صبح وقتی چشمامو باز کردم دانیار نبود...به رختخواب نگاه کردم و به یاد دیشب هم شرم داشتم هم پر از دوست داشتن بودم از حرفها و مراقبتهای مردونه ش.....سروصدا از بیرون میومد واهل ایل همه روزشون رو شروع کرده بودن....لباس تنم کردم دلم حمام میخواست اما خجالت میکشیدم از چادر بیرون بزنم....رختخواب رو جمع کردم و روش پارچه گل سرخی گذاشتم که صدای ایلدا اومد....با بالا رفتن گوشه چادر و دیدن زنعمو بال درآوردم...خودمو توی آغوشش انداختم که تند تند بوسیدم وگفت:حالت خوبه؟دیشب اینجا بودی اذیت که نشدی؟؟؟....
خانجون،ایلدا،زنعمو زیور وعروسها پشت سر زنعمو وارد شدن که خانجون گفت:والا رسم نداریم وگرنه دیشب با آساره میفرستادیمت اینجا که شب رو کنارش بخوابی....همه خندیدن،تعارف کردم کنارم نشستن که زنعموگوهر سفره پهن کرد:بیا مادر بیا که میدونم دیشب گرسنه موندی....زنعمو زیور یه جور خاصی به زنعمو گوهر نگاه میکرد میدونست که چقدر منو دوست داره حتی بیشتر از بچه هایی که از شکمش گرفتن خاطر منو میخواد....خواستم بلند بشم که با نگاه زنعمو چسبیدم به زمین....
یه سفره چید مثل همیشه همه از زحمت دستهای خودش،از مربا وکره گرفته تا نون گرم وتازه....با دستهای خودش لقمه دستم داد:بخور قربونت برم....بقیه فقط نگاه میکردن که گفتم:اول شما بخورید به قول خانجون لقمه وقتی از گلو پایین میره که همه دور سفره باشن....
ایلدا لبخند زد وخانجون با بسم الله سروع کرد....یه سفره که بهترین های وجودم دورش نشسته بودن...نرگس خوشحال بود از لقمه گرفتنش معلوم بود اما شبنم وعاطفه کم رو بودن....صبحانه رو دور هم خوردیم که زنعمو گوهر گفت:با اجازه ما اساره رو برای حمام با خودمون ببریم....خانجون به زنعمو نگاه کرد:حمام سه روزه که الان نیست...زنعمو بقچه ای همراهش بود وگفت:دختر من نمیتونه وباید خودم کنارش باشم تا بهش یاد بدم چه کارهایی باید انجام بده....زنعمو زیور با روی باز گفت:اختیار دارید شما مادر وعزیز اساره هستین هرکاری صلاح میدونید میتونید انجام بدین....
زنعموگوهر بلند شد وگفت:هنوزم همون حمام قدیمیه؟؟....
زنعمو زیور سری تکون داد:آره همونه....با زنعمو بیرون زدم اما اجازه نداد کسی همراهمون باشه...از بین چادرها گذر کردیم تا پایین ایل که یه حمام کاهگلی قدیمی بود وپر از رفت وامد....با زنعمو وارد که شدیم تازه فهمیدم حمام زنانه یعنی چی ،از بس که شلوغ بود وسر وصدا....
زنعمو پارچه ای گره زد ودیگه کسی قابل دید نبود... طشت رو با اب گرم وسرد پر کرد .حتی حالا که ازدواج کرده ام هم باز مثل دختربچه های دوساله....
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#همسرداری
❣حداقل روزی یکبار به شوهرتون بگید
از اینکه تو همسرم هستی
خوشحالم
به خودم میبالم
افتخار میکنم
مرد هرکار خوبی که کرد بهش بگین تو فوق العاده هستی.✌️
🚫 نه اینکه برین به بچه هاتون بگین
تو هم مثل بابات هیچی نمیشی .
❤️مرد باید مورد #قدردانی قرار بگیره
به فرزندتون بگین من میدونم توهم مثل بابات روزی مرد بزرگی میشی
حتی اگه سخته حداقل روزی یک بار به مردتون بگین
بهش افتخار میکنید.✌️😍
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#همـــسرانه
❣زوجین گرامی فقط تصور کنید اگه همین جملات ساده را در اوج رابطه جنسی با احساس به همسرتون بگید
چه محبتی از خودتون تو دل طرف مقابل مینشونید ؟:
"از صبح تا حالا دارم واسه این لحظه ثانیه شماری میکنم...
چه لذتی داره با تو بودن"
"چقدر خوشحالم که خدا تو رو بهم داده... تو بهترینی..."
"آرامشی که تو بهم میدی هیچ کجای دنیا پیدا نمیشه...
مال خودمی تو..."
میدونید با بیان همین دو سه جمله در فواصل مختلف رابطه
چه محبتی از خودتون در دل همسرتون ایجاد میکنید؟
پس ساده نگیرید و فراموش هم نکنید ..!
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس1
داستان حریر داستانی از فاصله طبقاتی هاست ... و قضاوت های نادرست و اشتباه ... قضاوتهایی نشات گرفته از ظواهر ... ظواهری دروغین و جذاب که شاید روزانه در زندگی خیلی ها اتفاق بیفتد ... با حریر همره باشید....
زبانش را روی لب¬های خشکش کشید و نفسش را آرام و بی صدا بیرون داد. در افکار درهم و برهمش غرق بود که با نشستن دستی روی شانه¬اش از جا پرید و هینی کشید....
- باز که این جا نشستی. پاشو که کلاس شروع شد.
نگاه غمگینش را به چهره سرحال و شاداب مریم دوخت و گفت:
- امروز دو روزه که سر کلاساش نمیاد. یعنی چی شده؟
@hamsardarry 💕💕💕
👇👇👇
مریم کفری نفسش را بیرون داد و با صدایی که سعی در کنترل آن داشت گفت:
- وای حریر وای... آخه من به تو چی بگم دختر، این جا نشستی که چی بشه...ها؟ که شازده بعد دو روز از اون در لامصب بیاد تو... آخرش که چی؟ آخه اون اصلاً تو رو می بینه؟ اصلاً نمی¬فهممت...
دستان لرزان او را میان انگشتان سردش گرفت و با صدایی که بی¬شباهت به ناله نبود گفت:
- می¬دونم که دیوونه ¬شدم... می¬دونم که اینا همش حماقته... اما خب با این دل بیقرار که هیچی سرش نمی¬شه چی کار کنم... می دونم که اصلاً منو نمی¬بینه... اصلاً اون کجا و من کجا... اما خوب من به همین نگاه¬های دورادور هم راضیم...
مریم عصبی دستانش را از لا به لای انگشتان او بیرون کشید و گفت:
- بدبخت داری با خودت چی کار می کنی؟ ببین مثل میت شدی... انگشتات سرد و یخه... آخه این عشقه که تو داری... مردم هم عاشق می¬شن این خانم هم عاشق شده.... بابا دیوونه، چه جوری حالیت کنم اون تو رو...
میان کلامش دوید و گفت:
- تو رو خدا بسه مریم، هر چی بگی درسته، حقه اما چی کار کنم؟ نمی¬تونم... احساس می¬کنم قلبم بدون اون ضربان نداره... الان دو روزه کند می¬زنه... جون راه رفتن ندارم... من می¬دونم در حدش نیستم، می¬دونم که اون رو عرشه و من رو فرش... اما...
مریم با حرص نگاهش را از او گرفت و گفت:
- اصلاً به درک، مثل این که تو گوش...خَ... استغفرا...، آخه دختر خوب تو که همه چی رو می¬دونی و خودتم قبول داری چرا داری با خودت این جوری میکنی؟
حریر بی توجه به او از جا بلند شد و به سمت ورودی دانشگاه راه افتاد. مریم پشیمان از کلامی که به کار برده بود به دنبالش دوید و پنجه در بازویش انداخت و گفت:
@hamsardarry 💕💕💕
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
🌸الهے دوشنبہ ی
🌹زیبای اسفند ماهتون
🌸پراز فرکانس هاےمثبت
🌹و زیباے زندگے
🌸روز و روزگارتون،بر وفق مراد
🌹زندگیتون سبز، دلتون شاد
🌸عمرتون نیک، عاقبتتون بخیر
🌹روزتون بخیر و پراز شادے
🌸امروزتون زیبا و بی نظیر
🌸دوشــنـــبــــه تــــون قــشــنــگـــــ
❤️🍃❤️
#خواستگاری_دوباره‼️
بعضی از آقا پسرها بعد از شنیدن جواب منفی
مجددا خواستگاری میکنند
که ایرادی ندارد
حتی اگر مدت زمان بین دو خواستگاری کم باشد.
◀️دلایل ایراد نداشتن خواستگاری مجدد:
▫️ 1. ممکن است خواستگار شرایط مطلوب را نداشته باشد
و بعد از مدتی به شرایط مناسبتری دست پیدا کرده باشد..
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
💑قدیم ها می گفتند
« دعوا نمک زندگی است »!
🔸اما این روزها روانشناسان معتقدند جر و بحث سم زندگی است
چرا که آثار مخربی بر زندگی مشترک می گذارد
و توصیه می کنند زن و شوهرها تا حد امکان از انجام کارها و رفتارهایی که
باعث دعوا می شود
بپرهیزید.
🔸چرا که افراد زمان عصبانیت و داد و فریادهایشان حرف هایی می زنند که
معمولا فکری پشتش نیست
و فقط نیش و کنایه هایی است برای خالی کردن عصبانیتشان که
البته باعث زخمی شدن روان همسرشان و خدشه دار شدن اعتماد او می شود
و به این ترتیب آینده هر 2 طرف را تحت تاثیر قرار می دهد.
@hamsardarry 💕💕💕
👌تجربه
من و همسری وقتی با هم نماز میخونیم .بعد از نمازمون تسبیحات حضرت زهرا (س) رو باهم میگیم .. به صورتی که یک ذکر با انگشت من . و یک ذکر با انگشت همسرم صورت میگیره . و بیشتر اوقات هم سعی میکنیم با هم نماز بخونیم .
ما باهم بحث زیاد میکنیم . بعضی اوقات هم دعوا .😕
ولی با هم عهد کردیم که بعد از دعوا هامون . اصلا جای خوابمون رو از هم جدا نکنیم . 🤐
و حتی اگه خیلی هم قهریم دست هم رو بگیریم 😅😅 بعد بخوابیم .
🌺
🍂💟🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂💟🍃🍂💟🍃🍂🌺
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
😍😘😍
❤️🍃❤️
تدابیر و احکام مربوط به رابطه زناشویی در ماه مبارک رمضان🌙🌷
رمضان، ماه بندگی و عبادت است
اما خداوند در همین ماه بندگی هم بندگان را تکلیفی فراتر از توانشان نداده است
و همسران میتوانند بر اساس شرایط خاصی در طول روز و شب ماه رمضان، بهره لازم را از یکدیگر ببرند
و رابطه جنسی داشته باشند؛
بهرهای که بسته به زمان، انواع و شرایط خاصی خواهد داشت.
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃❤️
❓ تو نمیدونی داری با بیحجابیت چیکار میکنی؟؟
#حاجآقا_پناهیان
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس2
- وایسا ببینم، داری کجا می¬ری؟
این بار اشک تا پشت پلک¬هایش آمد و کافی بود پلک برهم زند تا چهره¬اش بارانی شود. به سختی بغض گلویش را فرو داد و زیر لب زمزمه کرد:
- خونه.
- دِ... آخه خره... چرا حرف تو اون کله¬ت فرو نمی¬ره؟
نگاه پر از غمش را به او دوخت گفت:
- کاش یه کم درکم می¬کردی. یه کم منو می¬فهمیدی.
و بالاخره طاقت از کف داد و اجازه جاری شدن اشک¬هایش را داد. مریم پشیمان¬ از کلامش با کف دست محکم بر دهانش کوبید و گفت:
@hamsardarry 💕💕💕
👇👇
بابا من غلط کردم، ببین آ...آ... اگه من دیگه چیزی بهت گفتم، نریز این اشکا رو حریر... به خدا جیگرمو خون کردی... وقتی این حال و روزت رو می¬بینم دیوونه می¬شم...
و محکم او را در آغوش کشید. گرمای آغوش مریم باعث شدباشدتی بیشتر از قبل اشک بریزد... دقایقی گذشت تا کمی آرام گرفت. اما این بار مریم فین¬فین کنان در گوشش زمزمه کرد:
@hamsardarry 💕💕💕
- حریر، آریا!
آن چنان با شنیدن نام آریا به عقب چرخید که درد بدی را در ناحیه¬ی گردن احساس کرد. به خدا که آریا جان بود، آریا نفس بود، برای اوی بی¬نفس...
و ضربان بود برای قلبی که داشت از کار می¬افتاد ... باورش نمی¬شد آریا در چند قدمی او در حال سلام و احوال¬پرسی با دوستانش است و روحش خبر نداشت در دو قدمی¬ش دختری برای دیدنش پرپر می¬زند. خبر نداشت قلبی که دو روز بود به زور می¬زد و قامتی که به زحمت سرپا ایستاد بود با دیدن او جانی دوباره گرفته است. حالا حریر با نفس¬های عمیق تند¬تند هوای حضور او را می¬بلعید. تازه می¬فهمید در این دو روز چه قدر کم آورده است. توان و نیرویی عجیب در زانوهای لرزانش احساس می¬کرد. با صدای مریم به خود آمد:
- چیه عشقت و دیدی اشک و آهت تموم شد؟
بی¬اراده لبخندی بر لبانش نشست. دست او را محکم گرفت و گفت:
- بیا بریم اونور.
- ای بابا... معلوم هست تو چه مرگته؟... بابا این پسره همونیه که پنج دقیقه¬ی پیش داشتی براش اشک می¬ریختی.
کفری لبش را به دندان گزید و با تحکم گفت:
@hamsardarry 💕💕💕
💎حالا وقتشه کیف و کفشتو ست کنی❤️
👢خرید کفش به قیمت #تـولــیـدی😱
🏖اینجا جزیره ی کیف و کفشه😍
🔥بیا ببین چه خبره؟؟🔥
✅از #شــیــــــک و #خــــــاص بودن کفش و کیف های این کانال نگم برات
اصلا نمیدونی کدوم رو انتخاب کنی😭
💯ما اینجا بهت کمک میکنیم #بهـــتــــرین_انـــتــخــاب رو داشته باشی☺️
https://eitaa.com/joinchat/3636265516Cd424acf4dd
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
صبحتون به روشنایی روز ...
به گرمای آفتاب و
به زلالی قلب های پاک...🌼
💝صبحتون مملواز
عاشقانه های خداوند و
الطاف بی انتهایش...
🌼سلااام دوستان عزیزم
اولین صبح ماه رمضانی تون بخیر
الهی حال دلتون خوب خوب🌼🌹
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨سلام بر رمضان
⚪️✨خدایا! بنده ات را ناز کردی
🌸✨چه زیبا در به رویم باز کردی.
⚪️✨دوباره بوی باران، بوی رحمت
🌸✨نشان تازه ای از کوی رحمت
⚪️✨سلام ای سفره داران ضیافت
🌸✨سلام ای بندگان باشرافت
⚪️✨سلام ای افتتاح نیمه شبها
🌸✨ابوحمزه،دعای زیر لبها
⚪️✨دلم تنگ مناجات است ای دوست
🌸✨که اوقات ملاقات است ای دوست
⚪️✨حلول ماه ضیافت خدا
🌸✨برتمام شما خوبان مبارک
⚪️✨لحظه هاتون پر از استجابت دعا
❤️🍃❤️
#خواستگاری_دوباره‼️
▫️ 2. ممکن است در زمان خواستگاری اول
خانواده دختر آمادگی نداشته اند
ولی اکنون آمادگی بیشتری دارند..
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#سیاستهمسرداری
وقتی با همسرتون دارین راجع به خانوادش صحبت میکنین بهش نگید👇👇
❌نگو :مامانت زنگ زد
✅بگو:مامان زنگ زد
❌نگو:عمه ات شام دعوتمون کرده
✅بگو:عمه جان شام دعوتمون کردن
❌نگو:پولمو امروز ریختن
✅بگو:حقوق هارو امروز ریختن
❌نگو:نگو من نمیام خونتون(خونه مادرشوهر)
✅بگو:من امروز نمیتونم بیام خونه مامان جان
قبلا بهتون گفتیم مادرشوهر و پدرشوهر شماپدر و مادر شما نیستن اما یادتون باشه جلوی همسرتون هیچ وقت نگید:مامانت،داداشت،بابات،عمت،خونتون‼️
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
چند جمله بسیار ساده و باارزش برای حفظ کانون خانواده و روابط زوجین 👌
←صبح بخیر عزیزم
←دوستت دارم
←چقدر زیبا و جذابی(بدرقه همسر)
←در طول روز چند بار بهت فکر میکنم و خاطرات خوبمان را مرور میکنم
@hamsardarry 💕💕💕