❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_208
ناصر با خباثت نگاهی به صورت کبود و داغان او انداخت و گفت:
-آره بابا منم باشم غافلگیر میشم
لاکردار از چه حالی برده تت تو چه فازی..
و نیشش تا بناگوش باز شد ...
آریا حرصی چشم غره ای رفت و نالید:
-حساب تو یکی رو هم به موقع می رسم ...
ناصر با مشت ، نرم به بازویش کوبید و طوری که سعی می کرد خنده اش را جمع کند گفت:
@hamsardarry💕💕💕