❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس43
👇
سعی در کنترل سرفه کرد... بی اختیار نگاهش سُر خورد روی صندلی خالی کنار دستش و فنجان را برداشت ...حسام روی صندلی توهم بود ... جرعه ای از قهوه تلخ را که نوشید لب هایش را به هم زد و آرام گفت:
-ببخشید ... پرید تو.... گلوم...
آریا روی صندلی راحت لمید و پایش را روی پای دیگر انداخت و گفت:
- اشکال نداره .. بخوردیگه ...
بی میل نگاه به کیک کرد و گفت:
- دیگه میل ندارم ...
و بی اراده دوباره به صندلی کنار دستش نگاه کرد... آریا متوجه نگاه عجیب او شد و گفت:
@hamsardarry 💕💕💕