eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
18.3هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
: نگاه 👀 از سر کار برمی گشتم مسجد و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ می خوابیدم😴 ... . چند بار، افراد مختلف بهم پیشنهاد دادن که به جای خوابیدن کنار مسجد، و تا پیدا کردن یه جای مناسب برم خونه اونها🏡 ... اما من جرات نمی کردم ... نمی تونستم به کسی اعتماد کنم😑 ... . رفتار مسلمان ها برام جالب بود ... داشتن خانواده، علاقه به بچه دار شدن👪 ...چنان مراقب بچه هاشون بودن که انگار با ارزش ترین چیز زندگی اونها هستند👶 ... رفتارشون با همدیگه، مصافحه کردن و ... هم عجیب بود ... حتی زن هاشون با وجود پوشش با نظرم زیبا و جالب بودند😊... البته این تنها قسمتی بود که چند بار بهم جدی تذکر دادند ... . مراقب نگاهت باش استنلی👀 ... اینطوری نگاه نکن استنلی👀... . و من هر بار به خودم می گفتم چه احمقانه ... چشم برای دیدنه ... چرا من نباید به اون خانم ها نگاه کنم؟😒 ... هر چند به مرور زمان، جوابش رو پیدا کردم ... . اونها مثل زن هایی که دیده بودم؛ نبودن ... من فهمیدم زن ها با هم فرق می کنند و این تفاوتی بود که مردهای مسلمان به شدت از اون مراقبت می کردند ... و در قبال اون احساس مسئولیت می کردند ... . هر چند این حس برای من هم کاملا ناآشنا نبود ... من هم یک بار از همسر حنیف مراقبت کرده بودم ... . http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
: علی زنده است 😱 ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید😞 ... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد😑 ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد😖 ... فقط به خدا التماس می کردم ... - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره😫 ... علی رو نجات بده ... بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم😱 ... از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان🏨 ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها😷 ... و چرک و خون می داد ... بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم👀 ... علی زنده بود ... بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم😭 ... همه مون گریه می کردیم😭 ... http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕