود. وقتی رسیدیم پاسگاه مامور مرا به طرف یک در راهنمایی کرد. در زدم و وارد شدم.
در سالن جلسات رسمی با آن میز بزرگ شیشه ای و صندلی های چرمی و مردان درجه داری که دورتا دورش نشسته بودند، بیش از پیش احساس کوچکی کردم. ☹️
نمیدانم چرا اما وقتی چشمم به ستوان خورد، نفس راحتی کشیدم. شنیدم که مرد مسن و موجهی که در رأس میز نشسته بود، رو به ستوان گفت: برگ برنده ای که میگفتی این بود؟!😂
ستوان به طرفم برگشت، با تکان سرش سلامی کرد و بعد رو به مافوقش گفت: جناب سرگرد این آخرین راهه! بخاطر محدودیت زمانی چاره دیگه ای نداریم.
سرگرد دوباره نگاهی به من انداخت و رو به ستوان جوان پرسید: فکر میکنی از پسش برمیاد؟😒
سرم را بالا گرفتم و پیش از آنکه ستوان پاسخی بدهد گفتم: چه کاریه که فکر میکنید از پسش برنمیام؟😌
به چهره های متعجب جمع حاضر نگاه کردم. ستوان بلند شد و گفت: باید قبل از ورودت به جلسه باهات صحبت میکردم...😅
که سرگرد میان حرفهایش پرید و رو به من گفت: اعتراف گرفتن از سرتیم قاچاق انسان!😑
ادامه دارد...
@hamsardarry 💕💕💕
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
🌹در این صبح زیبا
🌹هم خدا هست
🌹هم نور زیبایی و هم عشق
🌹آفتاب مهربانی
🌹ارزانی پلک گشوده تان
🌹همهمهُ پرندگان نیکبختی
🌹شادی بخش بامدادتان
🌹سلام
🌹 اولین صبح بهمن ماه تون بخیر و شادی
🌹بکشنبه تون مملو از عشق
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
🪴🌷
یا رَجاءَ المُذنِبین
ای امید گنهکاران
مرا هر چه هم که بدم نگاهم دار!🙏
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
❤️🍃❤️
❓ازدواج کنم یا نکنم و مجرد بمانم ؟
❓ (زندگی #مجردی یا #متاهلی)
یکی از بزرگترین و مهمترین اتفاقات زندگی، ازدواج کردن است.
این امر از گذشته تا به امروز تغییرات زیادی داشته است که یکی از مهمترین آنها کم شدن ازدواج است.
طبق آمار، امروزه در ایران به دلایل مختلفی مانند مسائل اقتصادی، مشغلههای زندگی و … میزان ازدواج حدودا 30 الی 40 درصد کاهش پیدا کرده است.
یکی از علتهای کاهش ازدواج این است که برخی از جوانان
برای جدایی از دوره مجردی و پا گذاشتن به دوره متاهلی و ازدواج کردن شک دارند؛
به عنوان مثال برخی جوانان میگویند که
نمیدانند ادامه تحصیل بدهند (درسشان را ادامه دهند)
به خارج بروند و…
یا ازدواج کنند.
میگویند ازدواج کنم یا مجرد بمانم؟
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#آقایان_بدانند
💌مرد ستون خانواده است و مهمترین نقش او ایجاد امنیت و حمایت است.
رفاه روانی مهمترین خواسته زن از مرد است.
بنابراین شما باید شوهری باشید که به همسرتان حس امنیت میدهید😉
@hamsardarry
😍😍😍
#ایده_متن
ازخدا بیش از این نخواسته ام :
ربــنـا آتـنـا " تـو" را لطفا🙏
و خدا را چه دیده ای ...
شاید... 🎀
بعد از این ، #آتنای من تو باشی ...🙏😍
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
😍😘😍
❤️🍃❤️
#هنرهمسرداری
اگه جملهی #دوستت_دارم❤️
تو زندگی خانوادگی زیاد میشد
❗️ خیلی اختلافها پیش نمیآمد
چون #محبت کینهها رو ذوب میکند
#محبت رو تو دلمون نگه نداریم
#خرجش_کنیم☺️
@hamsardarry 💕💕💕
25.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
🎥کلیپ
✍ توصیه دکتر عزیزی
به زوجینی که میخواهند عیب طرف مقابلشان را بگویند.❗️
@hamsardarry 💕💕💕
👇تقویم نجومی یکشنبه👇
یکشنبه 👈1 بهمن / دلو 1402
👈9 رجب 1445 👈21 ژانویه 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی
❇️امروز روز خوبی برای همه امور خصوصا امور زیر است:
✅شروع به کار و کسب.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅و داد و ستد و تجارت خوب است.
👼 مناسب زایمان و نوزاد مقبول و موفق در امور زندگی خواهد بود.
🚘مسافرت : سفر خوب و مال و خیر فراوان دارد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز :قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است :
✳️خرید کالا و جنس.
✳️معامله ملک و مستغلات.
✳️مبادله اسناد و مدارک.
✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری.
✳️تاسیس شرکت و موسسات.
✳️آغاز تحصیل و تدریس.
✳️شروع به نویسندگی و نگارش.
✳️و دیدار روسا خوب است.
🔵امور کتابت حرز و بستن و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب:
فرزند حافظ قران شود ان شاءالله.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث درد و بیماری می گردد.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث درد اعضا می شود.
😴 تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب. (شبِ دو شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 10 سوره مبارکه "یونس"علیه السلام است.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند و چیزی همانند آن قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه 115
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
❤️️️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
بدون اینکه آیینه ای روبرویم باشد میتوانستم ببینم که رنگ از چهره ام پریده. 😰
اما خودم را نباختم و پرسیدم: و اون...کیه؟🤔
ستوان یک قدم به طرفم آمد و پاسخ داد: شما گوگو صداش میزدید در واقع اسم مستعارش...🤫
تمام توانم را در پاهایم جمع کردم که نیفتم. امکان نداشت بتوانم با او روبرو شوم. در مقابل سکوتم سرگرد سری تکان داد و گفت: می تونی بری.😏
دلم میخواست از آن پاسگاه، از این شهر بروم. میخواستم دنیا را پشت سر بگذارم و بدوم. اما پاهایم قفل شده بود. دستان لرزانم را گره کردم و آهسته گفتم: باشه.😤
سرگرد به در اشاره کرد و گفت: درم پشت سرت ببند. خنده در چشمان همه شان موج میزد. همه به جز ستوان. به او چشم دوختم و انگار تنها فرد حاضر مقابلم باشد، گفتم: باهاش حرف میزنم.😬
چهره گرفته و استخوانی ستوان، به لبخند گشوده شد. مقابل مافوقش پای بر زمین کوبید و احترام گذاشت.☺️😌
درحالی که با من بیرون می آمد، مافوقش گفت: فقط دو روز وقت داری ابراهیم!😕
پس اسمش این بود؟ وقتی وارد اتاق کوچک طبقه پایین شدیم، ستوان ابراهیم کلاهش را برداشت و به دیوار کوبید و گفت: چیزی رو که این همه وقت نتونستن بگیرن میخوان دو روزه بگیرم.😡
به دیوار شیشه ای که سمت راستمان بود، نگاه کردم. یکدفعه دیدم در باز شد و گوگو را روی صندلی آهنی رو به دیوار شیشه ای نشاندند. 😳😨
ستوان ابراهیم متوجه ترسم شد و گفت: اون نمیتونه تو رو ببینه جلوش یه آیینه بزرگه ما از این ور می بینیمش.✋
یاد اولین باری افتادم که قیافه نحس گوگو را دیدم. حالا بعد از ده سال چقدر کریه تر و حقیرتر به نظر می رسید. به کف دستم نگاه کردم. جای ضربدر چاقویی که گوگو کف دستم گذاشته بود شبیه داغ بردگی تمام وجودم را شعله ور میکرد. 😣
به طرف در رفتم که ستوان ابراهیم گفت: این آخرین فرصته، یه چیزی بگو که مجبور به اعتراف بشه...
ادامه دارد...
@hamsardarry 💕💕💕