❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس46
👇
- چیزی شده؟
مستاصل جواب داد:
-نه نه ... من خوبم بهتره زودتر بریم ...
-اما تو که چیزی نخوردی... می ترسم دوباره غش کنی...
-نه خوبم ...
از لحن آریا زیاد خوشش نیامده بود .. پر بود از غرور و تکبر ... نمی دانست چرا حس های خوبی که داشت همه به آنی پریده بود ... زیر نگاه خیره ی او کلافه شده بود و دلش می خواست برگردد... انگار یک جور هایی وصله ی ناجور بود ... هیچ چیزش با پسر رو به رو هماهنگی نداشت و همین باعث عذابش شده بود ...یک نوع حس داشت مثل تحقیر ... کمبود ... عقده ... نمی دانست نامش را چه بگذارد اما الان درست وقتی آن جا مثل یک وصله ناجور نشسته بود حجم سنگینی آن را روی قلبش حس می کرد ... صندلی را کمی عقب کشید و آرام از جا بلند شد ولب زد:
@hamsardarry 💕💕💕