❤️🍃❤️
#_به_من_بگو_لیلی (۴۰)
کارن متوجه دستش شد و فوراً انگشت هاش رو از دسته صندلی جدا کرد.
این دختر واقعاً کی بود؟
چی می خواست؟
سر تکون داد.
نه اجازه نمی داد.
تازه بعد از ماه ها تونسته بود با خودش کنار بیاد و آروم بگیره
اجازه نمی داد این دختر یا هر آدم دیگه ای زخم کهنه رو باز کنه.
دختر گفت: من به متافیزیک علاقه دارم
ولی غیبگو نیستم که تک تک واژه هام صدق کنه!
کارن لحن آروم و نگاه اطمینان بخشش رو نادیده گرفت.
اصلاً نمی خواست به خودش مجالی برای فکر کردن به این حرف ها بده.
فکر کردن به این دختر... دستش رو مشت کرد تا حضور حلقه رو توی انگشتش حس کنه و احساسات رو کنار بذاره.
بعد از جاش بلند شد و کتش رو برداشت.
- ساعت جلسه تون هنوز تموم نشده.
- به جهنم!
- لطفاً برگردید سر جاتون!
بی توجه به طرف در اتاق رفت.
دختر از جاش بلند شد و گفت:
اینطوری هیچی حل نمیشه
جلوی کی مقاومت می کنید؟
من؟
@hamsardarry💕💕💕
👇
فکر می کرد کیه که کارن بخواد جلوش مقاومت کنه!!
روی دستگیره ی در کوبید ولی باز نشد.
دوباره دستگیره رو کشید، بعد سمت دختر چرخید و گفت:
یعنی چی؟!
دادی از بیرون در رو قفل کنه؟
- این همه بدگمانی برای چیه؟
کارن باز دستگیره رو کشید و رو به بیرون داد زد:
باز کن ببینم!!
در چوبی قدیمی از تکون خوردن به لرزه افتاده بود و اعصاب کارن رو بیشتر تحریک می کرد
دختر چند قدم برداشت و دستش رو روی دستگیره گذاشت که
به جای دستگیره روی دست کارن نشست.
کارن با بیشترین سرعت دستش رو پس کشید.
از این وضعیت خوشش نمی اومد. چرا این زن دست از سرش برنمی داشت؟
در از لرزه ایستاد و محسنی گفت:
در قفل نیست، ولی شما انقدر به اعصابت مسلط نیستی که بازش کنی...
می خوای اجازه بدم جراحی کنی؟!!!
آروم دستگیره رو پایین داد و چفت در باز شد.
ادامه داره...
@hamsardarry💕💕💕
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی از یک مهمانی بدون حضور میزبان
🔹وقتی سران ۳ کشور آمریکا، انگلیس و روسیه در تهران گرد هم آمدند.
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
🤍بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم🤍
1404/9/7
آدینه تـون شـاد و زیـبـا
امـــیـدوارم یـه روز عــالـی
کنار خانواده
و عـزیـزانتـون داشتـه بـاشید
دورهمیتون صمیمی
و زندگیتون پراز عشق باشه
جمعه تون پر از اتفاقات
قشنگ وبه یاد ماندنی🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
دعای امروز 🌷❤️🌷
خدایا❤️
در جمعه ۷ آذر ماه 🍂
در کار همه، برکت
در وجودشان، سلامتی
در زندگیشان ،خوشبختی
در خانه شان "آرامش" قرار بده🌹🙏
آمیـــن 🙏
به برکت صلوات بر 🌺
حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚
و خاندان مطهرش 🌺
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
💍اولین و مهمترین چیزهایی که در کیس ازدواج باید بررسی بشه👇
۳. سلامت جسم و بدن
سلامت بدنی مهمه اما بیماری هم تاثیرگذار هست
بیماری پنهان = زندگی پُر از بحران.
حتماً بررسیش کن.
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#سیاست_همسرداری
🫂 ۱. احترام، ستون اصلی زندگی
همیشه با احترام حرف بزنید
حتی در زمان عصبانیت
🙏احترام
#عشق را پایدار نگه میدارد.☝️
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانومهابخونند
خانم عزیز ۴۵ ساله…
فکر میکنی دیر شده؟ واقعاً نه!
زن قبل از ۴۵ سالگی فقط «آماده میشه».
اما بعد از ۴۵ تازه وقت شکوفاییه…
وقت جذابیت، اعتمادبهنفس، آرامش و زنانگی پخته.
تو خیلی از کشورها، زنها بعد از ۷۰ سالگی
موهاشونو قرمز میکنن، یوگا میرن، ورزش میکنن
تا شادتر و جذابتر کنار همسرشون باشن.
سن فقط یه عددِ قشنگه…
تو وقتی پیر میشی که ایست کنی،
نه وقتی که ۴۵ ساله میشی.
@hamsardarry💕💕💕
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
آقایون گوش کنن
وقتی شب خانمت رو ناراحت میکنی❗️
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#_به_من_بگو_لیلی (۴۱)
کارن هنوز تند تند نفس می کشید و باورش نمی شد هر بار یه گزک دست این زن میده.
واقعا چه اش شده بود؟ هنوز به چشم های هم خیره بودند.
محسنی در رو کامل باز کرد و در حالیکه به طرف میزش می رفت
گفت: برای امروز کافیه.
هفته ی دیگه می بینمتون!
کارن حالا آروم تر شده بود.
نفس عمیقی کشید و از اتاق بیرون رفت.
امکان نداشت هفته ی دیگه پاش رو اینجا بذاره!
6
ماهان ماشین رو نزدیک کوچه ی باریک پارک کرد و گفت: همین جاست؟
- بله.
- قبلاً هم اینجا باهاش حرف زدی؟
- بله. یه بار اینجا...
یه بار هم خودش اومده بود موسسه، خانوم پرچمی هم بود.
نگاهی به خونه های قدیمی با آجرهای رنگ و رو رفته انداخت و جدی تر گفت:
خانوم محسنی! هر جا که موسسه آدرس میده نرو!
اینجا که مناسب یه خانوم جوون تنها نیست.
اگر من نیومده بودم چی؟
@hamsardarry💕💕💕