❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_182
حسن که انگار همیشه گوش به فرمان بود جواب داد:
- جانم داش علی ؟
-ببین من یه دقیقه می رم و بر می گردم ... اوسا اومد بگو تا ظهر بر می گردم ...
حسن که متوجه حال غریب او شده بود پرسید:
- داداش چیزی شده ؟
به سمت شیر آب رفت و کنار آن چندک زد و دستان روغنی اش را با صابون کوچک کنار آن شست ... دستش را پر از آب کرد و به صورتش پاشید و همان طور که سرش را خیس می کرد جواب داد:
-نه ... یعنی نمی دونم .. حالم خیلی بده می رم تا جایی و بر می گردم ...
-انگار بدجور داغ کردیا؟
از جایش بلند شد و همانطور که نفسش را محکم بیرون می داد گفت:
-نمی دونم چمه ... خیلی بدم خیلی ...
-باشه داش هر جور راحتی ... مواظب خودت باش
دست علی مردانه بر شانه اش نشست و گفت:
@hamsardarry 💕💕💕