❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_ 445
چون کسی قدرتو قدر من نمیدونه
این زندگی تایمش کمه
نمیخوام که حتی دلت گاهی بشکنه
یه کاری می کنم که کل دنیا
صدای خنده های ما رو بشنوه
اگه صد بار میمردم واست
@hamsardarry💕💕💕
👇👇
تورو می بینم عاشق میشدم
منو مغرور بی احساس ببین
حالا اینجوری از خود بیخودم
زیر بارون خیس میشم با تو
عجب حال خوشی دارم با تو
منم دیوونه آرامشت
به من میگی تو آروم حرفاتو
نگو بس کن برم، میشه باشیم با هم
این حال خوشو مدیونم به تو
با تو آروم میشم، بزار آروم باشم
تویی آرامشم، مجنونم به تو
نگو بس کن برم، میشه باشیم با هم
این حال خوشو مدیونم به تو
با تو آروم میشم، بزار آروم باشم
تویی آرامشم، مجنونم به تو
( آهنگ مدیونم به تو علیشمس )
*******
@hamsardarry💕💕💕
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
نقشههای خدا
همیشه از خواستههای ما
قشنگتره
سلام صبح جمعه تون بخیر 🌱
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها
🎙 حجت الاسلام رفیعی
◾️ به مناسبت فرا رسیدن ۱۰ ربیع الثانی، سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
💠امام رضا عليه السلام
🔹 مَن زارَها عارِفا بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّةُ
🔸هر كس او (حضرت فاطمه معصومه علیها السلام) را با شناخت زيارت كند بهشت پاداش او خواهد بود
📗بحار الأنوار ج99 ص265
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
❤️🍃❤️
(#مجردهابخوانند)
نکاتی از پاسخ های حجة الاسلام شهاب مرادی
از گناه باید ترسید و هرکس باید خودش را موعظه کند
(کُن واعظا لِنفسِک) خود را بترساند.
🚫 گناه؛ (هر گناهی) انتها ندارد، تمامی ندارد
سیر شدن و سیراب شدن نداره؛
⛔️روابط با #نامحرم بجز #ازدواج
بی ترديد خطرناک است!
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
بهبود #ارتباط_زناشویی
قسمت ۱: گفتگو روزانه
«هر روز ۱۰ دقیقه واقعی با هم حرف بزنید 🗣️
🔻نه درباره کار
🔻 نه تلویزیون
☝️ فقط خودتون و احساساتتون.
✍گفتگو، پایهی صمیمیته!
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#شیطنت_عاشقانه
زن و شوهر بودن یعنی
همدیگه رو دیوونه کنی
بعدش با یه لبخند
و یه بوسه همه چی رو جبران کنی 😅❤️
@hamsardarry💕💕💕
دوستای عزیزم سلام
عذرخواهی میکنم که دیشب ادامهی داستان رو نذاشتم 😔
یه کم کارام طول کشید!
الان جبرانش میکنم با یه قسمت خیلی قشنگتر و پر از احساس 💕
آمادهاید بخونیدش؟ 😍
❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_ 446
(پست هشتاد و دو)
با حال بدی از خواب بیدار شد ... احساس می کرد تمام دل و روده اش به هم ریخته است ...
دستش را مقابل دهانش گرفت و از اتاق بیرون زد ...
بعد از پنج سال, درست از زمانی که عمل کرده بود همیشه از این حس و حال می ترسید ..
احتمال بازگشت بیماری وجود داشت ...
دست خودش نبود همیشه یک حس نگرانی زیر پوستش وول می خورد ..
آبی به صورتش زد و همزمان عق زد ...
علیرضا خانه نبود و از صبح زود بیرون زده بود ...
@hamsardarry💕💕💕
👇👇
چشمان نگرانش را به آینه دوخت ...
چیزی ناشناس و غریب در مردمک چشمان گشاد شده اش دیده می شد ...
دستی به لب هایش کشید و بی حال از دستشویی بیرون زد ...
روی اولین مبل نشست ...
چه باید می کرد ...
ترس تمام وجودش را پر کرده بود ...
از بعد از عمل دکتر هشدار داده بود هیچ واکنشی را ندید نگیرند ..
باید تا مدت ها مراقب می ماند ...
دکتر به طرز ماهرانه ای او را عمل کرده و تومور را از سرش بیرون آورده بود ...
یکی از جراحان به نام در دنیا ..
اما باز هم هر چیزی ممکن بود و ته دل حریر از یک نگرانی همیشگی رنج می برد ...
از جا بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت به طرز عجیبی دلش مربا ی آلبالو می خواست ...
در یخچال را باز کرد و با دیدن شیشه ی خالی آه از نهادش برخاست ...
همین دیشب آخرین قاشق از مربا را خورده بود ...
ته دلش غنج رفت ..
مربا را به هر قیمتی بود می خواست ...
به سمت تلفن رفت و آن را برداشت ...
سردرگم شماره ی علیرضا را گرفت ...
باشنیدن صدای او سلام کرد و پرسید:
- علی تو مربای منو خوردی ؟
@hamsardarry💕💕💕