❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_162
با بیان جمله ی آخر لبخند پهنی بر لبان حنانه نشست
و نگاهش را با مهربانی به حریر دوخت و ادامه داد:
- تا امروز فکر نمی کردم واقعا آریا اون دختر رو پیدا کرده باشه...
اما حالا با دیدن دختر شما ...
حاج آقا امیدوارم پسر منم مقبول شما باشه
و بتونیم این وصلت رو جوش بدیم ...
زری بی اختیار لب هایش را می جوید و با حرص نگاهشان می کرد ...
چندین بار کلامی زهراگین تا پشت دندان هایش آمده و برگشته بود ...
@hamsardarry 💕💕💕