#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_آخر
چند ماهی از آن روزها میگذرد
و من هنوز زنده ام..
انگار دیگر سرطان هم سراغم را نمیگیرد..
روزهایم میگذرد بدونِ حسام..
با پروینی که غذا میپزد و اشک میریزد..
دانیالی که میان خنده هایش، بغض میکند..
مادری که حتی مرگ دامادش، روزه ی سکوتش را افطار نکرد..
و فاطمه خانومی که دل خوش به دیدارِ هرروزه ی عروسش
تارهای سفید موهایش را میشمارد..
حسام
سارایِ کافر را از آلمان به ایران کشاند
و امیرمهدی شد و به کربلا برد..
حالا من ماندم و گوش دادنهایِ شبانه به قرآنش..
تماشایِ عکسهایِ پر شورش..
عطرِ گلاب و مزار پر فروغش..
اینجا من ماندم و دو انگشتر ..
عروسی، پوشیده در چادر عربی..
و دامادی که چای هایش #طعم_خدا میداد..
(تنها نشسته ام و به یاد گذشته هااا
دارم برایِ بی کسی ام گریه میکنم..)
✍تقدیم به شهدایِ مدافع..🌷
پاسداران مرزهای اسلام.🔮
شیردلان خاک ایران..💪
زنانِ سرسپرده ی زینبی..🧕
صلواتی هدیه میکنیم به روحِ سبزشان..
(اللهم صلی علی محمد و آل محمد.)
☑️پایان..
اما تا #ظهور ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕